دسته: دسته‌بندی نشده

  • نقشه‌ی دانش و کاربرد آن در تحلیل داده‌های تاریخ هنر

    نقشه‌ی دانش و کاربرد آن در تحلیل داده‌های تاریخ هنر

    Knowledge mapping and its application in analyzing art and architecture history data//—–//2025-12-06//—–//دنا شمسی زاده و الهه وثوقی//—–//

    نشست سوم پژوهش نگاری؛ نقشه‌ی دانش و کاربرد آن در تحلیل داده‌های تاریخ هنر: نمونه‌ی زندگی حرفه‌ای و دستاوردهای هنری زنان در مدرسه‌ی باوهاوس

    //—–//

    //—–//

    //—–//
    summary

  • واحه و باغ ایرانی، اسکان در مناطق گرم و خشک

    واحه و باغ ایرانی، اسکان در مناطق گرم و خشک

    oasis-the-pattern-of-persian-garden-and-settlement-in-hot-and-arid-regions//—–//2025-06-19//—–//سید حسن تقوائی با پرسشگری حمیدرضا جیحانی//—–//

    نشست هشتم باغ‌خوانی؛ واحه و باغ ایرانی اسکان در مناطق گرم و خشک

    //—–//

    //—–//

    //—–//

  • پادکست تستی اپیزود جدید

    پادکست تستی اپیزود جدید

    podcast-episode
    //—–//
    test-podcast
    //—–//

    1

    //—–//
    2025-9-21
    //—–//
    این یک ترنسکریپت تستی می باشد

    //—–//

  • تست پادکست

    تست پادکست

    podcast
    //—–//
    test-podcast
    //—–//
    hadish
    //—–//
    این یک پادکست تستی می باشد

  • فضا در نگار گری ایرانی

    فضا در نگار گری ایرانی

    The Concept of Space in Persian Miniature Painting//—–//2025-8-26//—–//سعید خاقانی//—–//

    دومین نشست از سلسله‌نشست‌های تاریخ و تئوری و نقد معماری و هنر

    //—–//

    فضا در نگارگری ایرانی


    //—–//

    //—–//

    ترنسکریپت گفت و گو

    //—–//

    دومین جلسه از سلسله‌نشست‌های تاریخ و تئوری و نقد معماری و هنر به سخنرانی سعید خاقانی با موضوع « فضا در نگارگری ایرانی» اختصاص یافت. خاقانی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و پژوهشگر حوزه‌ی تاریخ معماری و هنر، با استفاده از نمونه‌های مختلف نگاره‌ها به موضوعاتی از قبیل رابطه‌ی طبیعت و معماری، تعامل انسان با فضاها در نگاره‌ها، فضاهای نیمه‌باز و … پرداخت. همچنین از مفاهیمی چون فرم، قاب، عمق و … سخن گفت و در ادامه با اشاره به روش‌شناسی تاریخ هنر سعی کرد جایگاه تاریخ‌نگار نسبت به نگاره‌ها و مواجهه‌ای را که می‌تواند با این آثار داشته باشد، توضیح دهد.

    سپس پرسش‌های حاضران جلسه مطرح شد. این پرسش‌ها از نگاهی کل‌گرا آغاز شد و به سمت طرح ابهاماتی در خوانش نگاره‌ها و اجزای آن‌ها حرکت کرد. بدین ترتیب در ابتدا از نگارگری و ارتباط آن با معماری پرسیده شد. خاقانی با بیان این‌که معماری و نگارگری به مثابه‌ی محصولات مشترک فرهنگی می‌توانند مورد توجه قرار بگیرند، بر این نکته تأکید کرد که برقراری ارتباط میان نگارگری و معماری مستلزم تفسیر است و نباید با اتصال‌های مستقیم دچار خطا شویم. در ادامه‌ با پرسش از عناصر نگاره‌ها توضیحاتی در این خصوص مطرح شد و جلسه پس از پرسش و پاسخ و طرح ابهامات حاضران پایان یافت. نسخه‌ی ضبط شده‌ی این سخنرانی را می‌توانید در اینجا ملاحظه بفرمایید.

  • جستجو در بانک‌های اطلاعات

    جستجو در بانک‌های اطلاعات

    research-data-banks//—–//2025-8-19//—–//نیلوفر رضوی – آزاده خشنودی//—–//

    در جلسه اول، با نحوه کارکرد موتورهای جستجو و انتخاب موتور مناسب برای هر هدف آشنا شدیم.
    در این جلسه، به سراغ جستجو با کلیدواژه‌ها در بانک‌های اطلاعاتی رفتیم؛ یاد گرفتیم چطور کلمات کلیدی مناسب انتخاب کنیم، آن‌ها را به‌درستی ترکیب کنیم و با استفاده از عملگرهای جستجو، دقیق‌ترین و مرتبط‌ترین نتایج را بیابیم.

    //—–//

    //—–//

    //—–//

  • کارگاه جستجو در پایگاه‌های اطلاعاتی

    کارگاه جستجو در پایگاه‌های اطلاعاتی

    databanks//—–//2025-8-10//—–//نیلوفر رضوی – ریحانه خاقانپور//—–//نخستین نشست از سلسله‌نشست‌های پژوهش نگاری با موضوع:«اعتبار اصطلاح معماری منظر» این نشست به همت متن‌آویس برگزار شد.//—–//

     

    //—–//

    //—–//

  • اعتبار اصطلاح «معماری منظر»

    اعتبار اصطلاح «معماری منظر»

    Common Persian Translation of Landscape Architecture//—–//2025-05-6//—–//سخنرانان:سید حسن تقوایی، کاوه رشیدزاده، نیلوفر رضوی، مهرداد قیومی بیدهندی، روح‌الله مجتهدزاده//—–//نخستین نشست از سلسله‌نشست‌های تاریخ، تئوری و نقد معماری و هنر با موضوع:«اعتبار اصطلاح معماری منظر» این نشست به همت آسمانه و نوروزگان، با همکاری متن‌آویس برگزار شد.//—–//

    //—–//

    //—–//

    منیژه قاضیا: در ابتدا، از همۀ حضار گرامی و مهمانان عزیزی که دعوت ما را قبول کردند تشکر می‌کنم. در واقع، تلاش این سلسله‌ نشست‌ها، درخصوص تاریخ و تئوری و نقد معماری و هنر، این است که موضوعاتی را در حوزه‌های مختلف به بحث بگذاریم و از متخصصان مختلف دعوت کنیم و در خدمتشان باشیم. در اولین نشست از این جلسات، اصطلاح «معماری منظر» را به بحث می‌گذاریم و در خدمت بزرگوارانی هستیم که دعوت ما را قبول کردند: آقای دکتر رشیدزاده، آقای دکتر مجتهدزاده، آقای دکتر قیومی، خانم دکتر رضوی، و آقای دکتر تقوائی گرامی. از همگی سپاسگزارم و بحث این جلسه را به خانم دکتر رضوی می‌سپارم. خانم دکتر، در خدمتتان هستیم.

    00:00:56

    معرفی مهمانان جلسه

    نیلوفر رضوی: به نام خدا. با سلام خدمت مهمانان عزیز و همکاران هیئت‌علمی گرامی که لطف کردند و در این جلسه حضور دارند. باعث افتخار بنده است که ازجانب نوروزگان در نقش مجری موضوعی این مجموعه نشست‌ها، که به معماری منظر مربوط است، دعوت شدم. اصولاً در اختیار مجموعۀ نوروزگان بودن، به هر دلیل و بهانه‌ای، باعث افتخار است. قبل‌از هرچیز، اجازه دهید خودم و مهمانان را معرفی کنم. با اجازۀ بزرگتران جلسه معرفی را از مهمانان آغاز می‌کنم:

    آقای دکتر تقوائی ــ که متأسفانه برای ورود به جلسه با مشکل فنی مواجه شدند ــ از دانشیاران دانشکدۀ معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی‌اند. علت حضورشان در این جلسه بیشتر به‌این‌سبب است که، از ابتدای بنیان‌گذاری رشتۀ معماری منظر در ایران، در جریان تلاش‌ها و روند تصویب این رشته در وزارت علوم بودند. تاریخچۀ توجه‌ها و ظرایفی که در انتخاب اصطلاح‌های این رشته اتفاق افتاد نیز خدمت ایشان است. من واقعاً امیدوارم که مشکل فنی‌شان حل شود و امروز بتوانیم به‌طور کامل در خدمتشان باشیم. از هنگام تأسیس این دوره در 1376 تا رسالۀ دکتری ایشان در سال 1383، طرح پژوهشی 1385، مقالۀ 1390، و کتاب سال 1391، ایشان بارها مطالبی را درخصوص انتخاب تعبیر «منظر» [در فارسی] به‌مثابۀ معادل لنداسکیپ (Landscape) در انگلیسی مرقوم فرمودند. امروز تاریخچه‌ و همۀ مشکلاتی که در این انتخاب وجود داشته را از زبانشان خواهیم شنید.

    آقای دکتر قیومی گرامی، که افتخار داریم امروز در خدمتشان باشیم، تمایل دارند با عنوان پژوهشگر آزاد معرفی شوند. به گمانم چندان به معرفی بنده نیاز ندارند. هرکس که ایشان را بشناسد می‌داند تلاش‌ها و نوشته‌ها و ترجمه‌های ایشان احتمالاً به مفهوم پژوهشگر آزاد بُعد جدیدی اضافه می‌کند. ازاین‌بابت، دلم قدری برای دیگر پژوهشگران آزاد می‌سوزد که باید خودشان را به این سطح برسانند.

    آقای دکتر مجتهدزادۀ عزیز دانشیار معماری دانشگاه شهید چمران اهوازند که امروز در خدمتشان هستیم.  ایشان بر تاریخ معماری با محوریت دوران اسلامی و مطالعات شهری، خصوصاً در شهرهای جنوب غرب ایران، بسط ید دارند و پژوهش‌های بسیاری انجام دادند. علت حضورشان در این جلسه ــ البته که باعث افتخار ماست ــ به‌سبب توجه به ظرایف این تعبیر در پژوهش‌ها، خصوصاً پژوهش‌های تاریخی، است.

    آقای دکتر رشیدزادۀ گرامی دانش‌آموختۀ کارشناسی معماری دانشگاه شهید بهشتی‌اند. ایشان تجربه‌های متنوعی دارند: ارشد طراحی شهری دانشگاه تهران، ارشد دوم طراحی شهری با تأکید بر منظر در دانشگاه دلف، و دکتری دانشگاه ونیز با موضوع جغرافیای شهر با رساله‌ای که به جغرافیای شر و لنداسکیپ آسیب و رنج پاریس بزرگ می‌پردازد. بنابراین ایشان هم خیلی از اوقات مضیقۀ کلامی‌ای را تجربه کردند که در پژوهش‌های تاریخی و در اطراف تعبیر لنداسکیپ در زبان‌های مختلف اروپایی و همین‌طور معادل فارسی آن وجود دارد. تجربۀ زیستۀ همۀ این محیط‌های علمی اروپایی به‌علاوۀ تدریس در محیط دانشگاهی ایران را با خودشان به جلسه آوردند.

    ضمن تشکر از همۀ همکاران، خودم را هم خدمتتان معرفی می‌کنم: استادیار معماری منظر دانشگاه شهید بهشتی هستم و این افتخار را داشتم که با گروه‌های مختلف منظر، معماری، و مطالعات معماری ایران در حوزه‌های تاریخ و تئوری همکاری داشته باشم. مثل بقیۀ مهمانان این جلسه، من هم به بعضی از ظرایف و پیچیدگی‌های تعبیر لنداسکیپ در زبان انگلیسی و معادل منظر در زبان فارسی مبتلایم.

    00:05:29

    ما قصد داشتیم شروع جلسه را به آقای دکتر تقوائی بسپاریم؛ زیرا، تاریخچۀ این معادل‌گزینی خدمت ایشان بود و می‌توانستند دراینمورد توضیح مفصلی بفرمایند. باتوجهبه شرایط فنی‌ پیشآمده، اگر اجازه دهید می‌خواهم از آقای دکتر قیومی خواهش کنم بحث را آغاز کنند؛ به‌دلیل اینکه اساساً پیشنهاد چنین جلسه‌ای از گفت‌وگوهایی که ما در کارگروه واژه‌گزینی داشتیم آغاز شد و به نظرم می‌آید خوب است صحبت‌های ایشان را بشنویم. آقای دکتر قیومی اجازه می‌فرمایید در خدمت شما باشیم؟

    00:06:09

    بررسی تاریخی‌ـ لغوی واژۀ منظر و ریشه‌های تأسیس معماری منظر در ایران

    مهرداد قیومی: اختیار دارید، خواهش می‌کنم. از شما و همۀ برگزارکنندگان این جلسه تشکر می‌کنم. طبیعتاً من آن‌قدر حواسم هست که در حضور متخصصان معماری منظر دربارۀ معماری منظر نظری ندهم. عرض من بیشتر لغوی است و بهتناسبِ هرجا که نوبتم شد سعی می‌کنم قسمتی از موضوع را طرح کنم. اگر آقای تقوائی وصل شوند و آن قسمت آخر را که متأخر است توضیح دهند، من از کمی قبل‌تر شروع می‌کنم: فکر می‌کنم ما به مطالعۀ تاریخ معناشناختی، سمنتیک هیستوری (Semantic History)، دربارۀ اصطلاح معماری منظر در فارسی نیاز داریم. چون، تاجایی که بنده می‌دانم، چنین پژوهشی انجام نگرفته است در حد حافظه و جست‌وجوی مختصر خدمتتان عرض می‌کنم.

    تاریخچۀ تأسیس رشتۀ معماری منظر در ایران

    از آخر به قبل شروع می‌کنم: اقدام به تأسیس رشتۀ معماری منظر به قبل از انقلاب مربوط است، به دانشگاه شهید بهشتی مربوط نیست. این را شاید کمتر کسی شنیده باشد. در اوایل دهۀ 50، دانشگاهی به نام «دانشگاه فارابی» در ایران تأسیس شد که متأسفانه رد این هم کلاً پاک شده است؛ درحالی‌که، به نظرم از تجربه‌های بسیار جالب دانشگاهی و آموزش عالی در ایران بود. الآن دانشگاه دیگری به اسم دانشگاه فارابی جای آن را گرفته است و آن سابقه هیچ‌جا نیست. دانشگاه فارابی دانشگاه علوم انسانی بود. رشته‌هایی مثل مدیریت فرهنگی، تاریخ و امثال این‌ها را داشت. آخرین رئیسش هم آقای دکتر پرویز فرخزاد بود که مورخ‌اند. این دانشگاه اول انقلاب منحل شد.

    این دانشگاه در سال 1354 یا 1355 ــ اگر اشتباه می‌کنم آقای مجتهدزاده اصلاح بفرمایند ــ به حوزه‌های معماری و هنر بهایننحو وارد شد که برای اولین بار در ایران، رشتۀ مرمت را در پردیس اصفهان دانشگاه فارابی به‌اهتمام مرحوم آقای باقر شیرازی و همین‌طور آقای وطن‌دوست تأسیس کرد. بعداً، در سال 1356، تصمیم گرفت که رشته‌های معماری و هنر تأسیس کند. برای اولین بار، این رشته در سال 1357 دانشجو گرفت. قرار بود سال اول با ‌عنوان «دورۀ جهت‌یابی» مشترک باشد؛ یعنی، دانشجویان هنرهای تجسمی و معماری با هم بودند. قرار بود در پایان سال اول ــ که هیچ‌وقت تحقق پیدا نکرد و به انقلاب انجامید ــ  این‌ها جدا شوند و بچه‌های معماری تحصیلشان را در رشتۀ خودشان ادامه دهند. یعنی در آن یک سال جهت‌یابی تصمیم می‌گرفتند که به چه رشته‌ای بروند. دوره‌های ارشدی هم برای معماری پیش‌بینی شده بود. یکی از دوره‌های پیش‌بینیشده لنداسکیپ آرکیتکچر (Landscape Architecture) بود که این را به «معماری محیط» برگردانده بودند. بنابراین ما، در سال 56 و 57، در این زمینه اقدام تحقق‌نیافته‌ای داریم که این ماند تا، 10 سال بعد، زمانی که در دانشگاه شهید بهشتی تأسیس شد.

    00:10:23

    سیر تحول معنای واژۀ منظر در زبان فارسی

    اما اگر بخواهیم قبلاز آن برویم، فکر می‌کنم عرض کردم مطالعه می‌خواهد. در این مدت فقط توانستم اولین نشریات معماری به فارسی، که در دهۀ 20 و 30 تأسیس شده، را ازطریق پایان‌نامۀ خانم زهرا میرزایی ــ در آن حدی که در متن پایان‌نامه آمده ــ [ببینم] چون به بانکشان دسترس نداشتم. در آنجا منظر به کار رفته ولی به‌هیچ‌وجه به معنای معماری منظر به کار نرفته است. قبلاز آن، در دورۀ معاصر، ما منظر را به معنی «محل نظر به» داریم که حالا «محل نظر از» را توضیح می‌دهم.

    در دورۀ معاصر، مثلاً بهار در شعر می‌گوید:

    بنگر یکی به منظر چالوس کز جمال/ صد ره به زیب و زینت مازندران فزون

    یا مثلاً متأخرتر، غزاله علیزاده در داستان خانۀ ادریسی‌ها، تعبیر «منظر دوردست» را به کار می‌برد. قبلاز آن، تقریباً اولین بار، همین «محل نظر به» یا به معنی چشم‌انداز را در دورۀ قاجاریه داریم. عقب‌تر که برویم معلوم می‌شود چرا می‌گویم اولین بار. ما در قرن سیزدهم و اوایل چهاردهم در متون قاجاری، مثلاً در [نوشته‌های] امین‌الدوله، داریم: منظر به معنی «محل نظر کردن به».

    اگر اجازه بدهید، اینکه قبل‌از قرن سیزدهم و در کل این هزار سال زبان فارسی چطور بوده را در حلقۀ دوم توضیح می‌دهم. فکر می‌کنم اگر الآن توضیح دهم نوبتم نیست و بهتر است یک بار بچرخد. آنقدری عرض کنم که برای اولین بار در دورۀ قاجاریه است که منظر به معنی «محل نظر کردن به» بوده، به‌هیچ‌وجه به عنوان آن چیزی که ما امروز در تعبیر معماری منظر می‌گوییم نبوده است. ولی، به معنی منظره و محل نظر کردن به ــ یعنی مکانی که به آن نظر می‌کنند ــ مربوط به دورۀ قاجاریه به بعد است. قبلاز آن به معانی دیگری داریم که عرض می‌کنم. تشکر.

    00:13:09

    نیلوفر رضوی: خیلی متشکرم آقای دکتر. فکر می‌کنم مشکل فنی آقای دکتر تقوائی هم حل شد. آقای دکتر نمی‌دانم چقدر از گفت‌وگوها را شنیدید. ما ان‌شاءالله صدای شما را داریم؟

    00:13:18

    نگاهی شخصی و تاریخی به جایگاه معماری منظر در ایران

    سیدحسن تقوائی: … خدمت عزیزان و حضار محترم عرض سلام دارم. عذرخواهی می‌کنم بابت داستانی که پیش آمد. واقعیت این است که به‌طور مشخص، خیلی به این جلسات مجازی عادت ندارم. … در واقع، خیلی خوشحالم که بدین وسیله در خدمت دوست و همکار نازنین، جناب آقای دکتر قیومی، و همۀ عزیزان دیگر هم هستیم؛ همین‌طور شما که زحمت کشیدید. به‌هرصورت، امیدوارم موضوعی که به نظر می‌آید لابد جا داشته همچنان راجع‌به آن صحبت شود مفید فایده باشد. مجدداً بابت تأخیر عذر می‌خواهم. واقعیت این است من جسته‌گریخته لابه‌لای صحبت‌هایی که مطرح شد، بخشی از صحبت‌های شما، همچنین فرمایش و توضیحات محقق گرامی و استاد نازنین، جناب آقای دکتر قیومی را در ارتباط با زمینه‌هایی که وجود دارد شنیدم.

    00:15:12

    فکر می‌کنم اگر بخواهیم مسائلی را راجع‌به تاریخ و تاریخچه مطرح کنیم از زمان خارج خواهد شد. به هر دلیل و ‌ضرورت، حدود 10، 20 سال پیش تاریخچه‌ای معرفی و دربارۀ این واژه بحث‌های زیادی شد. این واژه‌گزینی را هم استاد گرامی آقای دکتر قیومی تقریب دارند و در جریان‌اند که کار راحتی نیست. به نظر من، این واژه‌گزینی در زمان خودش براساس زمینه‌ای طولانی شکل گرفت. آقای دکتر به تاریخچۀ قبلاز دانشکده و انقلاب اشاره کردند. واقعیت این است آنچه الآن دانشکدۀ معماری دانشگاه شهید بهشتی دارد در قالب حوزه‌های تخصصی با آن برخورد می‌کند و رشته‌هایش را ارائه می‌دهد، فکر می‌کنم پایگاه‌های جدی‌ای در تاریخ خودش دارد. دپارتمان‌هایی که الآن داریم ــ به‌طور مشخص معماری، شهرسازی، ساختمان، مطالعات معماری و حتی رشته‌های تاریخ و مرمت و ازجمله معماری منظر و بازسازی ــ براساس زمینه‌های تاریخی‌ای که در دانشکده بود یا به هر دلیل، براساس پژوهش‌های فردی یا سیستماتیک استادان محترم مطرح شده بود.

    00:16:44

    ادای احترام به پیش‌کسوتان و بنیان‌گذاران معماری منظر

    سیدحسن تقوائی: این قطع شدن صدا باعث شد … . من همین‌جا، قبلاز اینکه بحث را ادامه بدهم، دوست داشتم روز معلم را تبریک بگویم. دوست داشتم در شروع بحثم یادی کنم و خدمت محقق گرامی، سال بالایی عزیزمان جناب آقای دکتر قیومی، که اینجا تشریف دارند خدمت ایشان تبریک بگوییم. همچنین شما، سال‌پایینی ما که در خدمتتان هستیم و همۀ دوستان. و البته روز خلیج فارس که نازنین است هم در این ایام بوده است. مصیبتی هم که در بندرعباس پیش ‌آمده جای تسلیت دارد.

    00:17:24

    اما قبلاز اینکه بحث را ادامه دهم، از همۀ استادانی که واقعاً طی سال‌های متعدد در این زمینه تلاش و روی این موضوع کار کرده‌اند تشکر می‌کنم، هم در [نقش] معمار و کسی که شاید از سال 1366 به حوزۀ معماری وارد شدم و هم حوزۀ منظر که بعداز آن وارد شد. به‌صورت مشخص، در حوزۀ طراحی منظر شاهد زحماتی بودم که همۀ عزیزان کشیدند. آنهایی که حضور دارند ان‌شاءالله سلامت باشند و جایشان اینجا خالی است؛ به‌جای من حتی. همچنین یاد عزیزانی که در این زمینه فعالیت زیادی داشتند و الآن درگذشتند: شادروان دکتر قبادیان، دکتر دانش‌دوست، مرحوم دکتر صبری، دوست عزیز و نازنینمان دکتر فردانش، و عزیزانی که شاهد بودم در این زمینه به‌هرصورت قلم زدند و بحث و نظراتی داشتند.

    00:18:35

    روند معادل‌گزینی برای اصطلاح لنداسکیپ و رسمیت یافتن واژۀ «منظر»

    سیدحسن تقوائی: در تاریخچۀ دانشکده استادان نازنین ما، جناب آقای مهندس شیبانی و آقای مهندس خراسانی‌زاده ــ احتمالاً با بک‌گراند یا عقبه‌ای که آقای دکتر اشاره کردند و زمینه‌هایی که بود ــ به‌طور تخصصی، درس طراحی معماری 6 را به فضاهای سبز و پارک‌ها و فضاهای باز اختصاص داده بودند. ما هم جزو آخرین سری‌هایی بودیم که بعداز انقلاب و سال 1360 که دانشگاه باز شد این درس با این مضمون [برایشان] ادامه پیدا کرد، روی این زمینه کار شد و پژوهش‌های خوبی هم انجام داد.

    در همان مقطع، خیلی از کتاب‌ها در قالب تمرین‌های دانشجویی مطالعه و طرح شد؛ اما، همان‌طور که آقای دکتر اشاره کردند، لغت منظر به این مضمون کمتر به کار می‌رفت. از واژه‌هایی چون فضای سبز، فضای باز، چشم‌انداز یا منظره (کمتراز بقيه) استفاده می‌شد. همان‌طور که گفتم و اشاره کردند، قبلاز این‌ها رشته‌های باغبانی و کشاورزی در دانشگاه تهران و دانشگاه تبریز رشته‌هایی با عنوان «فضای سبز» یا «طراحی محیطی» مطرح می‌شد. اما اینکه این موضوع و اين عنوان به این شکل مطرح شد [به زماني برمي‌گردد که] روی این موضوع در دانشکدۀ ما در دانشگاه شهید بهشتی تمرکز بیشتری شد.

    چه قبلاز دکتری و چه بعداز آن، من شاهد جلساتی بودم که در این زمینه شکل می‌گرفت. خود من در سال 1373 پروپوزالی برای شروع دکتری داشتم که آن موقع موضوع تازه‌ای به نام لنداسکیپ آرکیتکچر در ادبیات بود و ما هنوز نمی‌دانستیم. یادم می‌آید که با استاد نازنینمان، مرحوم آقای مهندس جودت، مشورت می‌کردیم و بحث این بود که باید موضوع تازه‌ای مطالعه شود. لنداسکیپ بود؛ ولی اسم منظر هنوز برابرنهادۀ آن نبود و ما همان لنداسکیپ را تکرار می‌کردیم.

    یادم می‌آید در سال 1375، 1376 که دیگر اين موضوع برای پروپوزال دکتری مطرح شد این واژه به کار رفت؛ به‌طور مشخص و با همین مضمونی که امروز منظر هست. در دانشکده روي اين موضوع خیلی کار شد. برای اینکه بحث بچرخد، همان‌طور که آقای دکتر فرمودند، نقاطی در این زمینه وجود دارد که شاید بد نباشد که درموردش عنوان شود. می‌دانم که روی این موضوع همیشه بحث‌هایی بوده است و نظرات محترمی هم وجود دارد.

    اگرچه، بعداز تقریباً 20 سال و عبور از این بحث‌ها، الآن چيزهايي به‌عنوان متن و نظر صریح قید شده است. من در قالب مقالات و کتاب‌ها این را نوشته‌ام، همین‌طور استادان نازنین دیگر در دانشگاه‌های دیگر از این واژه استفاده کردند و تقریباً آرام جای خودش را به‌مثابۀ برابرنهاده و واژه پیدا کرده است. واژه‌ای هم که به‌اصطلاح خوش‌تلفظ باشد و در دل بنشیند کاربرد خودش را دارد. اما … از اینکه بخواهد راجع‌به موضوعی صحبت شود تغییر نمی‌کند. حالا معماری منظر باشد، یا معماری منظر. در دومي، معماری را با مکث تلفظ می‌کنم؛ زیرا، معتقدم این موضوع و حتی موضوعات دیگری که من شخصاً با آن برخورد می‌کنم می‌تواند از چند جنبه مورد توجه قرار گیرد:

    00:22:41

    1. یکی اهمیت وجودی خودش است، یعنی این فعالیت فارغ از اسمش و تعابیر و تفاسیری که از آن داریم اهمیت وجودی خودش را دارد که این برای من خیلی مهم است؛ 2. شرایط خاص و از همه مهم‌تر، نیازهایی که بر این نگاه مترتب است یا عقبه‌ای دارد که مي‌تواند به‌صورت مستمر پيگيري شود؛ 3. جنبۀ ديگر، که می‎تواند تاحدی شخصی باشد، مسائل روزآمد یا نقاطی که به جنبه‌های دیگر، مثلاً خداي ناکرده بحث سوداگري، برمی‌گردد که من نمی‌خواهم وارد آن‌ها بشوم.

    در اوايل قرن بيستم، مسائل خيلي روي واژه‌ها مي‌چرخيد و به‌طور مشخص، تاريخ‌نگاري‌اي در ارتباط با باغ و باغ‌سازي شکل گرفته بود. اهميت وجودي اين موضوع ــ فارغ از ترجمه، برابرنهاده يا کاربرد يا اهدافي که دارد ــ و به‌قول محقق گرامي آقاي ديکسون‌ هانت، استاد دانشگاه پنسيلوانيا، که مطرح مي‌کرد ورود به اين تاريخ‌نگاري‌ها يا بحث‌هاي تاريخي خيلي کمکي نمي‌کند. اين موضوع، با هر ترتيبي که دارد، اگر ارزش‌هاي کارکردي خودش را پيدا کند مي‌شود به آن توجه کرد. البته من اعتقاد دارم که واژۀ منظر مي‌تواند مورد توجه قرار بگيرد و مورد توجه قرار گرفته است و همچنان مي‌شود دربارۀ آن بحث کرد. به عقيدۀ من، براي اينکه بحث را ادامه دهيم، بايد بگوييم که واژۀ منظر چه نيست، تا اينکه بگوييم چه هست و در ادامه، درخصوص اصطلاح معماري منظر. خانم دکتر در خدمت شما هستم. آقاي دکتر قيومي عزيز استفاده کرديم و خيلي از ديدنتان خوشحال شدم و امیدوارم سلامت و تندرست باشید.

    00:25:00

    نیلوفر رضوی: خیلی لطف کردید آقای دکتر. از عزیزانی هم یاد کردید که امیدوارم هرجا هستند سالم باشند؛ خصوصاً، آقای مهندس شیبانی و آقای مهندس خراسانی‌زاده که به‌هرحال بنیان‌گذاران این رشته‌اند. ان‌شاءالله در فرصتی در خدمت پیشکسوتان هم باشیم.

    سیدحسن تقوائی: البته لیست بلندبالاتر است. گذاشتم در مرحلۀ بعدی از سرکار خانم دکتر اعتضادی و دوستان دیگر تشکر کنم.

    مهرداد قیومی: ببخشيد، حالا که صحبت از بزرگان شد، می‌ترسم دو نفر از درگذشتگان هم از یاد بروند: یکی استاد فرهاد ابوضیا و یکی هم آقای علی‌اکبر صارمی که اين‌ها متولي …

    سیدحسن تقوائی: بله، بله. البته، در این جمع، من اسامی را بیشتر معطوف به دانشکدۀ خودمان عرض کرده بودم، حتی مرحوم، دکتر مطوف. چون ما مدت‌ها روی این زمینه‌ها با این عزیزان بحث داشتیم. حتی اشاره ‌کنم به مرحوم دانش‌دوست که زحمت زیادی کشید. ما مدت‌ها در درس باغ‌سازی در خدمتشان بودیم و همچنين، عزیزان دیگری که روی این زمینه کار کردند. من دیگر ورود پیدا نکردم. یاد و خاطرشان گرامی باد ان‌شاءالله. همچنان عزیزند. در خدمتتان هستم.

    00:26:15

    نیلوفر رضوی: بزرگوارید. به این بهانه، می‌خواستم عرض کنم که ان‌شاءالله، جایی در خلال صحبت همکاران، وقت خواهم گرفت و تأثیری را که وجه شاعرانۀ این معادل بر هشیار کردن ذهن عموم و ذهن متخصصان داشته عرض خواهم کرد. اما اجازه دهید که فرصت گفت‌وگو را به آقای دکتر مجتهدزاده بسپاریم؛ چون می‌دانم، از وجه تاریخی، نکات ارزشمندی در این مورد دارند که بفرمایند. آقای دکتر، اجازه می‌دهید در خدمتتان باشیم؟

    00:26:52

    روح‌اله مجتهدزاده: خواهش می‌کنم خدمت از بنده است. من واقعاً شرمنده‌ام که در این جلسه در خدمت بزرگوارانی‌ام که به‌واقع در سطح این بزرگواران و عزیزان نیستم. نکته‌ای را هم که امروز می‌خواهم عرض کنم، شاید بیشتر در حاشیۀ بحث باشد؛ اما، به‌جهتی فکر کردم شاید این حاشیه هم بتواند به متن بحثی که داریم کمک کند. خدمت همۀ دوستان و بزرگواران حاضر در جمع عرض سلام و ادب مي‌کنم. اگر روال جلسه اجازه دهد، اجازه می‌خواهم مبحثم را در یک نوبت، به‌صورت فشرده، عرضه کنم و بعداز آن، بیشتر شنونده باشم و احیاناً اگر درمورد نکاتی که عرض می‌کنم پرسشی بود ان‌شاءالله پاسخگو خواهم بود.

    00:27:38

    در واقع، توجه من به این بحث، بیش از واژۀ لنداسکیپ و برگردان آن به منظر، یکی از تبعاتی بود که ایجاد کرده بود و گاهی ‌اوقات در حوزه‌های مطالعات شهری و تاریخ معماری به آن برمی‌خوردم. می‌دانیم معادل انتخاب‌شدۀ فارسی، یعنی منظر، برای لنداسکیپ در زبان انگلیسی هم کاربرد دارد و حداقل از قرن هفدهم به این معنا اما بیشتر در حوزۀ نقاشی به کار رفته است. من سعی کردم برای اینکه موضوع مقداری بازتر شود و آن نکته‌ای را که می‌خواهم عرض کنم، توضیح کوتاهی هم درمورد ریشه‌شناسی خود این واژه در اینجا عرض کنم.

    00:28:28

    ریشه‌شناسی لنداسکیپ

    روح‌اله مجتهدزاده: لنداسکیپ به‌صورت ریشه‌شناسی به واژۀ کهن‌تری که در حوزۀ ریشه‌های آلمانی است، يعني لندچاپ، برمی‌گردد. در آنجا، خود این دو جزء ــ یعنی لند (Land) که به معنی زمین است و بعد، آن پسوند دوم (-escape) که در انگلیسی امروزی به‌صورت شیپ به کار می‌رود ــ بیشتر بر نوعی از تخصیص زمین تأکید دارد تا منظر و آن معنای منظره‌سازی که امروز استفاده می‌کنیم. می‌دانیم این معنا در انگلیسی امروز هم، تا حد زیادی، در واژۀ لنداسکیپ نهفته است.

    00:29:27

    کارکرد حوزۀ منظر با نام حوزۀ شهرسازی

    روح‌اله مجتهدزاده: اما من فکر می‌کنم شاید این نوع از برگردان واژه به‌نوعی باعث شده که این معنا از واژۀ لنداسکیپ ــ یعنی لنداسکیپ به‌مثابۀ «تخصیص زمین»، به‌مثابۀ «قلمروسازی»، به‌مثابۀ «فرایند زمین‌پایی» ــ در حوزه‌های تخصصی که ما به آن حوزۀ منظر می‌گوییم تاحدی نادیده گرفته شود. شاید یکی از شواهدش هم این است که امروز ما این نوع علمکرد را بیشتر در حوزه‌ای می‌بینیم که آن را به نام حوزۀ شهرسازی می‌شناسیم. یعنی فرایندهای تخصیص زمین ما و بعد، کاربری‌های اراضی و تفکیک زمین و … امروز عمدتاً در حوزۀ کارهای شهرسازی و دوستان با تخصص شهرسازی تعریف شده و در حوزۀ منظر کمتر به این پرداخته می‌شود. در برخی از مطالعات مشترکی که در حوزۀ تاریخ معماری و بعد به‌صورت خاص مطالعات شهری در اهواز داشتم، برای من نکته‌ای را پیش آورد که انگار این نوع از فرایند در تاریخ معماری ما هم بیشتر کاری در حوزۀ منظر بوده است. یعنی تخصیص زمین و ایجاد قلمرو به‌صورت خاص و فرایندهای زمین‌پایی به حوزۀ منظر تعلق داشته است.

    00:30:10

    ریشۀ کرت در فرهنگ‌نامه‌ها

    روح‌اله مجتهدزاده: یکی از واژگانی که امروز می‌‌خواهم از این قاب درباره‌اش صحبت کنم و در واقع شاهدی بر بحث من است واژۀ «کرت» است. ما امروز با این واژه عمدتاً در کشاورزی آشنا هستیم: «کرت‌بندی». به نظر می‌رسد که معنای جدیدترش در فرهنگ‌هایی معنای ما هم بههمینصورت است؛ مثلاً، در برهان قاطع هم که نگاه می‌کردم به معنای زمینی است که گوشه‌هایش را بلند کرده باشند و درونش زراعت‌کاری کنند. ولی ریشۀ واژه در فرهنگی مثل فرهنگ حسن‌دوست چنین نیست. واژۀ کرت که باز ممکن است در ابتدا تصور شود تلفظ دیگری از «کرد» و بن ماضی مصدر کردن است، در آنجا خود این واژۀ کرت را را ریشه می‌داند که از ریشۀ «اسکرت» (skert-) هند و اروپایی گرفته شده است، به معنی تقسیم کردن و بخش کردن. بهاین‌ترتیب، شاید این واژه، بیشاز آنکه صرفاً در زمین‌های کشاورزی کاربرد داشته باشد، با نوعی از تقسیمات زمین سروکار دارد.

    زمانی که به‌صورت خاص درمورد اهواز کار می‌کردم، فرایندهای شهرسازی ساسانی را ابتدا از منابع درجۀ دو مطالعه می‌کردم، و بعضی از متون اولیه‌تری که درمورد این‌ها صحبت کرده بود، برایم خیلی جالب بود که این واژه در دورۀ ساسانی دارد دقیقاً در فرایندهای قلمروسازی و اصطلاحاً زمین‌پایی به کار می‌رود. از شواهد مهمش هم واژۀ «دستکرت» است. می‌دانیم «دستکره» و بعد «دستگرد» و «دستجرد» در شکل‌های جدیدترش از همین واژه یا تغییر همین واژه آمده است.

    لوکونین در بحث شهرهای ساسانی‌اش می‌گوید که این دستکرت‌سازی اساساً روشی بوده برای اینکه شاهان بتوانند به متصرفات خودشان مشروعیت دهند. یعنی شاهی، هر چقدر هم زمین‌هایی را تصرف می‌کرده، تا زمانی که دستکرتی را نسازد ــ اصطلاحاً یعنی آبادی خیلی کوچکی که در آن صاحب‌منصبی موسوم به شاه نشانده شده باشد و آن زمین را اداره کند ــ تصرفات او مشروعیت ندارد.

    شاهدی که این را به‌خوبی به ما نشان می‌دهد زندگی اردشیر بابکان است. زمانی که اردشیر فتوحات خودش را شروع می‌کند ظاهراً تا مدتی کسی با او کار ندارد. استخر و بعد تا حدودی کرمان را می‌گیرد. آن‌طور که طبری برای ما روایت می‌کند، اولین باری که نسبت به او حساسیت ایجاد می‌شود زمانی است که او ساخت گور را شروع می‌کند. اردوان نامۀ خیلی عتاب‌آلودی با این مضمون به او می‌نویسد که: ای بزرگ‌شدۀ خیمۀ کردان، دیگر کارت به جایی رسیده که در بیابان شهر بنا می‌کنی و اگر به تو اجازه بدهیم لابد می‌خواهی آبادی بزرگتری را هم بسازی و نامش را بگذاری رام‌اردشیر. بنابراین این دستکردسازی یا ایجاد آبادی کوچک … باز طبری می‌گوید که خود آن گور هم صرفاً قصر تربال است و یک آتشکده. یعنی نباید تصور کنیم که [سکونتگاه] شهری به معنای امروزی کلمه است.

    باز شاهد دیگرش را در کارنامه می‌بینیم. در آنجا هم وقتی رام‌اردشیر را توصیف می‌کند، صرفاً دژی است که صاحب‌منصبی را در آنجا می‌نشانند و اردشیر آن را برای عملیات نظامی آماده می‌کند. ولی نام همین فرایند دستکردسازی را شهر یا رام‌اردشیر می‌گذارد و بهاینوسیله سعی می‌کند آن قلمرو یا آن زمینه را تعریف کند.

    باز در خود اهواز، در شهر هرمزاردشیر، هم ما دوباره ظهور این واژۀ کرت را می‌بینیم. می‌دانیم ساسانیان در کل خوزستان نهضت شهرسازی‌ای را راه می‌اندازند که باز عمدتاً بر عناصر منظر مبتنی است: یعنی رودخانه، بندهایی که سطح آب را بالا می‌آورد، کانال‌هایی که آب را در آن جاری می‌کنند، و این کانال‌ها حدود آبادی را تعیین می‌کند. در اهواز، آن کانال مشهوری که حدود هرمزاردشیر را تعیین می‌کند «شاهجرد» یا در واقع همان «شاه‌کرت» است. یعنی در اینجا هم باز ظهور واژۀ کرت را می‌بینیم. همۀ این‌ها برای من به این معنا بود که انگار کرت صرفاً واژه‌ای در حوزۀ کشاورزی نیست. کرت در واقع واژه‌ای است که به‌واسطۀ آن در دورۀ ساسانی قلمرو می‌سازند و بعد بر بستر این قلمروها شهر شکل می‌گیرد.

    این قلمروسازی دقیقاً چیزی است که در ریشۀ واژۀ لنداسکیپ یعنی «تخصیص زمین» یا «خاص کردن زمین» وجود دارد. به نظر می‌رسد معادل امروزی منظر این معنا را افاده نمی‌کند و شاید به همین جهت است که ما امروز فرایندهای تخصیص زمینمان را عمدتاً به حوزۀ شهرسازی می‌سپاریم تا حوزه‌ای مثل منظر. از این باب، به نظرم آمد که شاید احیا و اعتباربخشی دوباره به این واژه‌ها درنهایت بتواند به اعتباربخشی فرآیندها هم منجر شود و شاید بتواند آن کارویژه‌ای را که تا حدی در حوزۀ منظر تضعیف شده دوباره تقویت کند. ممنونم از وقتی که اختصاص دادید و سپاس از توجهتان. امیدوارم که صحبت‌هایم وقت جلسه را ضایع نکرده باشد.

    00:35:48

    نیلوفر رضوی: آقای دکتر مجتهدزاده، خیلی لطف کردید. اتفاقاً ظرایفی که دربارۀ ریشه‌شناسی گفتید مطالبی است که خوب است مهمانانمان بدانند هم در مقاله و هم در کتاب آقای دکتر تقوائی هم به آن اشاره شده است. من از این فرصت برای چرخیدن بحث استفاده می‌کنم.

    شما مطلبی دربارۀ جامع و بسیط بودن اصطلاح لنداسکیپ فرمودید. به‌بهانۀ اینکه اتفاقاً امسال پنجاهمین سال چاپ کتاب جفری جلیکو هم هست … . این کتاب اولین بار در سال 1975 تدوین شد و امسال 2025 است و نیم‌قرن از ثبت و انتشار این کتاب می‌گذرد. کسی که تنها 4 سال بعداز جنگ جهانی دوم در مقدمۀ کتابش می‌نویسد که به نظر می‌آید اصطلاح منظر ــ حالا او از اصطلاح لنداسکیپ دیزاین (Landscape Design) استفاده می‌کند ــ دارد به بسیط‌ترین نوع هنرها تبدیل می‌شود. می‌دانیم که آن‌ها برای همۀ حرفه‌های مهارتی، تعبیر آرتس (Arts) را در مقابل ساینسز (Sciences) استفاده می‌کنند.

    جلیکو آنجا سه دلیل ذکر می‌کند که تأیید فرمایش شما درمورد بسیط بودن حوزۀ توجه منظر است. در پنجاه سال پیش اما می‌گوید: 1. مداخلات منفی انسان در محیط و نقشی که او می‌تواند در ترمیم این مداخلات منفی داشته باشد؛ 2. فراخوان جهانی‌ای که دارد برای بازگرداندن تعادل به جهان به وجود می‌آید و دارد انواع و اقسام برنامه‌ریزی‌های بوم‌شناختی و اکولوژیک را مطالبه می‌کند؛ 3. ازسوی دیگر، در حوزۀ هنری بیشترین تقاضاها به‌قول او از لنداسکیپ دیزاینرز (Landscape Designers) درخصوص وارد کردن مفاهیم انتزاعی به مداخلات انسان در محیط است. یعنی ازسویی پا در عرصه‌هایی بسیار شاعرانه و هنری داشتن و ازسوی دیگر، بودن در خط مقدم مباحثی که سامان‌دهی‌اش حتی گاهی ‌اوقات از حدود سیاسی سرزمین‌ها فراتر می‌رود؛ زیرا، می‌دانیم مقیاس اکولوژیک بزرگتر از مقیاس تقسیمات سیاسی است.

    فکر می‌کنم این تأیید فرمایش شماست که یک‌جاهایی در اصطلاحی که برای این منظور انتخاب می‎‌شود عاملیت انسانی در سامان‌دهی سرزمینی نیاز است؛ برای اینکه، در جاهایی اگر تعبیر منظر در چنین تحلیلی گذاشته شود نقش جدی انسان از آن حذف می‌شود. من این مقدمۀ طولانی را گفتم. عذرخواهی می‌کنم اگر ملال‌آور بود. برای اینکه نوبت صحبت را به آقای دکتر رشیدزاده بسپارم که اگر درمورد همین کاوش‌ها در تعابیر غیرفارسی این کلام هم نکاتی دارند بفرمایند. آقای دکتر رشیدزاده می‌توانیم در خدمتتان باشیم.

    00:38:56

    کاوه رشیدزاده: سلام عرض می‌کنم. وقت همگی به خیر. واقعاً باعث افتخار من است که در جمع بزرگان و استادانم دعوت شدم و واقعاً امیدوارم که بتوانم سهمی را در این بحث عهده‌دار شوم. گرچه ، ازلحاظ عمق کار، با فاصلۀ خیلی زیادی در این رشته در کنار استادانم قرار دارم، واقعاً ابراز خجالت می‌کنم که صحبت می‌کنم. خیلی ممنونم.

    بحث را از دو فرهنگ زبانی اصلی شروع کنیم که شاید در دوران معاصر بتوانیم زبان‌های مؤلف محسوبشان کنیم: یکی گروه زبان‌های هلندی، آلمانی، انگلیسی و فرهنگ آنگلوساکسون است که درنهایت در سیر تاریخی در کشور آمریکا این عبارت معماری منظر ساده می‌شود؛ ولی پشتوانۀ کلمۀ لنداسکیپ ریشه در قرون قبلی، از قرن شانزدهم به اینسو، دارد. از بار معنایی‌ای که پیدا کرده حالا چه اتیمولوژی یا تقسیم‌بندی لنداسکیپ و لندشیپ (Land ship) و لندزکپ (Lands cap) و … بگذریم. به‌عنوان کلمۀ یکی خود لنداسکیپ بار فرهنگی‌ای دارد که حاصل انباشت سالیان و چند قرن فکر در زمینۀ هنر، در زمینۀ فکر و بعد معماری منظر است. حالا قبلاز آنکه معماری منظر باشد واقعاً هم در فرانسه و هم در انگلستان و اروپا تقریباً رشته داشته شکل می‌گرفته است، از لونوتر به این‌سو. پس ما آن قسمت لنداسکیپ در این گروه زبانی را بیشتر می‌شناسیم.

    00:41:34

    ریشۀ لنداسکیپ در زبان‌ها و فرهنگ‌های مختلف

    کاوه رشیدزاده: در زبان‌های لاتین، که سردمدارش فرانسه باشد، ما در دوران معاصر لغت پیزژ (را داشتیم. شاید تفاوت‌هایی دارد ولی باز در همان چارچوب بعد زمینی‌، و بُعد محیطی‌اش قوی‌ است، به‌خصوص مقیاسش؛ چون پی‌ای (Pay-) حتی در مقیاس سرزمین و کشور و محیط طبیعی ساخته‌شده و روستا و … همۀ این معنی‌‎ها را می‌دهد. این است که آن مقیاس منطقه‌ای و سرزمینی‌ درونش وجود دارد.

    پیزاژیست کیست؟

    کاوه رشیدزاده: ازطرف دیگر لغت پیزاژیست (Paysagiste) می‌تواند کسی باشد که باغساز تزئینی ساده محسوب شود. کسی که خودش را پیزاژیست می‌داند لزوماً معمار نیست و معماری نمی‌داند. به‌نوعی می‌شود ترجمه کرد: منظرگر است، منظرساز است یا کارش پیزاژ است. این خب نکتۀ جالبی است که انگار معماری را این وسط دور زده‌اند و از آن فرهنگ سنتی باغسازی به رویکردهای اکولوژیک و طراحی در مقیاس گستردۀ اکولوژیکی رسیده‌اند که در واقع، با خود پیزاژ دارند کار می‌کنند و به آن معمار نیازی ندارند. گرچه، اگر «معمار منظرگر» ترجمه کنیم: اقشیتکت پیزاژیست (Paysagiste Architecte) می‌شود معمار منظرگر مثلاً.

    00:43:41

    معادل لنداسکیپ در فرهنگ‌های غیرمؤلف

    کاوه رشیدزاده: از این‌ها که بگذریم، ما الآن دو زبان داریم که می‌توانیم بگوییم این‌ها در دوران معاصر مؤلف‌ و مولد این عبارت بودند. ما آمده‌ایم، در جایگاه فرهنگ و زبان فارسی و تمدن ایرانی، تلاشی کردیم و معماری منظر را جا انداخته‌ایم. بد نیست که نگاهی به فرهنگ‌ها و زبان‌های دیگر بندازیم و ببینیم آنان چه تلاشی کرده‌اند و چگونه با آن برخورد کرده‌اند؛ یعنی آن زبان‌ها و فرهنگ‌هایی که مؤلف حساب نمی‌شوند، اما بالاخره این رشته را دارند.

    برای اینکه این نگاه را صورت دهیم، می‌توانیم برای آن تقسیم‌بندی‌ای انجام دهیم: تمدن‌هایی که در تاریخ باغ و منظر جهان سهمی جدی دارند، مثل تمدن ایرانی، تمدن چینی، ژاپنی و هندی که پیشاز قرن 18 می‌توانستند کارهایی کنند. خب، من درمورد زبان فارسی چیزی نمی‌دانم، درمورد زبان‌های دیگر هم عملاً چیزی نمی‌دانم. امروز ریویویی خیلی کلی را خدمتتان عرض می‌کنم. این می‌تواند یک تقسیم‌بندی باشد که این تمدن‌هایی که کهن‌ترند چگونه توانستند معادل ایجاد کنند.

    00:45:32

    نمونه‌هایی از معادل لنداسکیپ در فرهنگ‌های غیرمؤلف

    کاوه رشیدزاده: یک‌سری زبان‌هایی مثل زبان‌های آفریقایی و ممالکی که زیر استعمار بودند ــ هند هم می‌تواند جزو چنین دسته‌بندی‌ای قرار گیرد ــ هستند که می‌بینیم این زبان‌ها عمدتاً وام گرفتند و اصلاً ترجمه نکردند. در واقع، همان لغت زبان انگلیسی، لنداسکیپ آرکیتکچر، را به لهجه‌ها یا شرایط مختلف استفاده کردند.

    زبان‌های آسیای شرقی: چین، ژاپن، کره

    کاوه رشیدزاده: اگر بخواهیم به نوآوری زبان‌ها یعنی فرهنگ‌ها در مواجهه با این پدیده نگاه کنیم، من جمع‌بندی‌ را خدمتتان عرض می‌کنم. می‌توانیم با چین شروع کنیم. ظاهراً چین یکی از نوآورترین و … چین با تکیه بر واژگانی که داشته توانسته حتی از دوگانۀ «دید و چشم‌انداز» یا «محیط و زمین» فراتر رود.

    الآن بحث این است که آیا معماری منظر بیشتر دارد به جنبۀ دید و آنچه می‌بینیم و کسی که دارد نگاه می‌کند، هست یا نیستش به کنار، جنبۀ چشم‌اندازی و دید را داریم یا اینکه به موضوع ساختن و کار با زمین و شکل دادن به زمین و تعامل انسان با محیط بیشتر توجه می‌کند؟ ولی شاید مفاهیم یا موضوعات دیگری هم وجود داشته باشد؛ یعنی راه سومی هم باشد و واژه‌ای بتواند مفاهیم عمیق‌تر فرهنگی و معنوی و حتی جهانی‌بینی را در خودش دخیل کند. ظاهراً چین چنین کاری کرده است. من چینی بلد نیستم ولی اینجا نوشته‌ام: جینگوآن جیان جو (景观建筑). این «جینگوآن» مثل اینکه هم معنای چشم‌انداز دارد، هم منظر دیدنی، هم فضا که داخلش باز زیبایی‌شناسی و پیوند با طبیعت و جهان‌بینی تائوئیستی در آن هست. درنهایت، هم بصری است و هم فلسفی و معنوی است و از محیط و زمین فراتر می‌رود.

    شاید بگوییم رتبۀ دوم ازآن ژاپن است. ژاپنی‌ها از لغتی به نام «کِیکان» استفاده کردند که هم بحث طراحی در آن هست، هم منظر دیدنی و آن منظر دیدنی معنی فضا، حس، نظم و طبیعت درونش وجود دارد. اگر من اشتباه می‌کنم که قطعاً هیچ ادعایی روی مطالبی که مطرح می‌کنم ندارم، … کاری که دارم انجام می‌دهم فقط ریویو است.

    زبان کره‌ای آمده با پتانسیل‌هایی که در زبانشان بوده واژۀ جدیدی ساخته که نمی‌توانم بخوانم ولی مضمونش این است که هم منظر و هم محوطه‌سازی، به‌خصوص دانش منظر، را وارد کرده است. هم بار مهندسی دارد و هم پیوند زیبایی‌شناسی. این را حسابی جا انداختند و به کار می‌برند.

    غیر از این سه نمونه، کم پیدا می‌شود نمونه‌های خلاقی که توانسته باشند بار معنایی چندوجهی‌ای را در آن انتخابی که برای رشتۀ معماری منظر کردند به وجود آورند. این زبان‌ها بیشتر زبان‌های پذیرا هستند.

    زبان‌ روسی

    کاوه رشیدزاده: مثلاً زبان روسی آمده از زبان آلمانی وام گرفته و روسی‌شدۀ کلمۀ آلمانی را آورده است؛ یعنی، «لندشاف‌نایا آرخِتکتورا» (Ландшафтная архитектура). ظاهراً در دوران بولشویک، نگاهی بوم‌شناسانه و طبیعی را و در ضمن، تأکیدی را که بر طراحی دارد وارد کردند. زبان هندی عمدتاً همان لنداسکیپ آرکیتکچر را به کار می‌برد. گاهی هم برگردانی از زبانشان دارند که می‌شود ترکیب «زمین‌نما» را در آن دید.

    زبان عربی

    کاوه رشیدزاده: زبان عربی باز ترجمه‌محور است: «الهندسه‌ المعماریه للمناظر ‌الطبیعیه». در ممالک مختلف، گاهی ‌اوقات کوتاه می‌شود: «الهندسه‌ المناظر» یا «الهندسه‌ الطبیعیه». آن هندسه بیشتر بار فنی را بر طراحی غلبه می‌کند و موضوعش آن چیزی است که می‌بینیم: چشم‌انداز طبیعی.

    زبان‌های گرجی و ارمنی

    کاوه رشیدزاده: زبان‌های دیگر مثل گرجی و ارمنی هم باز از «لندشافت» آلمانی وام گرفته‌اند و همان را به کار می‌برند. تأکید زبان‌های بالکان، مثل صربی و بلغاری و …، باز روی چشم‌انداز است. من چشم‌انداز می‌گویم اما در نقش شهرساز اصلاً این کلمۀ چشم‌انداز برای من معانی دیگری دارد (به‌عنوان ویژن و این‌ها).

    زبان ترکی

    کاوه رشیدزاده: ترکی هم باز وام گرفته ولی پیزاژ را انتخاب کرده است، یعنی ریشۀ فرانسوی دارد. درنهایت، حالا می‌توانیم ببینیم ما در جایگاه فرهنگ ایرانی کهن، که ازطرفی یک‌جور مسئولیت تاریخی داریم تا انتخاب خوبی انجام دهیم، وضعمان نسبتاً متوسط است. اینکه من دارم می‌گویم متوسط است شاید محل بحث باشد: عده‌ای عقیده داشته باشند ما تا الآن توانسته‌ایم بهترین را انتخاب کنیم یا اینکه نه، همان وضعیت متوسط را داریم. وضعیتمان نسبت به چین و ژاپن و کره چیست؟ ولی در کل که نگاه می‌کنیم عمدۀ ممالک در دنیا  دارند از ترجمۀ دقیق و لغت‌به‌لغت لنداسکیپ آرکیتکچر استفاده می‌کنند.

    ضرورت تقویت جایگاه مستقل «منظر» در معماری

    کاوه رشیدزاده: پس من نتیجه‌گیری کنم: اگر بخواهیم به همین «معماری منظر» پایبند بمانیم باید تلاش کنیم که با کار علمی، کار فرهنگی، و کار عملی … . همان‌طور که واژۀ لنداسکیپ در 300 سال تاریخش بار معنایی عمیقی پیدا کرده، اگر به خود منظر هم توجه شود و روی آن کار شود می‌تواند آن وزن را پیدا کند. با الهام از نگاه فرانسوی و رشتۀ خودم که شهرسازی است و اهمیتی که منظر دارد و می‌تواند ورای معماری و شهرسازی مطرح شود، من خیلی دوست دارم این اتفاق بیفتد که خود منظر بتواند به‌تنهایی ورای معماری و شهرسازی برود و نیازی نداشته باشد که بخواهد به این‌ها رجوع کند. خیلی ممنونم. ببخشید که طولانی شد.

    00:54:34

    نیلوفر رضوی: خیلی متشکر آقای دکتر، ممنونم از توضیحاتی که دادید. یکی از عزیزان، آقای خان‌سفید گرامی، معادل چینی مطالبی را که شما فرمودید در پیام‌ها نوشتند. نمی‌دانم چرا حذف شد. امیدوارم که برای ضبط جلسه باقی بماند.

    آقای دکتر تقوائی گرامی به جان دیکسون هانت، استاد برجستۀ دانشگاه پنسیلوانیا، اشاره کردند. در تکمیل فرمایش آقای دکتر رشیدزاده، اگر اجازه داشته باشم می‌خواهم مطلبی را اضافه کنم. خود جان دیکسون هانت ــ با تلمیح از سر فرانسیس بیکن که متنی درمورد باغ‌ها دارد ــ جایی به این موضوع اشاره می‌کند و می‌گوید: به نظر می‌آید معماران منظر با چیزی سروکار دارند که شاید بشود نامش را گریتر پرفکشن (Grater Perfection) گذاشت. حالا اینجا منظور کمال عالی‌تر نیست، اینجا منظور از گریتر «مقیاس و اندازه» است.

    البته دیکسون هانت آنجا معماران را مثال می‌زند و می‌گوید [معماران منظر] در اندازه با پدیده‌ای سروکار دارند که … ، در مقایسه با معماران، وظیفۀ کمال بخشیدن به پدیده‌ای را برعهده دارند که مقیاسی بزرگتر از تک‌اثر معماری دارد. این همان جایی است که بحث شما هم هست. شاید منظر باید فراتر از معماری و شهرسازی به اصل این موضوع توجه کند. مطلبی هم که من درمورد جلیکو گفتم مؤید همین امر است. ولی نکته‌ای وجود دارد.

    00:56:06

    جنبه‌های شاعرانگی در مفهوم منظر

    نیلوفر رضوی: من این مقدمۀ کوتاه را برای این عرض می‎کنم که اگر اجازه بفرمایند، صحبت را دوباره خدمت آقای دکتر قیومی برگردانم. همین دوپاره بودن اصطلاح در ترکیب لنداسکیپ قدری بسط ید می‌دهد. عرض کردم، به نظرم می‌آید که باید درمورد شاعرانگی کلمۀ منظر امانت‌دار باشیم. در بعضی جاها برای اینکه این شاعرانگی را به علمی نرم تبدیل کنند. این روزها از سافت ساینس در مجامع آکادمیک به‌عنوان ناسزا استفاده می‌شود. فارغ از این موضوع، بعضی از جاها، شاعرانگی این منظر با روح عمومی مردم ایران و حتی متولیان امور ارتباطی کلیدی‌تر برقرار می‌کند. فرض بفرمایید در یک مجمع تصمیم‌گیری شما این هشدار را بدهید که منظر روستایی ما در معرض خطر است. در این جمله، هر کلام دیگری را به‌جای کلمۀ منظر بگذارید تکان‌دهندگی‌اش به‌اندازۀ این گزاره نخواهد بود. بنابراین، طبیعتاً این را پاس می‌داریم.

     

    00:57:10

    قابلیت دوپاره بودن اصطلاح لنداسکیپ

    نیلوفر رضوی: اما در کنار همین باید اقرار کرد که دوپاره بودن اصطلاح لنداسکیپ ــ یعنی ترکیب لند و اسکیپ ــ بسط یدی را به پژوهشگران غیرایرانی داده که آن‌وقت، از این‌سو، ما در زبان فارسی از آن محروم شده‌ایم. به‌دلیل اینکه به‌جای کلمۀ لند آن قسمت اسکیپ را به‌عنوان عاملیت انسانی جدی می‌گیرند و بعد با چیزهای دیگری ترکیب می‌کنند که بی‌شمار است: سوند اسکیپ (Soundscape) و هارداسکیپ (Hardscape) و سافت‌اسکیپ (Softscape) و اخیراً مموری‌اسکیپ (Memoryscape) و تاون‌اسکیپ (Townscape) و … . یعنی بحث بر سر این است که عاملیت انسان در محیط می‌تواند صورت‌های دیگری غیراز مداخله در فرم زمین، کاربری زمین، حدود زمین و دیگر چیزها داشته باشد. به  نظرم می‌آید که در عرصۀ پژوهش، یکی کردن این تعبیر دوپاره ما را از این انعطاف محروم کرده است. آقای دکتر قیومی اجازه می‌دهید من بحث را در اینجا مجدداً خدمت شما برگردانم؟

    00:58:13

    ظرایف قابل توجه در معادل‌گزینی

    مهرداد قیومی: خواهش می‌کنم. خیلی استفاده کردم. به نظرم بحث دارد گرم و جذاب می‌شود. باتوجهبه چیزهایی که گفته شد، من کمی عقب‌تر بروم و از منظر گسترده‌تری نگاه کنیم. حرفه‌ای یا حوزه‌ای یا عملی یا محصول عملی ــ فارغاز اینکه به آن چه می‌گویند ــ در جاهای مختلف جهان وجود داشته است. در جایی و در زمانی، واژه‌ای به آن تخصیص پیدا کرده که آن واژه برای خودش معنا و تاریخی و حوزه‌های معنایی داشته است. این حوزه یا میدان معنایی آن واژه بر اثر اتصالش به آن حرفه یا حوزه در جای دیگری یا فرهنگ دیگری تغییراتی پیدا کرده است. ما در زمانی با چیزی مواجه شدیم که دست‌کم حوزۀ مدرنش در بیرون از ایران پدید آمده و واژه‌ای را به آن اختصاص دادیم که سرگذشت دیگری داشته است. واژۀ منظر همان سرگذشت واژۀ لنداسکیپ را نداشته، سرگذشت دیگری داشته است. این را به‌جای آن نشان می‌دهیم. تا اینجا مشکلی نیست و خیلی جاها این کار را می‌کنیم و با آن کار می‌کنیم و زندگی می‌کنیم و اتفاقی است که مدام در تحولات زبانی می‌افتد.

    بر خود این معادل‌گزینی تاریخ و زمانی گذشته است و، همان‌طور که آقای تقوائی فرمودند، این زمان به آن مشروعیت می‌بخشد. حتی اگر این واژه بی‌ربط هم می‌بود ــ مثلاً به‌جای منظر گفته می‌شد لیوان و به‌جای [معماری] منظر می‌گفتیم معماری لیوان ولی منظورمان لنداسکیپ بود ــ اگر از آن زمانی می‌گذشت و همه این تلقی را از لیوان پیدا می‎کردند، چنانکه نظایرش را در فارسی داریم که وقتش نیست عرض کنیم، باز آن مشروعیت پیدا می‌کرد. به‌شرطی که به خطا نیندازد، به‌شرطی که اولاً واقعاً و حقیقتاً متداول شده باشد (به‌خصوص در زبان مردم راه باز کرده باشد)، بعد اینکه منحرف نکند و در واقع باعث حذف چیزهایی نشود. اما اگر آن واژه‌ای که ما معادل انتخابش کردیم مثلاً برابر لنداسکیپ گذاشتیم، بار تاریخی بسیار قوی‌ای در زبان فارسی داشته باشد و زور آن بار آنقدر باشد که این معادل در واقع معادلۀ لنداسکیپ با منظر آن توان را نداشته باشد که از عهدۀ تغییر حوزۀ معنایی آن بربیاید آن وقت مشکل ایجاد می‌شود.

    01:01:19

    معنای منظر و منظره از دورۀ قاجاریه تا دوران معاصر

    مهرداد قیومی: منظر ازلحاظ لغوی که مشخص است: به معنی «محل نظر» است. محل نظر سؤال پیش می‌آید که «محل نظر از» یا «محل نظر به»؟ آن عرضی که بنده در آغاز جلسه کردم فقط برای شروع بود. این بود که این منظر به معنی «محل نظر به»، به‌شرطی که مکان باشد، مربوط به بعداز قاجاریه است. اصلاً فارغ از معماری منظر است. اصلاً جایی که به آن نظر می‌کنند، مربوط به بعداز دورۀ قارجاریه است. من پیکرۀ زبان فارسی بررسی کردم. پیکرۀ زبان فارسی که فرهنگستان ساخته درحدود 1500 متن است. واژۀ منظر، مناظر و منظره را در این بررسی کردم. خب، نتایج جالب است. کلاً خود کلمۀ منظر در پیکره تا دوران معاصر 1483 بار به کار رفته است. چیزی در حدود 200، 300 بار هم مناظر به کار رفته است؛ مثلاً، فرض کنید 1700 مورد در پیکرۀ زبان فارسی واژۀ منظر داریم.

    اگر از اواسط دورۀ قاجاریه به بعد ــ یعنی می‌گویم امین‌الدوله دیگر ــ یا حتی اواخر قاجاریه به بعد را ندیده بگیریم، قبلاز دورۀ قاجاریه، ما منظر را به دو معنا به کار می‌بردیم: یکی در مقابل «مَخبر»، به معنای سیما و ظاهر درمورد آدم. می‌گفتند فلانی هم خوش‌منظر است و هم خوش‌مخبر است؛ یعنی، هم سیرتش خوب است و هم صورتش. در واقع این دوگانۀ صورت و سیرت را گاهی «منظر و مخبر» می‌گفتند.

    معنای دیگری هم دارد که خیلی معماری است و آن در واقع جایی مثل کوشک یا ایوانک یا ایوان بلند و مرتفعی است که از آنجا به بیرون نظر می‌کنند، به چشم‌اندازی نظر می‌کنند. آن نقطه منظر است. یعنی آن ایوانک، آن بالکن اسمش منظر است که از آنجا می‌شود بیرون را تماشا کرد، نه آن چیزی که تماشایش می‌کنند. بنابراین، در طول هزار سال منظر به این معنا به کار رفته است.

    تحول معنای منظر در دورۀ معاصر

    مهرداد قیومی: تا دوران جدید، واژۀ منظره را اصلاً به کار نمی‌بردند. تقریباً هیچ‌ نمونه‌ای در پیشاز … مواردی که به کار رفته عیناً معنی منظر داشته است و در دورۀ جدید، دورۀ قاجاریه به بعد، هم به معنای چشم‌انداز به کار رفته و گاهی تعابیر مکانی نزدیک‌تری به چیزهایی که ما می‌فهیم. مثلاً در خاطرات و سفرنامه‌های ناصرالدین‌شاه یا اعتمادالسلطنه و این‌ها آمده است: منظرۀ قشنگ عمارات و درختان، منظرۀ گلستان، منظرۀ بندر، زمینۀ پشت منظره، منظره در عکس، منظرۀ زندگی، منظرۀ چمن‎‌ها، سبزمنظره. خب درحدود دهۀ 40 هم آقای بیضایی، که حساسیت لغوی خیلی خوبی دارد، تاریخ نمایش در ایران را نوشته است. ایشان دقیقاً به معنای دورنما به کار برده است و بهصراحت گفته: منظره یعنی دورنما.

    01:05:03

    خلط دو میدان معنایی در معادل‌گزینی اصطلاح لنداسکیپ

    مهرداد قیومی: الآن مسئله این است که در موقعی که معادل برای لنداسکیپ گذاشته شده، به نظرم ناخودآگاهانه اتفاقی افتاده است. من این را تقبیح نمی‌کنم، در واقع می‌خواهم روشن شود که بشود تصمیم گرفت. از همین قبیلی که آقای رشیدزاده فرمودند. اتفاقی که افتاده این است که معادل یکی از معانی دیگر واژۀ لنداسکیپ گرفته شده و به حوزۀ معنایی دیگر لنداسکیپ تخصیص داده شده است.

    الآن فرض بفرمایید لنداسکیپ دو حوزۀ معنایی داشته باشد: یکی منظره، یعنی مثلاً صحنۀ طبیعی یا مصنوع یا شبیه طبیعی، که در یک نظر به چشم می‌آید. این یک میدان معنایی لنداسکیپ است؛ و دیگری چیزی است که شما الآن از آن صحبت می‌کنید: معماری منظر. چون جا برای دومی خالی بوده، سراغ آن چیزی رفته‌اند که از اولی برداشت می‌شده است. یعنی منظره‌ای که مثلاً در نقاشی از آن صحبت می‌شده یا منظرۀ طبیعی، آن توسعه پیدا کرده به این. بنابراین، اتفاقی که افتاده این است که چیزی که در تاریخ زبان ــ مثلاً انگلیسی یا آلمانی ــ دو میدان معنایی ولو به هم مربوط داشته است این دو معنا با معادل یکی برداشته شده برای آن یکی گذاشته شده است. یعنی این دو با هم خلط شده است و این خطرهایی دارد.

    01:06:42

     خطر نگاه بصرمحور در ترجمه و تلقی معاصر از «منظر»

    مهرداد قیومی: اگر که متولیان معماری منظر این قدرت را در جهان معماری منظر در ایران می‌بینند که این خطا را با فعالیت حرفه‌ای و آموزشی جبران کنند، خب همین واژه منظر را استفاده کنیم. ولی خطای کمی نیست، یعنی خطر کمی نیست. آن خطر این است که فضا سمت نظر کردن در آن قوی شود. چون این سابقۀ زبانی را در زبان فارسی دارد عرض می‌کنم. در زبان فارسی سابقه‌ای بسیار قوی دارد. زور تاریخی دارد.

    ازطرف دیگر، یکی از حوزه‌های معنایی لنداسکیپ در انگلیسی هم همین است. این می‌آید سمت نظر و چشم را تقویت می‌کند. این بیماری‌ای است که در معماری هم هست؛ یعنی چون مثلاً در معماری در ایران، هر دو دانشکدۀ اول، متأثر از مدرسۀ بوزار تأسیس شده فضای بوزاری نگاه نقاشانه را به معماری تحمیل کرده است.

    حالا این را شما باید بفرمایید که آیا ما با این خطر در حوزۀ معماری منظر مواجهیم؟ خطر اینکه نگاه منظره‌محور، نگاه نظرمحور، نگاه بصرمحور، نگاه چشم‌محور، و غفلت کردن از بقیۀ حواس و یافته‌ها و مداخلات انسان بیاید جای آنهای دیگر را بگیرد؟ آیا با این خطر مواجه هستیم و آیا توان مواجهه با این خطر را داریم یا نداریم؟ این توضیحاتی که عرض کردم جوری با همۀ مواردی که عزیزان گفتند ارتباط پیدا می‌کند. سعی کردم مطالب را جوری به هم پیوند بدهم.

    01:08:43

    بازخوانی تاریخی واژۀ «منظر» در متون فارسی و معنای کوشک‌محور آن

    مهرداد قیومی: ولی اگر راجع‌به تاریخش در زبان فارسی بخواهید، من قرن به قرن جدا کردم که در چه مواردی چه به کار رفته است. البته راجع‌به باغ و این‌ها هم منظر گفته شده ولی به همین جهت که کوشک در باغ قرار می‌گیرد؛ یعنی، مثلاً گفته «منظر و باغ». این ذهنیت پیدا می‌شود که پس منظورشان از منظر چیزی شبیه باغ بوده؟ نه خیر، چون یکی از معانی کوشک منظر است کنار باغ منظر و گلشن گفتند. منظور آن کوشکی است که در گلشن قرار می‌گیرد. حالا اگر لازم شود ــ که فکر نکنم لازم شود ــ نمونه‌هایش را خدمتتان عرض می‌کنم. ببخشید اگر طولانی شد.

    01:09:24

    نیلوفر رضوی: خیلی متشکر آقای دکتر. اتفاقاً در این فاصله آقای ایمان‌پور گرامی هم بخشی از سفرنامۀ ناصرخسرو را در پیام‌ها گذاشتند که در واقع، «… منظره‌ها ساختند بر سر استوانه‌های رخام که استوانه‌ها در آب است …»، فکر می‌کنم تأیید همان معنی منظر به معنای مکان نظر کردن در سفرنامۀ ناصرخسرو است. آقای دکتر تقوائی، اجازه دهید صحبت را خدمت شما برگردانیم. می‌دانم که در مورد تفاوت «نظر کردن از» و «نظر کردن به» اعتقاداتی دارید. بفرمایید، در خدمتتان هستیم.

     

    1:10:48

    تأملی بر مقبولیت واژۀ «منظر» و تجربۀ زیسته در معماری منظر

    سیدحسن تقوائی: از صحبت‌های دوستان خیلی متشکرم. درهرصورت، مواردی را که فرمودند ارزشمند بود و استفاده کردیم. به‌ویژه نقطه‌نظراتی که جناب آقای دکتر قیومی فرمودند. همچنین دوستان عزیز دیگر.

    واقعیت این است که اگر بخواهم به‌تنهایی وارد این بحث شوم، فکر می‌کنم متن زیاد است. فکر می‌کنم آقای دکتر قیومی هم خودشان بحث را کوتاه کرده و اشاره نکردند؛ چون متون هست و طبیعتاً می‌شود راجع‌به آن صحبت کرد. اگرچه اینجا چند نکتۀ قابل ‌توجه، چه در صحبت‌های آقای دکتر رشیدزاده و چه در صحبت‌های خانم دکتر رضوی، بیان شد. خانم دکتر رضوی به دو تکه بودن لنداسکیپ اشاره کردند و وحدتی که در واژۀ منظر وجود دارد.

    اولاً من کاملاً با این دل‌‎نگرانی که آقای دکتر قیومی فرمودند موافقم؛ یعنی اصولاً موافقم که شرح خدمات یا آنچه بر این موضوع یا این رشته مترتب است و قرار است اتفاق بیفتد، با این واژه‌ها دچار خطا نشود. یعنی حوزه‌های تخصصی و فعالیت‌ها درست جا بیفتد. اگرچه واژه در طول عمرش، زمانی که ساخته و استفاده می‌شود زمان طولانی طی می‌کند. الآن چند سالی نیست که گذشته و 20، 30 سال چیزی نیست. ولی، بنا به دلایلی که داشتم و دارم، چون فکر می‌کنم این واژه خوب است می‌توانم بگویم خوشبختانه طی این سال‌ها مقبولیت لازم را داشته است و آنچه بهاصطلاح خوش‌تلفظ بودن این واژه همراهش است، دارد تعمیم پیدا می‌کند.

    01:12:43

    مقایسه‌ای با واژگان دیگر و نقش تجربۀ شخص

    سیدحسن تقوائی: اگر بخواهیم دل‌نگرانی‌های پیرامون واژگان را به این واژه تسری بدهیم ــ که البته درست هم هست ــ نمونه‌ها بسیارند و این دل‌نگرانی درمورد همۀ آن‌ها وجود دارد؛ حتی درمورد خود واژۀ معماری. امروزه معماری در زبان فارسی و حتی در انگلیسی یعنی آرکیتکچر دچار تحولات بسیاری شده است و کاربردهای متنوعی پیدا کرده که می‌شود درباره‌شان صحبت کرد. ازسوی دیگر، برابرنهاده‌هایی که در زبان فارسی و فرهنگمان داریم. من در حد خیلی از متخصصان رشتۀ ادبیات و زبان‌شناسی در زبان فارسی تخصص ندارم. می‌دانم آقای دکتر قیومی، به‌دلیل سال‌ها تمرکزشان بر مطالعات و متون، به‌دقت مورد توجه قرار دادند؛ اما، در واقع دربارۀ آن بخشی که راجع‌به منظر و تجربۀ زیستۀ خودم بوده بیشتر صحبت می‌کنم.

    یکی از دلایلی هم که شاید با این رشته به‌صورت کلی موافقت دارم و می‌خواهم از تجربۀ زیستۀ خودم در کاربرد این واژه استفاده کنم این است که می‌بینم سازگاری معنایی و مفهومی دارد؛ چه به‌لحاظ صراحت واژه و لهجه و تعابیری که از آن هست، و چه به‌لحاظ بیان ضمنی یا آنچه به‌مثابۀ عملکرد ضمنی درموردش وجود دارد. این تبارشناسی رایج است و طبیعتاً هم به‌لحاظ صراحت و هم به‌لحاظ جنبه‌های دیگر باید مورد توجه قرار گیرد.

    1:14:25

    منظر: فاعل یا مفعول؟ تأملی در ساختار نحوی و معنایی

    سیدحسن تقوائی: ازلحاظ متون و آنچه خانم دکتر در فارسی اشاره کردند، اشارۀ کوتاهی کنم و قرار شد راجع‌به آنچه نیست صحبت کنم. چون فکر می‌کنم آنچه هست خیلی گفته شده است. آقای دکتر به منظر اشاره کردند و نگرانی‌ای که وجود دارد، و به «از و به». بنا به آنچه در متون تخصصی دیده‌ام، در واقع اگر بخواهند جنبۀ فاعلی و مفعولی آن را در نظر بگیرند فکر می‌کنم حتی لنداسکپ و واژگانی مثل «Seen»، «Seenary» و واژگانی مشابهی که دارد در ادبیات انگلیسی ــ یا به‌طور مشخص در ادبیات آلمانی ــ به کار می‌رود هم جنبه‌های دیگری دارند که ارتباط پیدا می‌کند که حالا عرض می‌کنم.

    همان‌طور که اشاره کردند، ما واژگان زیادی را در این موضوع داریم. آقای دکتر دقت فرمودند و به تعداد واژگان اشاره کردند. اگر اشتباه نکنم، در جایی خواندم که ما حدود 200 میلیون واژۀ فارسی داریم و تعداد کثیری‌اش همچنان دارد کار می‌کند. واژگان وارداتی داریم و زبان عربی زبان فارسی را تقویت کرد. آقای دکتر قیومی کاملاً مسلط‌اند.

    چون قبلاً هم دو مثال کوتاه زده شده، شاید اینجا خیلی موافقم نباشم که تمام جاهایی که فکر می‌کنیم دررابطه‌با منظر، چه در مورد باغ چه در مورد رابطه‌‌اش با باغ، گفته می‌‎شود به «محل نظر انداختن یا موقعیت فرد بیننده» اشاره داشته باشد. شاید به‌دلیل معنا و ارتباطی که با نظر، و واژگان پیوسته با آن داشته کاربردهای این‌چنینی یافته است. همان‌طور که اگر بپذیریم واژه‌ای در ادامه کاربردهای خودش را پیدا کند، راه خودش را مستقل خواهد پیمود؛ مثل راه‌آهن که هیچ ارتباطی با واژۀ معادل انگلیسی‌اش ندارد. اگر همین را به انگلیسی ترجمه‌اش کنیم، فکر می‌کنم خیلی درست خواهد بود. حتی خود قطار و چیزهای دیگری که فکر می‌کنیم به خوبی در فرهنگ ما جا دارد و نشسته است.

    شاید روی این جای بحث هم باشد اما من به همین بسنده می‌کنم. فکر می‌کنم اگر بپذیریم زمانی که از فردوسی گذشته بیش‌از هزار سال است در چند مورد شاهد این واژه در بین 50000 بیت شاهنامه که وجود دارد هستیم و از تعداد واژگان عربی اندکی است که آن زمان در چند جا آن را به کار برده است. فکر می‌کنم بیت شناخته‌شده‌ای است بیتی که دربارۀ داستان لهراسب پادشاه است. در آن به فرستادن دامادان به صحنۀ میدان برای نبرد اشاره می‌کند و آنجا قید می‌کند که «یکی منظری پیش ایوان خویش»؛ ممکن است روی این «منظری پیش ایوان» بحث باشد. من این را قبلاً با بعضی از استادان صحبت کردم. «برآوردند چون تخت رخشان خویش» دقیقاً جایی است که می‌آید و اعتبار آن صحنۀ بیرونی را به جایی که قرار گرفته می‌دهد ولی همچنان منظور از منظر همان چیزی است که دیده می‌شود. کمااینکه پیش‌‌از این بیت و پس‌از آن اشاره به میدان و صحنه‌های بیرونی است، نه صحنه‌های داخلی. ارتباطش جوری نیست که منقطع باشد که بخواهد بیرون از اینجا را به‌سمت بیرونی ارتباط دهد.

    حتی اگر در کلام سعدی بپذیریم که … باز این بیت شناخته‌شده است که «گر دیگران به منظر زیبا نظر کنند» در واقع این منظر زیبا اینجا قطعاً «به» است. ممکن است موارد «از» به قول فرمایش آقای دکتر قیومی که من کاملاً [با آن] موافقم بسیار [باشند] اما اگر چند مورد متقن و محکم را در اشعار و متونمان داشته باشیم ــ کمااینکه در طی سال‌هایی که کار کردیم، دانشجویان عزیزمان پژوهش‌های خوبی را انجام دادند در ارتباط با سفرنامه‌ها، کتاب‌ها و متون تاریخی ما که می‌توانست به آنچه بر این رشتۀ لنداسکیپ (هر اسمی برایش بگذاریم که من معتقدم منظر یا معماری منظر است) اشاره داشته باشد و تعداد ارتباطی که می‌تواند راجع‌به تشابه معنایی پیدا کند.

    01:19:25

    چون من موافقم که ترجمۀ تحت‌اللفظی … این تشابه معنایی که حتی به فعالیت‌های معماری منظر مترتب است بسیار بسیار زیاد است. جالب است که در خود واژۀ انگلیسی لنداسکیپ هم این تغییر و تحولات صورت گرفته است. قبول دارم آنجا هم تاحدی بحث‌هایی وجود دارد. فرمایشی که آقای دکتر مجتهدزاده در ارتباط با کاربرد این واژه در نقاشی اشاره کردند، واقعیت این است که بله، سیر تحولی را طی کرده و از آنجا این واژه وارد چیزی شده است که ناظر به عملیاتی مرتبط با زمین است و با آن ریشۀ آلمانی‌ای که وجود دارد. البته باز خیلی از محققان معتقدند آن‌جور که داریم در انگلیسی از دو واژۀ لند و اسکیپ استفاده می‌کنیم تفکیکش الزاماً به این معنا نیست که این لند همان زمین است. در آلمانی خیلی اوقات این را تفکیک نمی‌کنند. لاندشافت/  یا لاندشفت … من این را بررسی کردم و نظرشان این بود که بسیاری اوقات دقیقاً به آن چیزی اشاره می‌کند که ناظر به فعالیت‌های مرتبط با زمین، با همۀ ویژگی‌هایش، است. در واقع در تعاریفی که از آن وجود دارد واژه را تفکیک نمی‌کنند. کاربرد معنی‌دار خودش را دارد.

    01:21:02

    اما من به معماری منظر برگردم. ما با رشته ای سروکار داریم که می‌پذیریم که طبق فرمودۀ آقای دکتر فعالیتی وجود داشته و ما داریم کاری را انجام می دهیم و برای آن نامی داریم. برای این فعالیت در مقیاس خیلی خیلی کوچکتر باغبانی را داشتیم. باغبان و یک باغ‌ساز همین کار را در مقیاس محدود و کوچک خودش همین کار را انجام می‌داده است. اما اشارۀ روشنی را که راجع‌به فعالیت‌های مربوط به لنداسکیپ مطرح می‌کنیم و آنچه دارد دل‌نگرانی‌ها را تشدید می‌کند این است که ما از جنبه‌های اصلی دور می‌شویم. یعنی مهندسی‌ای که دارد اینجا فراموش می‌شود.

    01:22:24

    سه فعالیت شناخته‌شدۀ معماری، شهرسازی (البته امروز طراحی شهری و برنامه‌ریزی شهری) با معماری منظر دقیقاً جایی با هم تفاوت پیدا می‌کنند که وارد عرصۀ عملی خودشان می‌شوند. یعنی جنبۀ مهندسی‌ای که در رشتۀ معماری منظر ــ بپذیریم لنداسکیپ آرکیتکچر ــ وجود دارد، در طراحی شهری بحث سیاست وجود دارد و آنجا جنبه‌های مهندسی کمتر است و در رشتۀ معماری بحث مقیاس است که اینجا از دو رشتۀ دیگر جدا می‌شود.

    به‌دلیل آنچه برای لنداسکیپ در ادبیات انگلیسی و حتی منظر ــ به‌دلیل وسعتی که می‌تواند داشته باشد ــ مترتب است … به مقیاس خیلی بزرگی اشاره می‌کند که گه‌گاه در حوزۀ برنامه‌ریزی بسیار بسیار بزرگتر است؛ یعنی در مقیاس اسکان است. اتفاقاً آقای دکتر قیومی در ترجمۀ بسیار ارزشمندشان در کتاب معنا در معماری غرب ــ که زحمت خیلی خوبی را هم در آنجا کشیده‌اند و نگارش خوبی که نوربرگ‌ـ شولتس داشته ــ اشاره می‌کنند اساساً بحث اسکان و ارتباط با سکونتگاه و منظر، که آنجا دارد با لنداسکیپ کار می‌کند، اشاره به پهنه‌ای جغرافیایی است که در واقع عوارض طبیعی دارد، فرایندهای اکولوژیکی دارد، مسائل مرتبط با زیرساخت دارد و از آنجایی که سکونتگاه را می‌گیرد تمام عوارضی را دارد که اتفاقاً در تعریف‌های امروز هم هست. این تعریف در متون انگلیسی مثل کنوانسیون اروپا یا در متون جغرافیایی که در کشورهای دیگر در ارتباط با منظره‌شان … واژۀ لند اسکیپ رابطۀ تنگاتنگی با جغرافیا دارد و آنجا بیشتر کاربرد دارد، در جغرافیای طبیعی و حوزۀ اکولوژی.

    01:24:32

    این فعالیت‌هایی که بر این رشته مترتب است؛ یعنی بار اکولوژیکی که دارد، دانش محیط زیست بحث‌های مهندسی سیویل (Civil)، ترافیک، زیرساخت، و آنچه در مقیاس‌های متنوع برای این رشته ــ یعنی در لنداسکیپ آرکیتکچر و معماری ــ وجود دارد این خودش را هم از شهرسازی [و هم برنامه‌ریزی شهری] جدا می‌کند. چون شهرسازی دارد در فضاهای شهری اتفاق می‌افتد و مقیاس اسکان است. برنامه‌ریزی شهری البته بزرگتر است. ولی وقتی وارد فضای شهری می‌شویم و طراحی شهری مدیریت و سیاست‌گذاری برنامه‌ها را بر عهده دارد، فضاهای کوچکتر دوباره مقیاس کوچکتری از لنداسکیپ یا منظر تعریف می‌شود که تابعی از سیاست‌های بالادست خودش می‌شود.

    اگر در حوزۀ عملی و نظری، به این گردش کارها و فعالیت‌ها توجه نکنیم و صرفاً وارد حوزۀ واژه‌شناسی شویم و آن فعالیت‌های مترتبش ــ را که آقای دکتر به‌درستی اشاره کردند که باید بشناسیم ــ در داخل این کار را نکند هم به خطا می‌رویم و هم تلاقی پیش می‌آید. لذا من همواره اعتقاد داشتم که وقتی داریم در رشتۀ معماری منظر کار می‌کنیم باید بفهمیم که کجا ایستادیم. همکارانشان هم … بههرصورت داریم در شرایطی در قرن بیست‌ویکم زندگی می‌کنیم که حوزه‌های تخصصی دیگر نقش خودشان را دارند. همچنان گذشته نیست که معماران و مهندسان شهرسازی همۀ آن را کنترل می‌کردند. ترافیک الآن موضوعی بسیار بسیار مهم است. سیویل بسیار بسیار مهم است. بحث تغییرات اقلیمی، بحث‌های اکولوژیکی، و همۀ مسائل مهمی که وجود دارند نقاطی‌اند که در بعضی از رشته‌ها مثل معماری منظر و طراحی محیطی پررنگ می‌شوند.

    01:26:32

    چه چیزهایی منظر نیست؟

    اینجا ممکن است باز بین این دو در داخل در ایران رشته‌هایی مثل طراحی محیطی و معماری منظر را داریم که ممکن است همپوشانی بیشتری داشته باشند که جا دارد همین‌ها هم مسائل خودشان را روشن‌تر کنند. آنچه را می‌خواستم عرض کنم و بگویم چه می‌تواند نباشد (در واقع منظر چه چیزی نیست)، قطعاً با جغرافیا مرزهای روشن خودش را دارد. [جغرافیا] نیست و قلمروهایی دارد. می‌دانیم که، در مقیاس کوچک، ما حیاط را داریم. محوطه را داریم. سیما را داریم. سرزمین داریم. سیمای سرزمین داریم. در فارسی ما ناحیه داریم. دید را داریم که معادل ویو (View) است. صحنه را داریم که (Seen) است و حتی چشم‌انداز که آقای دکتر اشاره کردند که خب این‌ها نمی‌تواند باشد. اگر واژه‌ای پیدا کنیم که هم خوش‌تلفظ باشد، مقبولیت را پیدا کرده باشد، و البته در بلندمدت و با کاربرد صحیح و کاربردهای تخصصی که برایش مترتب است در جای خودش باشد … یعنی اگر بیاییم دربارۀ معماری منظر کار کنیم و صحبت کنیم اما دانش اکولوژیکی را از آن برداریم. خب معلوم است. اگر بخواهیم صرفاً روی مبحث زیبایی‌شناسی بایستیم، بله، معلوم است! به خطا رفته‌ایم. اگر اکولوژی، محیط زیست، هیدرولوژی سیویل، مهندسی را بگیریم …

    در واقع بحث مهندسی و متریکی که در حوزۀ آن وجود دارد از مهم‌ترین ارزش‌هایی است که در این رشته وجود دارد و اساساً جامعۀ متمدن و شهرساز منظرگرا در طول تاریخ قرن گذشته بر پایۀ همین دانش بوده که استفاده شده و ساختار خودش را پیدا کرده است. یعنی اساساً در دنیای بیرون، به‌ویژه در غرب، کاربرد واژۀ لنداسکیپ در سیر تحول و تغییراتی که داشته است همچنان در جای خودش ایستاده اگرچه کاربردهای زیادی دارد. ما واژه‌های زیادی را داریم که واژۀ لنداسکیپ یا پیشوند یا پسوند را دارد؛ چه در حوزۀ اقتصاد، چه سیاست، چه مدیریت. مثل واژۀ معماری. گاهی اوقات غافل می‌شویم.

    01:29:08

    الآن در ایران، در دانشگاه شهید بهشتی، رشتۀ معماری اطلاعات پایه را داریم. رشته‌هایی را داریم که دارند واژۀ معماری را به کار می‌گیرند. هدفشان سازمان‌دهی و دستیابی به ساختاری است که این ساختار قرار است منظم کند. پس این خطر و این نقطه‌نظر می‌تواند دربارۀ خیلی واژه‌ها باشد. از همه مهم‌تر خود همین معماری. رشته‌ای به نام اینفورمیشن آرکیتکچر (Information Architecture) داریم. کارش این است که اطلاعات مورد استفاده را که باید بهره‌برداران از اطلاعات و داده‌ها از آن استفاده کنند تصریح می‌کند. برای مثال، در موزه‌ها و در حوزۀ گردشگری کاربرد دارد و اساساً معماری یا آن گرافیک محیطی و اطلاعاتی که برای هدایت بازدیدکنندگان از موزه‌ها دارد استفاده می‌شود. تماماً در این حوزه است. تخصصی وجود دارد به‌عنوان اینفورمیشن آرکیتک (Information Architect) و این تخصص پذیرفته شده است.

    01:23:22

    همان‌طور که عرض کردم الآن در دانشگاه خودمان رشتۀ «معماری سازمانی» را داریم که بستۀ مهندسی فناوری اطلاعات است. می‌خواهم بگویم خیلی موافقم که در واقع کاربرد واژگان باید گسترۀ مفهومی خودش را داشته باشد. خانم دکتر نگران بودند که آن دو تکه بودن لنداسکیپ شاید آن طیف گسترده را می‌دهد؛ اما من معتقدم این به فعالیت‌هایی که بر آن‌ها مترتب است برمی‌گردد. اما متخصصان و حوزه‌های تخصصی دانشگاهی باید مراقب باشند که باید در آنچه شرح خدمات آن رشته‌ها وجود دارد دقت شود. … چه در حوزۀ حرفه … من جسارتاً حدود 35 سال است که دارم در معماری دارم کار می‌کنم و منظر اندک است. وقتی به ارتباطی که حوزه‌های تخصصی در عرض دارند توجه می‌کنیم، بیشتر متوجه می‌شویم که چه واژگانی چه کارهایی دارند انجام می‌دهند.

    01:31:23

    خود واژۀ مهندسی را که الآن داریم زیاد به کار می‌بریم ــ و البته اینکه جلوی معماری نشسته جای سؤال دارد. ولی اصولاً امروزه که داریم مهندسی را خیلی به کار می‌بریم. مهندس کسی است که هندسه می‌داند ولی آیا در همۀ رشته‌ها، مثلاً مهندسی کامپیوتر، در رشته‌های زیرساخت، برق، الکترونیک و … این‌ها واژگان کلان و به نظر من واژگان کلی‌ای هستند که کاربردهای متنوعی دارند و لذا دارم درس پس می‌دهم خدمت استادانی که حضور دارند؛ به‌ویژه جناب آقای دکتر قیومی که می‌دانم عمری روی واژگان و مطالعات گذاشتند. ما در واقع در دورۀ دکتری سال پایینی‌شان بودیم و استفاده می‌کردیم. شاهد بودم که کارهایی می‌کردند. به همان میزان من با این واژه، به‌خصوص با منظر، که چون به‌لحاظ کلی تجربۀ زیسته دارم و حساسیت‌ها و دل‌نگرانی‌هایی که در ارتباط با کاربرد این واژه پیش آمده … کوتاه کنم. عذر می‌خواهم طولانی شد خانم دکتر و باقی حضار. فکر می‌کنم که در واقع اگر ما بپذیریم که آنچه به این فعالیت نیاز دارد … چون عرض کردم منظر ویژگی‌هایی دارد، جلوه‌های بصری در آن هست، عناصر بصری دارد، مصنوع دارد در دیدن ــ به قول فرمایش آقای دکتر عزیز آن قسمت «به» را که ببینیم ــ در واقع همۀ آن‌ها را دیدیم و ما می‌توانیم استفاده کنیم. ان‌شاءالله که بشود با دقت در کاربرد این در واژگان در طول زمان [بتوانیم] بیشتر استفاده کنیم. زمان کمک می‌کند.

    01:33:27

    نیلوفر رضوی: خیلی متشکرم آقای دکتر. اجازه دهید من مشعل را از شما بگیرم و دوباره خدمت آقای دکتر مجتهدزاده برگردانم. این حاشیه را هم با اشاره‌ای به کتاب خود شما پر می‌کنم. در متن کتاب، آنجایی که بحث منظر هست، بخش دوم نقل‌قولی از ماتلاک را آوردید و دراینخصوص است که منظر امروزه در معنایی استفاده می‌شود که همزمان هم طبیعت بکر و هم طبیعت دست‌ساخت انسان را در خودش دارد. ولی بخش اول این جمله در کتاب ماتلاک این‌گونه آغاز می‌شود که این کلمه ابتدا برای این ابداع شد که بتواند تمایز و تفاوت میان طبیعت وحشی و طبیعت دست‌ساز انسان از هم را «نشان‌دار» کند. آنجا هم از کلمۀ نیچر (Nature) در مقابل لنداسکیپ استفاده نمی‌کند، از کلمۀ ویلدرنس (Wilderness) در برابر لنداسکیپ استفاده می‌کند. شاید ان‌شاءالله عمر و فرصتی باشد تا درمورد اینکه چرا او اصرار دارد از کلمۀ ویلدرنس استفاده ‌کند و آن ارجاع جان دیکسون هانت به کلمۀ پرفکشن ــ یعنی کمال و وظیفۀ انسان در به کمال رساندن عناصر جهان ــ صحبت کنیم. ولی چون بستر اندیشۀ غربی است شاید ربط چندانی به ما نداشته باشد.

    01:34:46

    هم‌توانی معنایی لنداسکیپ و معادل آن

    نیلوفر رضوی: بحث بر سر این است که تا جایی و هنوز هم در جایی در مطالعات تاریخی ما به تعبیری نیاز داریم که در حوزۀ مطالعات معماری منظر باشد اما این توان را داشته باشد که طبیعت دست‌نخورده و طبیعتی را که انسان در آن مداخله کرده از هم تفکیک کند. گاهی از اوقات کلمۀ منظر توان این تفکیک را ندارد؛ یعنی، وقتی شما می‌خواهید در متنی این تفکیک را ایجاد کنید، از این بابت، همگام با تحولات کلمۀ لنداسکیپ در زبان‌های مرجع چابک نیست. باز اینجا به بحثی بازمی‌گردم که آقای دکتر مجتهدزاده درمورد عرصه‌ها یا استقرارهای تاریخی انسانی شروع کردند. اگر ایشان تمایل داشته باشند، فکر می‌کنم جای خوبی باشد که مطالبشان را تکمیل بفرمایند. آقای دکتر مجتهدزاده، تمایل دارید که مطالب را تکمیل بفرمایید؟

    1:35:41

    جابه‌جایی مقولات در دو حوزۀ منظر و شهرسازی

    روح‌اله مجتهدزاده: خواهش می‌کنم، خیلی لطف دارید. من بیشتر برای استفاده کردن در این جلسه حاضر بودم و واقعاً هم از همۀ بزرگان بسیار استفاده کردم. فکر می‌کنم جمع‌بندی شما کاملاً درست بود. اگر بخواهم عرضم را خیلی مختصر کنم، چون صاحب‌نظر این حوزه نیستم، آنچه من در جایگاه ناظر بیرونی احساس می‌کنم این است که ما بین دو حوزۀ منظر و شهرسازی در مقولۀ خیلی کلانی جابه‌جایی‌ داریم. اگر بخواهیم نامش را بگذاریم «آمایش سرزمینی» این به‌واقع برای ما مشکل ایجاد کرده است، یعنی مقدم شدن شهرسازی در تفکیک اراضی و تعیین کردن قلمروها بر منظر.

    تقدم منظر بر شهرسازی در سنت تاریخی معماری ایران

    به نظرم می‌آید در تاریخ معماری ما این‌گونه نبوده است. من امروز دربارۀ کرت به‌عنوان یک شاهد صحبت کردم، اما می‌شود شواهد بیشتری هم آورد: از خود نقشی که آب در فرایندهای تفکیک قلمرو سرزمینی در تاریخ معماری ما دارد و حتی بعضی از سنتهایی که باز برای تعیین قلمرو است، مثل پرتاب کردن تیر که می‌شود این را بسیار کاوید و نکات خیلی زیادی از آن بیرون کشید. همۀ این‌ها برای من به این معنا است که در آن معماری تاریخی، آن حوزه‌ای که ما امروز منظر می‌دانیم مقدم است بر حوزه‌ای که امروز آن را شهرسازی می‌دانیم.

    شاید مسئله فقط ترجمه نیست یا اینکه واژۀ منظر خیلی مشکل دارد و باعث این جابه‌جایی شده است. آن چیزی که به نظرم می‌رسد شاید توجه نکردن به پیشینه‌های واژگان منظر در تاریخ معماری ما این را ایجاد کرده است. به نظر می‌رسد امروز حوزۀ منظر بخشی از وظایف تاریخی‌اش را به نفع حوزه‌های دیگری واگذار کرده است که بهدنبال خودش مشکلاتی را ایجاد کرده است. در جایگاه ناظر بیرونی، شاید این کلیت چیزی بود که به نظرم رسید در این جلسه شایستۀ پرداختن است. وقت دوستان را بیشتر نمی‌گیرم.

    01:37:54

    نیلوفر رضوی: خیلی لطف کردید آقای دکتر. چون به پایان جلسه هم نزدیک می‌شویم من اجازه می‌خواهم که دو مطلب را عرض کنم. اولاً، یکی از عزیزان در جلسه درمورد رشتۀ معماری منظر صحبت می‌کنند. فکر می‌کنم شاید مجال صحبت دراینمورد را باید به جلسۀ دیگری بسپاریم. حالا که صحبت دو دور چرخیده است، اگر عزیزان اجازه دهند و موافق باشند، آخرین نوبت را مجدداً به آقای  دکتر رشیدزادۀ عزیزمان بسپارم که بحث را جمع‌بندی کنند. من افتخار این را داشتم که در کلاس‌های تاریخ معماری منظر هم گاهی ‌اوقات به‌صورت مشترک در خدمت ایشان بودم.

    تأملاتی دربارۀ خاستگاه‌های ابتدایی منظر در تاریخ

    نیلوفر رضوی: نکته‌ای اینجا وجود دارد و فکر می‌کنم شاید بد نیست کلام را با آن ببندیم. در آموزش معماری منظر و تاریخ معماری منظر، یکی از جاهایی که خود من هم در استفاده از تعبیر منظر گاهی وقت‌ها دچار گرفتاری و لکنت می‌شوم این است که افراد پیشکسوتی مثل خود جلیکو، پرژیل، ژیرو زمانی که کتاب‌های مرجع تاریخ منظر را آغاز می‌کنند، نقطۀ شروع بحثشان مداخلات بسیار ابتدایی انسان ــ زمانی فکر می‌کردند انسان هوموسپین ولی اخیراً معلوم شده انسان نئان‌درتال ــ در محیط است؛ ازجمله: نقاشی‌های غارها و مثلاً خطوط … و چیزهایی که اگر من بخواهم تعبیر معماری منظر را برایشان به کار ببرم بسیار دشوار می‌شود. به‌دلیل اینکه این‌ها مداخلات حداقلی‌اند.

    آغاز معماری منظر از نشان‌دار کردن محیط

    من برای گریز از این چاله‌ای که در کلاس‌های تاریخ معماری منظر در آن قرار می‌گیرم در واقع، تعریفی که دارم و فکر می‌کنم خیلی از جاها و در تفسیر خیلی از استقرارهای تاریخی خودمان در ایران هم کارساز است این است که از «نشان‌دار کردن محیط» آغاز می‌شود. نمی‌د‌انم می‌شود اسم این را منظر گذاشت یا خیر. در واقع، خیلی از نقش‌برجسته‌های ما در محیط‌هایی که ابداً در سرزمین ایران شهری هم نیستند و کتیبه‌هایی که در راه‌های میان‌شهری ایجاد شدند، به نظر می‌آید قرار بوده فضای بی‌کرانه یا محیط بی‌کران و بی‌نشان را نشان‌دار کنند برای کسانی که قرار است متولی سامان‌دهی آن خطه‌ها باشند. من عرضم را کوتاه می‌‎کنم و از آقای دکتر رشیدزاده خواهش می‌کنم اگر امکان دارد، به‌صورت محتوای درخواستی، مطلب را به تاریخ منظر گره بزنند و جلسه را با فرمایششان تمام کنیم.

    01:40:22

    کاوه رشیدزاده: ببخشید، من چنین شایستگی‌ای ندارم که جمع‌بندی کنم و سخن آخر را بگویم. واقعاً خجالت می‌کشم که این کار را انجام دهم. از آقای دکتر متکی خواهش می‌کنم که دربارۀ معنی منظر در زبان ژاپنی بفرمایند که من جسارت کردم و با آگاهی صِفری که داشتم ژاپن را مطرح کردم.

    ولی خیلی کوتاه، درمورد بحث لنداسکیپ و دو شقه کردن آن کلمه که یکی است یا دو تا، نکته‌ای را عرض کنم. به‌هرحال، زبان انگلیسی این انعطاف‌پذیری را دارد که واژه بسازد. می‌بینیم با همین ریشۀ اسکیپینگ (Escaping) همچنان واژه‌های جدید ساخته می‌شود. واژۀ دیگری نزدیک به لنداسکیپینگ هست: مثلاً، آکوآ اسکیپینگ (Aqua escaping ) داریم و مثلاً کسی که آکواریوم دیزاین می‌کند می‌تواند آکواسکیپینگ کند یا زری‌اسکیپینگ ترم جدیدی است که ساخته شده است. چون اسکیپینگ معنایی درونش دارد که از همان «کران‌دار کردن» و «ایجاد کردن» می‌آید. معانی زیادی درونش هست که وقتی با آن آشناییم کلیتش در ذهنمان می‌نشیند.

    در کنار اسکیپینگ، کالچر (Culture) هست. مثلاً اگری‌کالچر(Agriculture) و هورتی‌کالچر (Horticulture) و … هست، یا اصلاً تکچر (؟). همۀ این‌ها ابزارهایی‌اند که زبان قادر است با آن پیش رود. آخرین چیزی که می‌خواهم بگویم این است: چه بخواهیم درمورد معماری منظر صحبت کنیم چه دربارۀ معماری و شهرسازی، در همۀ این‌ها اگر بخواهیم خیلی دقیق شویم می‌شود آن‌ها را زیر سؤال برد. کسانی هستند که هنوز واژۀ شهرسازی را قبول ندارند یا به آن نقد دارند. بالاخره واژه‌ای است که تلاش‌های ما باعث شده باری به آن اضافه کنیم و معنی‌اش را بسازیم. خیلی تشکر می‌کنم و ببخشید که طولانی شد.

    01:43:07

    نیلوفر رضوی: خیلی متشکرم آقای دکتر. … آقای دکتر ادیب، اگر آقای مهدی خان‌سفیدی بزرگواری باشند که ما می‌شناسیم و تشابه اسمی نباشد، همه عزیزانی‌اند که اگر این سلسله نشست‌ها ادامه پیدا کنند، ان‌شاءالله بتوانیم مهمان‌های بیشتری در این حوزه داشته باشیم.

    عذرخواهی می‌کنم، چون جلسه قدری طولانی شده است من می‌توانم این وعده را به عزیزان بدهم که این گفت‌وگوها قرار است به‌صورت سلسله نشست ادامه پیدا کند. آقای دکتر متکی گرامی اگر مایل باشند هم می‌توانند مرقوم بفرمایند چون در جلسه ضبط می‌شود، هم می‌توانیم درخواست کنیم پشتیبان میکروفون ایشان را فعال کنند، یا اینکه اساساً می‌توانیم یک نوبت جلسه‌ای درخصوص معماری منظر در ژاپن یا مفهوم منظر در ژاپن با مهمانان مربوط داشته باشیم و به‌این‌ترتیب جلسه را اداره کنیم.

    چون جلسه قدری طولانی شده و فکر می‌کنم بهتر است به جمع‌بندی برسیم، اگر اجازه دهید بحث را ناتمام اعلام کنیم ولی این جلسه به معنای مطرح کردن چالش‌هایی است که محققان مختلف در استفاده از کلمۀ منظر داشتند.

    یکی از عزیزان خواهش کردند که آقای دکتر تقوائی درخصوص اینکه چرا حرفۀ معماری منظر با اختیار کردن جایگاه آموزشی ــ یعنی بنیادی‌تر در مقطع کارشناسی ــ به استحکام این اصطلاح و همۀ فعالیت‌هایش کمک نمی‌کند؟ من می‌توانم خواهش کنم اگر آقای دکتر تقوائی میل دارند یادداشتی دراین‌خصوص بنویسند و ما آن را ضمیمۀ فایل همین جلسه در سامانه در دسترس قرار دهیم. مژده به عزیزانی که در جلسه شرکت کردند اینکه فایل ضبط‌شدۀ این جلسه و متن پیاده‌شدۀ آن به‌زودی در دسترس همگان قرار خواهد گرفت و رایگان هم هست. هم نهاد معظم نوروزگان به این موضوع متعهد است، هم آسمانه و هم متن‌آویس. در کنارش، همکاران همۀ محتوای تکمیلی یعنی کتاب‌هایی که در جلسه به آن اشاره شد ــ ازجمله کتاب آقای دکتر تقوائی، مطالب آقای دکتر قیومی و دیگر عزیزان ــ و پاسخ‌های بعضی از سؤالات که در جلسه به آن پاسخ ‌داده نشد را مرقوم می‌کنند و در کنار اطلاعات این جلسه در قالب فایل ضمیمه قرار خواهد گرفت. آقای دکتر تقوائی مثل اینکه شما مطلبی داشتید. من عذرخواهی می‌کنم و در خدمتتان هستم. بفرمایید.

     

    01:45:46

    سیدحسن تقوائی: من عذر می‌خواهم. ضمن تشکر، من فقط خواستم بگویم که آنچه در بخش واژه‌شناسی متن مقالۀ صفه است، به‌هرصورت کامل‌تر است از آنچه در کتاب هست. دوم، قول داده بودم اسامی را کامل کنم. ما واقعاً مدیون و وام‌دار همۀ استادانی هستیم که در سال‌های 1376 به بعد در خدمتشان بودیم. این رشته برای اولین بار در ایران پا گرفت و با تلاش‌ها و حمایت‌های دانشجویان و استادان قوام گرفت که جای تشکر دارد و با افتخار امروز این رشته حضور دارد. در سطح کشور، فارغ‌التحصیلانش تلاش‌های خیلی خوبی داشتند و در سطح بین‌المللی می‌درخشند. ما هم شاهد آن هستیم.

    اگر بخواهم اسامی را بگویم: جناب آقای مهندس شیبانی، آقای مهندس خراسانی‌زاده، خانم دکتر اعتضادی، آقای دکتر فرزاد حسنی، آقای مهندس زه‌زاد، آقای دکتر مظفریان، آقای مهندس پازوکی و همۀ عزیزانی که در طول این سال‌ها با این رشته سر کردند، آموزش دادند و کمک کردند که این واژه کار شود. اگرچه، همچنان می‌شود بحث را ادامه داد اما فکر می‌کنم خیلی خوب است که درمورد این رشته و فعالیت‌های آن ــ همان‌طور که آقای دکتر قیومی هم اشارۀ درستی کردند ــ به فعالیت‌های این رشته باید توجه کنیم و بعد واژه را دوباره نگاه کنیم.

    من فکر می‌کنم مقیاس واژۀ منظر هم باز است و هم کوچک. همان‌طور که لنداسکیپ هم مقیاس بزرگ و کوچکی دارد. دقت کنید که داریم واژه‌ها را در ایران به کار می‌بریم. ما با اشاره‌ای دنیایی از مفهوم را منتقل می‌کنیم. آن‌طور که من فهمیدم، الزاماً نباید واژه‌ها را تکه‌تکه بچینیم.

    01:47:53

    نیلوفر رضوی: متشکر آقای دکتر. یکی از عزیزان در پیام‌ها سؤال کردند که آیا جمع پژوهشگران این حوزه به واژه‌ای معادل، همراه یا جایگزین منظر رسیده‌اند؟ آقای دکتر قیومی، فکر می‌کنید که لازم است جلسه‌ای داشته باشیم و دراینمورد صحبت کنیم؟ یعنی قول بدهیم که جلسۀ آتی دربارۀ معادل‌های احتمالی این واژه است؟ یا مجموعۀ همکاری‌هایی که پژوهشگران داشتند هنوز به این پختگی نرسیده است؟

    مهرداد قیومی: بله، این جلسه به آن بحث‌هایی که دراین‌باره در فرهنگستان زبان جاری است کمک می‌کند. استفاده کردیم. فکر کنم هنوز زود است و حالا خیلی فایده‌ای ندارد. آقای دکتر تقوائی هم پاسخ دادند. سؤال بنده این بود که اگر دوستان در معماری منظر توانایی این را می‌بینند که جلوی آن خطرها را بگیرند که خب همان واژۀ منظر دارد کار می‌کند. اگر نه، می‌شود بدون آنکه آن واژه را ویران کنیم، واژۀ دیگری را در کنارش بگذاریم و هرکدام که موفق شد. بالاخره تداول در زبان مهم است دیگر، اگر چیز دیگری متداول شد و گرفت که گرفت، اگر نه که هیچ، همان هست. فکر نمی‌کنم الآن به جلسۀ جدایی برای این موضوع احتیاج باشد. ولی می‌شود این جلسه را برای چیزهای دیگری ادامه داد.

    01:49:36

    نیلوفر رضوی: خیلی لطف کردید آقای دکتر. ازجهت اینکه سعی می‌کنیم مقیاس جلسات را جوری نگه داریم که برای شنیدن و مطالعۀ متن اندازۀ قابل قبولی داشته باشد، اجازه می‌گیرم که جلسه را به پایان برسانیم؛ وگرنه که می‌شود ساعت‌ها از محضر همکاران گرامی استفاده کرد. برای آن همراه عزیزی هم که اصرار دارند آقای دکتر تقوائی درخصوص اینکه چرا معماری منظر کارشناسی ندارد توضیحی دهند می‌خواهم از آقای دکتر تقوائی خواهش کنم یادداشت کوتاهی در این ‌مورد بنویسند تا ما ضمیمه کنیم؟ چون پاسخ سؤال ایشان به موضوع این جلسه مربوط نمی‌شود.

    مهرداد قیومی: دوست عزیزمان آقای ادیب هم به‌صورت مکتوب در جلسه شرکت کردند. امیدوارم جلسات دیگری باشد که بتوانیم از حضورشان بیشتر بهره ببریم.

    01:50:34

    نیلوفر رضوی: بله، بله. علاوه‌بر ایشان، بزرگواران و عزیزانی هستند که از حضورشان در این جلسه محروم بودیم. به‌هرحال، وقتی بخواهیم جلسۀ کوتاهی تنظیم کنیم نمی‌توانیم مهمانان را از حدی فراتر ببریم؛ ولی، در حوزۀ باستان‌شناسی، در حوزۀ تاریخ فرهنگی، و در حوزۀ جغرافیای فرهنگی پژوهشگرانی هستند که نیازمند این تعبیرند و این اصطلاح را با ما شریک‌اند.

    شاید اگر این سلسله جلسات ادامه پیدا کند فرصت داشته باشیم تا پای صحبت‌های آن عزیزان هم بنشینیم. من امیدوارم که محقق شود. ان‌شاءالله که گروه نوروزگان با همت بلندی که دارد ابتکار را به دست گیرد و این اتفاق بیفتد. آقای دکتر مجتهدزاده و آقای دکتر رشیدزاده، اگر برای انتهای جلسه فرمایشی دارید بفرمایید. برای خاتمۀ جلسه از خدمت عزیزان تشکر و خداحافظی کنیم.

    روح‌اله مجتهدزاده: سپاس و تشکر، عرضی ندارم.

    کاوه رشیدزاده: خیلی ممنونم. از همگی تشکر می‌کنم.

    مهرداد قیومی: از دیدار دوستان خیلی خوشحال شدیم. مطالب آموزنده بود.

    سیدحسن تقوائی: ما هم همین‌طور. خیلی ممنونیم خانم دکتر. برای آن قسمتی که دیداری صورت گرفت ــ به‌خصوص با آقای دکتر قیومی نازنین ــ  خیلی خوشحالم. کلی هم یاد گرفتیم. متشکرم از شما.

     

    متن توسط ترنم برقی پیاده سازی و ویرایش شده است.

    //—–//

    در این نشست تخصصی، اصطلاح «منظر» به‌عنوان معادل فارسی واژۀ «Landscape» مورد بررسی و نقد قرار گرفت. دکتر نیلوفر رضوی، دکتر مهرداد قیومی، دکتر سیدحسن تقوایی، دکتر روح‌الله مجتهدزاده و دکتر کاوه رشیدزاده در این گفت‌وگو ابعاد تاریخی، زبانی و مفهومی این اصطلاح را از دیدگاه‌های مختلف تحلیل کردند.

    دکتر قیومی بحث را با معرفی سابقه استفاده از واژه «منظر» در متون فارسی آغاز کرد و اشاره داشت که این واژه از گذشته معانی متعددی داشته، از جمله «محل نظر از» و «محل نظر به»، که در دوره قاجار به تدریج به معنای چشم‌انداز تثبیت شده است. او همچنین به تلاش‌های واژه‌گزینی دهه‌های اخیر اشاره کرد که در آن، واژۀ «منظر» به‌عنوان برابرنهاد «Landscape» انتخاب شده است، هرچند این انتخاب به‌لحاظ معنایی ممکن است موجب بصرمحور شدن مفهوم شود.

    دکتر تقوایی با اشاره به تجربه زیسته‌ی خود در راه‌اندازی رسمی رشته‌ی معماری منظر در دانشگاه شهید بهشتی، بر این نکته تأکید کرد که واژه‌ی «منظر» اگرچه معادل دقیقی برای «Landscape» نیست، اما در عمل و در گفتار حرفه‌ای معماران و استادان به‌خوبی جا افتاده و قابل استفاده است. به گفته‌ی او، از دهه ۷۰ شمسی، کاربرد این واژه در فضای آموزشی و حرفه‌ای ایران تثبیت شده و مقبولیت یافته است.

    دکتر مجتهدزاده از منظر تاریخی و ریشه‌شناختی، اصطلاح «Landscape» را به دو بخش Land و Scape تقسیم کرد و بر این نکته تأکید داشت که معنای اصیل آن بیش از آنکه صرفاً بصری باشد، به فرایندهای تخصیص زمین و قلمروسازی اشاره دارد. او با استناد به واژگان ساسانی همچون «کرت» و «دستکرت»، نشان داد که در ایران نیز سابقه‌ی تاریخی چنین مفاهیمی وجود داشته است.

    دکتر رشیدزاده در ادامه، مروری تطبیقی بر معادل‌های واژه‌ی «Landscape» در زبان‌های مختلف داشت. او نشان داد که زبان‌هایی مانند چینی و ژاپنی برای این مفهوم، معادل‌های بومی با بار فرهنگی و فلسفی خلق کرده‌اند، درحالی‌که بسیاری از زبان‌ها (مانند روسی، عربی، ترکی) به ترجمه‌ مستقیم یا وام‌گیری از واژگان اروپایی اکتفا کرده‌اند. به اعتقاد او، زبان فارسی با وجود ضعف ساخت واژه‌ ترکیبی، می‌تواند از راه تولید معنا، واژه‌ی «منظر» را تقویت کند.

    در پایان جلسه، پرسش‌هایی درباره‌ توانایی واژه‌ی «منظر» در پوشش معنایی «Landscape» مطرح شد. دکتر رضوی، به عنوان مدیر جلسه، جمع‌بندی کرد که اگرچه واژه‌ی «منظر» در معنای تاریخی خود در زبان فارسی با مفهومی که در معماری منظر معاصر مدنظر است متفاوت است، اما با آموزش، پژوهش و تولید محتوای تخصصی می‌توان این واژه را تثبیت و تقویت کرد. همچنین پیشنهاد شد که به جای تغییر واژه، معانی جدید به آن افزوده شود و خطر بصرمحور شدن مفهوم از طریق آموزش‌ بین‌رشته‌ای کنترل گردد.

    به این ترتیب، در این نشست، اصطلاح «منظر» نه به‌طور قطعی تأیید و نه رد شد، بلکه با نگاهی انتقادی و پیشنهادی، به‌عنوان واژه‌ای قابل استفاده ولی نیازمند مراقبت مفهومی ارزیابی شد.

  • دیگر: خوانش کتاب منظر باغ

    دیگر: خوانش کتاب منظر باغ

    Another-event//—–//2025-05-11//—–//گفتگوی دکتر حمیدرضا جیحانی و دکتر نیلوفر رضوی//—–//نشست اول برنامه «دیگـــــــــر»(دیگر: خوانش و گفتگو در باب کتاب‌های حوزه هنر و آبادانی) خوانش کتابِ منظر باغ، سیر تحول، نقش شهری و اصول شکل گیری از دکتر حمیدرضا جیحانی با همکاری انجمن علمی معماری منظر دانشگاه شهید بهشتی و شرکت متن‌آویس//—–//

    //—–//

    دیگر رویداد

    //—–//

    نشست دیگر ــ کتاب منظر باغ: سیر تحول، نقش شهری و اصول شکل‌گیری

    مریم مرادی: من عضو انجمن علی معماری منظرم. امروز در اولین نشست از مجموعه نشست‌های «دیگر» در خدمت آقای دکتر جیحانی و خانم دکتر رضوی هستیم. این جلسه برای خواندن و نقد و بررسی کتاب «منظر باغ» از آقای دکتر جیحانی برنامه‌ریزی‌شده است. از اساتید محترم که دعوت ما را پذیرفتند و تشریف آوردند، تشکر می‌کنم. از ایشان خواهش می‌کنم که برنامه را شروع کنند.

     قدردانی از برگزارکنندگان برنامه

    ۰۰:۳۲-۰۱:۱۵

    نیلوفر رضوی: بنام خدا. سلام و عرض ادب خدمت دانشجویان گرامی و تشکر از برگزارکنندگان برنامه. گمان می‌کنم که وظیفهٔ من باشد اعلام کنم این برنامه به همت دانشجویان انجمن علمی معماری منظر و با حمایت شرکت متن‌آویس و در بستر فعالیت‌های دانشجویی دانشگاه شهید بهشتی شکل‌گرفته است. به نظرم می‌رسد که از هر سه‌گانه برای فراهم کردن چنین فرصتی باید تشکر کرد.

    چیستی مجموعهٔ نشست‌ «دیگر»

    ۱:۱۵-۲:۳۳

    این جلسه نخستین نوبت رویدادهای دیگر است. من توضیحات مختصری را خدمت حضار و احیاناً کسانی که بعداً به فایل صوتی و چندرسانه‌‌ای این جلسه دسترسی خواهند داشت عرض می‌کنم. رویداد دیگر به تقاضا و اصرار دانشجویان انجمن علمی برای برگزاری جلسات کتاب‌خوانی و متن‌کاوی آغاز شد. به نظر می‌آمد در مطالعهٔ متون تخصصی در مقاطع تحصیلات تکمیلی، گاهی علاوه بر خوانش ابتدایی متن یا انتقال محتوای علمی به‌نوعی نظر و بررسی و دقت در ظرایف نیاز است. شاید بشود مجموعهٔ آن‌ها را زیر عنوان «نگاهی دیگر» بسته‌بندی کرد. نگاهی دیگر عنوانی طولانی به نظر می‌آمد و «دیگر» استعدادش برای برخی نکات دیگر که خدمتتان عرض می‌کنم، زیاد بود، به‌این‌علت عنوان سادهٔ «دیگر» انتخاب شد.

    واکاوی مفهوم «دیگر» در مجموعه نشست «دیگر» و مصداق‌های آن

    ۲:۳۳-۳:۴۴

     من از همین‌جا شروع به توضیح دادن می‌کنم، برای اینکه وارد کتاب نفیس آقای دکتر جیحانی بشویم. «دیگر» نه‌فقط به معنای نظری دیگر یا مرور دیدگاه‌های دیگر بر محتوای کتاب یا در خصوص سبک نویسنده، بلکه ازاین‌جهت کلمه‌ای است که ذهن را باز می‌کند، یادآور این است که بسیاری اوقات تمام آنچه در متن کتاب مرقوم شده، آن چیزی نیست که در روند پژوهش بر نگارنده گذشته است؛ خیلی از اوقات بخشی دیگر، حتی بخش بسیار ارزشمند پشت‌صحنهٔ آنچه در دستان ما به‌عنوان کتاب انتشاریافته، مخفی مانده است. به بهانه‌ای می‌شود این بخش‌های مخفی مانده را هم جستجو کرد، گاهی لابه‌لای خطوط کتاب، گاهی با گفتگویی ازاین‌دست با نویسندهٔ گرامی که لطف کردند وقتشان را در اختیار ما گذاشتند.

     

    طرح بحث نسبت میان نشست و کتاب منظر باغ

    ۳:۴۴-۵:۱۵

    افتخار داریم که آقای دکتر جیحانی از اعضای هیئت‌علمی گروه مطالعات و مرمت دانشگاه شهید بهشتی هستند. پیش از پیوستن به بدنهٔ هیئت‌علمی دانشگاه شهید بهشتی، کتاب «منظر باغ: سیر تحول، نقش شهری و اصول شکل‌گیری» به همت دانشگاه کاشان و به قلم ایشان و خانم دکتر رضایی پور تدوین شد. تاکنون دانشجویان توفیق داشته‌اند که سال‌به‌سال از محتوای این کتاب در کلاس درسی‌شان استفاده کنند، خصوصاً کلاس باغ ایرانی که در دوره‌های مختلف با شرح درس متفاوت ولی با سرشت نزدیک به هم تدریس می‌شود. همان‌طور که از اسم برنامه برمی‌آید، امروز در خدمت ایشان هستیم برای آنکه بپرسیم «دیگر چه؟» و بخشی از سؤالاتی را که در خصوص روشمندی و جزئیاتی که در کتاب بررسی‌شده و به ذهن خوانندگان رسیده است، با ایشان در میان بگذاریم. هم این امکان را داشته باشیم که پاسخ‌های ایشان به بهانهٔ ضبط و انتشار آنلاین و پیاده‌سازی متن مستند شود و بعداً قابل ارجاع و قابل گفتگو باشد.

     توضیح سازوکار متن‌آویس در نسبت با نشست‌هایی که برگزار می‌کند

    ۵:۱۵-۶:۱۳

    قبل از اینکه من از آقای دکتر جیحانی خواهش بکنم که فرمایششان را آغاز بکنند، خوب است که برای هم حضار در جلسه و هم کسانی که به‌صورت آنلاین با ما همراه هستند عرض کنم که محتوای این جلسه چه به‌صورت فایل چندرسانه‌ای و چه به‌صورت متن پیاده شده به‌صورت رایگان در وب‌سایت متن آویس، بخش رویدادها باقی خواهد ماند. غالباً توفیق این را داریم که برخی سؤالات در جلسه پاسخ داده می‌شود، گاهی سؤال‌های باقی‌مانده وجود دارد که این سؤال‌های باقی‌مانده تبدیل به یادداشت‌های ضمیمهٔ رویدادها می‌شود. از آن گذشته مطالب مکملی مانند کتاب‌شناسی و غیره گاهی وقت‌ها به این ضمایم افزوده می‌شود، بنابراین محتوای این جلسه به‌صورت رایگان و دائم در اختیار علاقه‌مندان باقی خواهد ماند.

     پرسیدن پرسش «دیگر چه» در مورد کتاب منظر باغ

    ۶:۱۳-۶:۵۰

    آقای دکتر خیلی عذرخواهی می‌کنم. خیلی لطف کردید که تشریف آوردید. عرایض من قدری طولانی شد. امیدوارم با مقدمهٔ ملال‌آوری که من عرض کردم موافق باشید، معمولاً در هنگام تدوین و تألیف کتاب بخش‌هایی باقی می‌ماند. اجازه بدهید من ابتدای صحبت را بی سؤال آغاز بکنم و همان بحث «دیگر چه» شما به آنچه در مورد این کتاب در کلا‌س‌ها فرصت نبوده است اعلام بفرمایید، بپردازید و بعد من وارد سؤالاتم بشوم. اگر موافق هستید.

     حمیدرضا جیحانی: خدمت همهٔ عزیزان سلام عرض می‌کنم. من در ابتدا باید از پژوهشگاه هنر، فرهنگ و ارتباطات و پژوهشکدهٔ هنرهای سنتی تشکر کنم، یکی از پژوهشکده‌های آن در اصفهان شکل‌گرفته بود و مقداری دغدغهٔ این‌گونه کارها را داشت که بعداً منحل شد و مسئولین فکر کردند کلاً این دغدغه‌ها لازم نیست. درهرصورت به نظر من در دوره‌ای کارهای جالبی انجام شد، همچنین باید از خانم مریم رضایی‌پور که با من همکاری داشتند و آقای دکتر قیومی که طبق چارچوب سپردن کار، ناظر کار بودند و تمام متن را خواندند و نظرات بسیار دقیقی را به بنده دادند، تشکر کنم.

    مسئلهٔ کلیشه در مطالعات باغ

    ۸:۱۰-۹:۰۷

    درهرصورت این کتاب نه بر اساس تأکید بر کلیشه‌ها در مورد باغ ایرانی که خیلی هم کلیشه‌ای است، توجهش به موضوع باغ است. کلیشه‌ای شدن به‌جز در مطالعات صورت گرفته در حوزهٔ زبان فارسی، در جاهای دیگر هم هست؛ بیشتر آن و ریشه‌اش در مطالعات غرب و دانشوران غربی است. ما به دلایلی که درجایی دیگر در مورد آن بحث کرده‌ام، به وادی کلیشه افتاده‌ و درگیر موضوعات کلیشه‌ای در رابطه با باغ شده‌‌ایم.

    اهمیت بررسی باغ با منابع درجه اول

    ۹:۰۷-۱۰:۰۰

    من همیشه فکر می‌کردم که می‌شود باغ را با منابع درجهٔ اول شناسایی و مطالعه کرد؛ به‌خصوص خودِ باغ‌هایی که می‌توانند منبع الهام و مطالعه باشند، ولی باغ همواره آسیب‌پذیر است و از بین می‌رود. شواهدی داریم که باغ‌ها از گذشته به‌عنوان فضایی تلقی می‌شدند که چه‌بسا بعداً بتوانیم فضاهای موردنیاز را در آن‌ها توسعه بدهیم بنابراین از بین رفته است، خود ماهیت باغ همین‌طور است؛ بنابراین ما باید به منابع رجوع می‌کردیم که باغ‌ها را توصیف کنند. در حقیقت شاید علت اصلی، منشأ اصلی کتاب این نوع نگاه باشد.

    نسبت کتاب با طراحی محیط مصنوع باز

    ۱۰:۰۰-۱۰:۴۳

    کارفرما (پژوهشکدهٔ هنرهای سنتی) مایل بود طبق برنامه‌ریزی خودش یافته‌های کتاب به کار امروز بیاید؛ آن‌ها گفتند این مطالعه برای امروز می‌تواند چه نقشی در طراحی محیط مصنوع، فضای باز، باغ یا پارک داشته باشد؛ بنابراین جهت خاصی به مطالعات داده شد و ما مجبور شدیم چارچوب‌هایی را هم مشخص کنیم. این موارد شاید ریشهٔ اصلی شکل‌گیری کتاب بود که می‌خواستم عرض می‌کنم.

    جدا نبودن تاریخ هنر و تاریخ معماری از همدیگر

    ۱۰:۴۳-۱۱:۵۰

    کتاب به لحاظ محتوایی مربوط به دوره‌ای است که من خیلی درگیر مطالعهٔ تاریخ هنر بودم، هنوز هم هستم. فکر می‌کنم جدا کردن تاریخ معماری از تاریخ هنر به تضعیف فهم ما از معماری خواهد انجامید. این دو در یک وضعیت نزدیک‌تر بهتر می‌توانند مطالعه شوند. خیلی از منابعی که استفاده‌شده است، مثلاً نگاره‌ها یا شعر است؛ بنابراین سعی کرده‌ام به آن‌ها توجه کنم و هنوز هم‌فکر می‌کنم مهم‌ هستند. ما معماری را فقط در یک چارچوب معماری نمی‌توانیم بشناسیم. ماهیت معماری به هنرهای دیگر نزدیک است. این را در فضای توصیف‌شده در شعر، در نگاره‌ها و شاید هنرهای دیگر برای تصویر کردن معماری می‌توانیم پیدا کنیم، نباید نادیده گرفته بشوند.

    پرسش از چگونگی مراجعه به منابع مکتوب برای مطالعهٔ معماری

    ۱۱:۵۴-۱۳:۰۶

    نیلوفر رضوی: آقای دکتر خیلی متشکرم. من ترتیب سؤالاتم نه بر اساس آنچه بر خودم در مطالعهٔ کتاب واقع شد، بلکه بر اساس فرمایشات شما تنظیم می‌کنم. به‌خصوص به ترتیبی که شما الآن مطالب را ارائه فرمودید، در همان ابتدا در بخشی به مراجعه به منابع دسته اول اشاره داشتید که حالا برای شما دیگر امری بدیهی و عادی است؛ ولی در میزان تفسیری که در این کتاب بر منابع مکتوب تکیه‌ شده، شاید بین نمونه‌های مشابه با عنوان «باغ ایرانی» بسیار استثنائی است. می‌دانم درزمانی که این کتاب تدوین‌شده است، مراجعه کردن به صنایع ادبی و هنرهای کلامی علاوه بر هنرهای تجسمی برای مطالعات مربوط به معماری مرسوم نبود. میل دارید در این مورد هم قدری توضیح دهید.

    اهمیت انتخاب منابع مکتوب در مقام منابع تحقیق کتاب منظر باغ

    ۱۳:۰۸-۱۴:۱۱

    حمیدرضا جیحانی: بله. ریشهٔ این به مطالعات پایان‌نامهٔ دکتری من برمی‌گردد. هرچند در رشته مرمت بود ولی ماهیتش یک مطالعهٔ تاریخ هنری بود. در حقیقت درگیر شکل باغ بودم و می‌خواستم به این کلیشه که گفته می‌شود در ایران باغ‌ها الگوی ثابتی دارند، خدشه وارد کنم و نشان دهم که صحیح نیست. با بررسی منابع درجهٔ دوم اصلاً مسیر نبود، همچنین با بررسی خود باغ‌ها. چون ما باغ‌ها را به‌سرعت در قرن گذشته تغییر داده بودیم. آن‌هایی که در شهرها بودند تغییرات جدی کرده و آن‌هایی که خارج از شهر بودند، یا تخریب‌شده و یا تغییراتی را از سر گذرانده بودند، بنابراین ما چاره‌ای نداشتیم.

    سنت داستان‌گویی و توصیف فضا در شعر فارسی

    ۱۴:۱۱-۱۶:۰۰

    من در مطالعات رسالهٔ دکتری‌ام به این نتیجه رسیدم که منابع مکتوب می‌توانند در این زمینه به ما کمک کنند اما چندان وسیع یا روشن نبودند. من متوجه شدم در شعر فارسی سنتی برای داستان‌گویی و توصیف فضا وجود دارد. در قسمت توصیفی شاعر فضا را ازجمله فضای باغ را توصیف می‌کند. او در شعر داستانی هم می‌خواهد روابط میان کاراکترها را که عمدتاً عاشق و معشوق هستند روشن بکند. ریشه‌اش به این امر برمی‌گردد که این دو کاراکتر در باغ ارتباط و برخوردهای زیادی دارند و شاعر ناخواسته برای اینکه رابطهٔ آن‌ها را تدقیق کند، سعی می‌کند آن فضا را توضیح بدهد. من خیلی از مجموعه‌ داستان‌های نظامی، خواجو یا کسانی دیگر را مطالعه کردم؛ اما برای این کتاب سعی کردیم محدودهٔ موردمطالعه را کوتاه کنیم. باید به عمق می‌رفتیم و دقیق می‌شدیم، چاره‌ای نداشتیم؛ بنابراین از جایی که می‌شد بر سنت‌های باغ سازی در هرات تکیه کرد، شروع کردیم.

    اهمیت توصیف قاسم ابن یوسف ابونصری هروی از هرات برای تاریخ معماری

    ۱۶:۰۰-۱۷:۱۸

    هرات قرن نهم جای بسیار مهمی در هنر و معماری در تاریخ جهان ایرانی است. ما تقریباً سیری را از هرات تا اصفهان طی کردیم. عمدتاً بر مبنای مطالعه در چهار شهر بود. هرات در ابتدای سدهٔ دهم در ۹۲۱، جایی که قاسم ابن یوسف ابونصری هروی در یک متن بسیار بی‌بدیل در مورد اینکه چگونه می‌شود یک چهارباغ را ساخت، شرحی کوتاه می‌دهد. به نظر من این شرح نه‌فقط در تاریخ باغ بلکه در تاریخ معماری ما هم اهمیت بسیار زیاد دارد. ما کمتر شرحی از دورهٔ صفوی به این دقت و اهمیت داریم؛ کما اینکه صرفاً یک وضعیت را توصیف نمی‌کند بلکه یک دستورالعمل است. درعین‌حال در این کتاب نشان داده‌شده که ابداع هروی نیست بلکه برآمده از جو زمانه در هرات سدهٔ نهم است.

    چیستی باغ در قزوین دورهٔ طهماسب ازنظر عبدی بیگ

    ۱۷:۱۸-۱۸:۱۳

    این را در تبریز، قزوین و اصفهان هم داشتیم. وقتی به قزوین رسیدیم، خوشبختانه شاعری بسیار مهم ازنظر مطالعات تاریخ هنر و معماری یعنی عبدی بیگ را داشتیم. به نظر من در مورد روش تشریحش فکر کرده و صاحب‌نظر بود، بنابراین به او هم توجه کرده و سعی کردیم از دل تصویرها مواردی را روشن کنیم، باغ چیست، چه خصوصیاتی دارد، چه سیر تحولی را طی کرده، چه نقش شهری داشته و اساساً بر چه اساسی شکل‌گرفته است.

    اهمیت منابع مکتوب در مطالعات تاریخ معماری و تاریخ منظر

    ۱۸:۱۵-۱۹:۲۳

    نیلوفر رضوی: آقای دکتر درست می‌فرمایید، خیلی متشکرم. در مطالعات تاریخی به‌خصوص وقتی به ادوار باستانی‌تر می‌رسیم، تکیهٔ بر متون به‌جای برداشت میدانی گاهی اوقات برای پژوهشگران حوزهٔ تاریخ معماری و تاریخ منظر غریب است؛ ولی نمونه‌های مشابه در استفادهٔ پژوهشی از متن هومر یا ویرژیل وجود دارد. بسیار هم راهگشا بوده، حتی برای فرهنگ خود ما هم راهگشا است. به‌جز متون ادبی گاهی حتی متون تاریخی متمرکز بر رویدادهای سیاسی ظرایفی از جنس تاریخ معماری و شهرسازی دارند که در نمونه‌های پژوهش‌های غیر ایرانی از آن‌ها بهرهٔ بسیار برد‌ه‌اند. ولی ازنظر من همان‌طور که خدمتتان گفتم، درزمانی که کتاب شما تدوین‌شده است، حداقل در مطالعات تاریخ معماری به این زیبایی جا نیفتاده بود.

    مشکل یکسان انگاری به‌قصد پیدا کردن الگو در مطالعات موجود تاریخ معماری سرزمین‌های اسلامی

    ۱۹:۲۳-۲۰:۱۴

    شما مطلبی را در مقدمهٔ کتاب برای ما فرموده‌اید. گلایه‌ای که امروزه در مورد خیلی از کتاب‌های تاریخ معماری به‌اصطلاح سرزمین‌های اسلامی یا ایران مشاهده می‌کنیم، میل شدید به یکسان انگاری به‌قصد پیدا کردن الگوها است. الآن شما هم به آن اشاره فرمودید. تقریباً الآن ما هر کتاب دایرة‌المعارف معماری اسلامی که می‌بینیم، گلایهٔ ظریفی از این جنس در بخش مقدمه دارد. شما در این کتاب فرمودید، سعی کرده‌اید از این الگو فاصله بگیرید. همین امروز هم اشاره کردید، اصولاً مطالعات باغ ایرانی در حالی به خطابه نزدیک شده بود که بعضی از آن‌ها را کلیشه‌ای کرده بود.

    تکیه‌بر چهار شهر در کتاب منظر باغ و پرهیز از ادعای تعمیم الگوی یکسان انگار

    ۲۰:۱۴-۲۱:۰۵

    عرضم به خدمتتان این است، کسی که کتاب را باز می‌کند، انتظار دارد که در این کتاب تکیهٔ جدی بر دوران صفویه باشد. درواقع از یک‌سو به سبب فشار پژوهشی غیر ایرانی بر دوران صفویه به‌عنوان دوران شکوفایی باغ‌ها است، از سویی دیگر از همان بابت پژوهش‌های کلیشه‌ای است که فرمودید. شما در کتاب با تکیه‌بر این چهار شهر از این الگوی رایجی که به نظرمی‌آمد خیلی جای بسط و عمیق شدن نمی‌دهد پرهیز کرده‌اید. من سؤال دیگری هم در این زمینه‌دارم ولی الآن عرضم را قطع می‌کنم که اگر شما مطلبی در این مورددارید، بفرمایید، من سؤالات دیگر را بعداً می‌پرسم.

    شکل‌گیری سبک صفوی در نقاشی

    ۲۱:۰۵-۲۲:۳۷

    حمیدرضا جیحانی: این کتاب بر دوره‌ای تمرکز دارد که به نظر من بر اساس آموزه‌های هنر دورهٔ تیموری در هرات و آق قویونلوها یا ترکمان‌‌ها در تبریز سبک صفوی ابتدا در نقاشی به وجود می‌آید. به نظر من در مورد هنر دیگری مانند نقاشی، شاید به خاطر خصوصیات آن، صحبت نشده است. اولاً یک هنر تجسمی است و خصوصیات بصری دارد، ثانیاً در غرب هم همین‌طور است. به نظر من در اثر تلاقی نقاشی هرات و تبریز (هر دو پیش از سبک صفوی)، سبک صفوی در نقاشی به وجود می‌آید. ما می‌توانیم آن را در دو نسخهٔ مصور شاهنامهٔ و خمسهٔ طهماسب ببینیم. این نقطهٔ مهمی در هنر ما و فکر می‌کنم اوج هنر نگارگری در ایران است.

    طهماسب و سبک صفوی

    ۲۲:۳۷-۲۴:۱۰

    به نظرم طهماسب در این دو نسخه که برایش درست‌شده‌اند، نقش دارد. پدرش اسماعیل قبل از او خواسته است که شاهنامهٔ طهماسبی درست شود. طهماسب این خواست این را با آوردن هنرمندان از هرات تغییر می‌دهد. در حقیقت می‌شود گفت طهماسب در شکل‌گیری این سبک نقاشی صاحب نقش مهمی است. من فکر می‌کنم این امر خود بر معماری صفوی در قزوین تأثیر دارد؛ طهماسب متوجه شد که باید خواست‌هایش را برای معماری نه در تبریز، درجایی دیگر یعنی در قزوین دنبال کند که از فضای معماری آق قویونلوها یا کسانی که در تبریز بودند دور شود و جاه‌طلبی‌های خودش را ادامه دهد؛ ولی باید این را در نظر داشته باشیم که نقش نقاشی و نگارگری را اینجا نباید نادیده گرفت. بر این اساس من هرچند در اینجا واردش نشدم، ثابت نکردم و نمی‌توانم ثابت کنم ولی بین تصویرهایی دو نسخهٔ طهماسب و معماری قزوین باید یک ربطی باشد که روزی بشود آن را روشن کنیم.

    سؤال از موضوعیت وجود باغ در سرزمین ایران و باغ صفوی به‌عنوان الگوی پخته و کمال‌یافتهٔ یک اندیشۀ چند صدساله

    ۲۴:۱۰-۲۷:۰۰

    نیلوفر رضوی: باید به قزوین بپردازیم. به نظر می‌آید رمزآلودترین جا همان قزوین باشد، برای اینکه همیشه در این مورد سؤال‌های بی‌جواب زیاد داریم. قبل از اینکه به آنجا برسیم، فرمایش شما بسیار متین است. نکته‌ای که وجود دارد، نحوهٔ پرداختن شما به تحلیل باغ‌ و خیابان و دیگر ارکان شهر در هرات و پس‌ازآن در تبریز، قدری سؤالات عمیق‌تری را نسبت به آنچه در مورد الگوی باغ صفویه وجود دارد در ذهن خواننده زنده می‌کند.

    یک سؤال خدمت شما دارم، درواقع صورتی از کنجکاوی پژوهشگرانه که هم به کتاب شما مربوط است و هم شاید چندان مربوط نباشد. پس‌ازآن گلایه‌ای که شما در مقدمه در خصوص میل شدید پژوهش معاصر به الگو یابی فرمودید، گاهی وقت‌ها محدود کردن با الگو، آن انجماد و انتظام هندسی سخت‌گیرانه‌ای که شما در مقدمه در خصوص آن هشدار داده‌اید که نباید باغ ایرانی را به این شکل خواند، موجب می‌شود ظرایف و تفاوت‌ها را نبینیم. نکته‌ای وجود دارد، به‌هرحال در انتهای امر غالباً باغ صفوی به‌عنوان الگوی پخته و کمال‌یافتهٔ یک اندیشۀ چند صدساله (با احتساب از هرات) شناخته می‌شود، درحالی‌که باغ سازی در این قلمروها پیشینهٔ چند هزاره‌ای دارد.

    موقعی که به نمونه‌ای اعلا می‌رسیم، معمولاً وجودش در جهان آن‌قدر بدیهی می‌شود که کمتر پیش می‌آید آدم از اصل یا چرایی آن سؤال کند. می‌خواهم قدری روشن منظورم را خدمتتان عرض کنم؛ مثلاً الآن شاید برای ما دشوار باشد، جهانی را که سمفونی چهارم بتهوون در آن وجود نداشته باشد، تصور کنیم. می‌توانست وجود نداشته باشد. همچنان که باغ صفوی هم می‌توانست وجود نداشته باشد ولی وقتی وجود دارد، جهان بدون آن تقریباً تصورش غیرممکن است. نکته‌ای که وجود دارد، وجود چیزی مثل باغ صفوی است. آن‌قدر ضرورت وجودی‌اش محرز می‌شود، کسی به این فکر نمی‌کند اساساً موضوعیت وجود باغ در این سرزمین‌ها چه بوده است. این را کمتر در پژوهش‌ها پیدا می‌کنیم. ممکن است اگر کسی هم به سراغ پاسخش می‌رفت نمی‌توانست پاسخی دقیق و قطعی در این مورد پیدا بکند؛ اما آیا طی کار برای ذهن شما در این خصوص سؤالی ایجاد شد یا خیر.

    افزوده صفوی‌ها به فرهنگ باغ سازی

    ۲۷:۰۰-۲۸:۲۰

    حمیدرضا جیحانی: ببینید دو پاسخ دارم. یکی در مورد الگوها است. من در این کتاب سعی کردم الگوها را اگرچه ما چیزهایی می‌بینیم که تکرار می‌شوند، به نظرم همان چارچوب‌هایی است که شکل می‌دهد؛ اما نباید گونه‌ها یا الگوها را محدود کنیم. من همیشه فکر می‌کنم برخلاف چیزی که گفته‌شده است، تنوع جزء خصوصیات اصلی در باغ معماری در ایران است. چیزی که در این کتاب در لایه‌ای پنهان ذکر می‌شود، در حقیقت چیستی افزودهٔ صفوی‌ها در فرهنگ باغ سازی ما است. اگرچه ابداع عناصر باغ از صفویان نیست اما به‌صورت گسترده در طرح‌ریزی شهری از آن‌ها استفاده می‌کنند. شهرشان را بر اساس عناصری که برگرفته از باغ است می‌سازند و این شاید موضوعی مهم در تاریخ معماری ما باشد.

    پرسش از توانش بازی نقش‌های مختلف باغ در ارکان مختلف شهر

    ۲۸:۲۰-۲۹:۱۴

    نیلوفر رضوی: بله. البته به نظر می‌آید باز همان‌طور که خودتان فرمودید در لایهٔ پنهان کتاب نحوه‌ای که شما هرات و تبریز را تحلیل می‌کنید؛ به‌خصوص در تبریز موقعی که شما در مجاورت میدان جایگاه باغ شمال و باغ عشرت‌آباد را مقایسه می‌کنید. به نظرمی آید اشارهٔ ظریفی پدیدهٔ توانش بازی نقش‌های مختلف باغ در ارکان مختلف شهر می‌‌کنید، شاید بحث جدی‌ الگویی از چرخش رویدادهای رسمی و تشریفاتی و دیپلماتیک شهر وابسته به این عرصه‌ها بوده است، در این کتاب نسبت؛ ولی اشاره‌هایی که در کتاب وجود دارد این را به ذهن می‌آورد. آیا شما تائید می‌فرمایید.

    خیابان هرات و ویژگی‌هایش

    ۲۹:۱۴-۳۰:۳۶

    حمیدرضا جیحانی: درهرصورت ما در هرات عنصری به اسم خیابان داریم که اسمش ربطی به کارکردش ندارد. اسم احتمالاً برگرفته از جایی است که این راه در آنجا بوده است. راه هم باید کهن‌تر باشد اما به دلایلی که این راه متصل‌کنندهٔ شهر به میدان عید گاه است، دارای خصوصیاتی می‌شود که آن را به گردشگاه عمومی تبدیل می‌کند. مثلاً از بررسی فرمان طهماسب در نیمهٔ قرن دهم که برای استقبال از همایون امپراتور گورکانی که از شیرخان افغان شکست خورد، همایون به سمت هرات و ایران صفوی می‌آید. در آنجا گفته می‌شود که اولاً او را از این راه به شهر بیاورند، ثانیاً زنان و مردم شهر در آن خیابان جمع شوند و شیرین‌زبانی کنند و مواردی از این قبیل، متوجه می‌شویم که این خیابان یک گردشگاه و جای مهمی است. درواقع فضایی بوده است.

    طهماسب، ناظم نظم قزوین

    خیابان هرات از قبل بوده ولی چیزی که گفتم مربوط به دورهٔ طهماسب است. خیابان هرات موضوعی تیموری است. در تبریز هم میدان صاحب آباد را داریم. پیرامون آن عناصری مثل مسجد یا دارالشفا قرار دارد، مهم‌تر از همه باغ عشرت‌آباد است که تصویر دورهٔ متأخرتر آن را مطراقچی در بیان منازل ارائه کرده است. این عناصر هستند و موتیف‌ها را می‌توانیم پیدا کنیم، ولی به نظر می‌رسد که طهماسب در قزوین این عناصر را با ابداع خاصی به کار می‌گیرد. این مهم نوع نگاه او به محیط را نشان می‌دهد، فهمش از معماری و هنر در ایران را به چیزی که می‌خواست، جاه‌طلبی، پیوند داد؛ عبدی بیگ شاعر طهماسب آشکارا می‌گوید که این مجموعه به امر شاه ساخته شد؛ بعد می‌گوید خود شاه ناظم این نظم بوده است. اگر این‌یک شعر باشد، شاعرش طهماسب است.

    نسبت شکل شعر فارسی و شکل باغ

    ۳۲:۰۶-۳۳:۲۶

    در شعر فارسی عبدی بیگ و کسانی دیگر مثلاً فرخی سیستانی پانصد سال قبل از او باغ را به شعر تشبیه می‌کنند، منظور شکل فیزیکی شعر است؛ شعر دو ستون مصرع دارد و وسط آن خالی است. وقتی شعر را برای نسخه سازی تنظیم می‌کنند، یعنی وقتی خط‌کشی می‌کنند و مصرع‌های اول را در ستون [راست] و مصرع‌های دوم را در ستون [چپ] و وسط را خالی می‌گذارند، عبدی بیگ و کسانی دیگر آن را به باغ تشبیه می‌کنند. فکر ‌کنم شماها هم وقتی مدرسه می‌رفتید این کار را می‌کردید، ما می‌گفتیم خط‌کشی، جدول‌کشی، با خودکار آبی یا قرمز خط‌کشی می‌کردیم، اخیراً کارخانه‌های دفتر سازی یا چاپخانه‌ها آن را چاپ می‌کنند ولی ما قبلاً خودمان می‌کشیدیم.

    طرز قرارگیری عناصر باغ به خواست طهماسب

    ۳۳:۲۶-۳۴:۱۵

    جوی در باغ اسمش جدول است، جدول‌های شعر با جدول داخل باغ مقایسه می‌شود. به قول عبدی بیگ خط جان‌پرور نوشته می‌شود ولی در باغ سبزه و گل است، بنابراین خیلی به هم شبیه‌اند و به آن‌ها اشاره‌های زیادی شده است. عناصر هست ولی به خواست طهماسب به طرز خاصی کنار هم قرار می‌گیرند. نمی‌خواهم همه‌چیز را منحصر به طهماسب کنم و بگویم او مبدع همهٔ آن‌ها است. او هدایتگری است که می‌خواهد این عناصر در قزوین به طرزی به کار برود که منبع الهامی برای بعد از او شود.

    اهمیت شعر عبدی بیگ برای شناخت قزوین دورهٔ طهماسب

    ۳۴:۱۵-۳۵:۵۷

    ما در مطالعات صفوی ممکن است به قزوین کمتر توجه کنیم. علت آن انتقال پایتخت به اصفهان که بعداً با استقرار شاهزاده‌های قاجاری و مداخلات بعدی، قزوین خیلی تغییر کرده و آسیب‌دیده است. این امر نباید باعث شود که ما فکر کنیم آنجا مهم نبوده است. همان آثار ناچیز اهمیت را نشان می‌دهند، مثلاً کیفت بنای سردر عالی‌قاپو، کیفیت کاشی‌های آن یا جایی که مسجد حیدریه، یعنی جایی که مسجد سلجوقی، افزوده‌های صفوی پیدا می‌کند. به نظر من برای اینکه مسجد به میدان اسب شاهی متصل شود، ظرافت‌های آن خیلی گویا است برای اینکه ما آن را دورهٔ اول صفویان یعنی دورهٔ طهماسب متصل کنیم. عجیب است همین الگویی برای مسجد متأخر شیخ لطف‌الله اصفهان می‌شود. به نظر می‌رسد این نقش‌ها را نباید نادیده گرفت. من فکر می‌کنم بخش مهمی از تاریخ هنر است و خیلی از آن‌ها خراب‌شده است؛ ولی عبدی بیگ خیلی به‌خوبی آن را توصیف کرده است، من فکر می‌کنم می‌تواند به‌عنوان منبع مدنظر قرار بگیرد و یک جایگاهی برای آن قائل شد که از طریق آن خوانش بشود.

    منزلگاهی بودن باغ‌ها و نقش آن‌ها در مراودات دیوانی‌ـ درباری

    ۳۵:۵۷-۳۷:۳۴

    نیلوفر رضوی: شما در فرمایشتان به مطراقچی و منزلگاه‌هایی که بوده، عنوان‌هایی که برای نقشه‌هایش انتخاب کرده و شرحی که برای سفرش نوشته است، اشاره کردید. در شرحی که برای انتقال همایون هم به هرات نوشته‌اید، سپس درجاهای دیگر به‌خصوص در مورد اتفاقاتی که در مجاورت باغ عشرت‌آباد در تبریز میفتد، به نظر این را در ذهن مخاطب زنده می‌کند که خیلی از اوقات این باغ‌ها نقش منزلگاه‌هایی داشته‌اند که منزلگاه‌های یکسانی هم نبوده‌اند.

    در نظام مراودات دیوانی‌ـ درباری، هرکدام از منزلگاه‌ها نقش‌های بسیار مشخصی داشتند، در روایت انتقال همایون به هرات، باغ بیرون از شهر است، به خیابان اشاره‌شده است اما به باغ اشاره نشده است. شاید من منظور را کامل ندیدم ولی به نظر می‌آید در جای‌جای متن به نقش منزلگاهی باغ‌ها که محل فرود آمدن هیئت‌های مهم بوده‌اند اشاره‌شده است. این لایه‌ای از متابولیسم شهر است. نمی‌دانم تا چه اندازه قصد داشته‌اید این را آشکار کنید، علاوه بر میدان‌ها که نقش جدی‌ای داشته‌اند، این باغ‌ها هم ظاهراً در تنظیم آداب تشریفات دیوانی‌ـ درباری نقش مهمی داشته‌اند.

    فرمان طهماسب و تأکید بر باغ در آن

    ۳۷:۳۴-۳۸:۲۷

    حمیدرضا جیحانی: این خیلی نکتهٔ مهمی است ولی متأسفانه در کتاب آن‌قدری به آن توجه نشده است. حقیقت امر کتاب درگیر شکل و طرح بوده است، ولی موردی که می‌فرمایید هست و اشاراتی به آن شده است؛ ازجمله در همان فرمان طهماسب که فرمودید اشاره‌شده است. این فرمان بسیار جالب است. فرمانی است به‌اضافهٔ پاسخی که به آن داده می‌شود. حاکم هرات می‌گوید ما چگونه فرمان را اجرا کردیم. طهماسب جایی می‌گوید همایون را به باغِ شهر ببرید، او را به آنجایی ببرید که خودمان می‌خوابیدیم، آموزش می‌گرفتیم، تمرین می‌کردیم و مواردی ازاین‌دست. خیلی جالب است.

    فهم طهماسب از معماری باغ

    ۳۸:۲۷-۳۹:۲۹

    رابطهٔ طهماسب و فضای معماری رابطهٔ خیلی مهمی است و نباید نادیده گرفته شود. او به‌خوبی متوجه فضاها بوده است. شعر خمسهٔ جنت عدنه، عبدی بیگ هم در حقیقت می‌‌گوید، آن موقع که می‌خواهند همایون را از گازرگاه به شهر بیاورند، می‌گوید در فلان باغ از او پذیرایی کنند. به نظر می‌رسد که این رسمی است که طهماسب هم آن را می‌خواسته است. طبیعی است چون باغ جای جالبی است، جایی است که همواره دور نمایی، ژرف نمایی و پرسپکتیو دارد، میلی از تجمل در آن دیده می‌‌شود، برای آسایش هم مناسب است، بنابراین به نظر می‌‌رسد که باید ریشه‌‌اش کهن‌تر باشد.

    نمونهٔ نقش منزلگاهی باغ، عباس‌آباد نطنز

    ۳۹:۲۹-۴۰:۲۰

    طهماسب دراین‌باره اشاره می‌کند. نکته‌ای که گفتید، هرچند به کتاب ربطی ندارد و به آن پرداخته نمی‌‌شود اما باغ‌های دیگری را در نزدیکی راه‌های تاریخی مطالعه می‌کنیم که متوجه می‌شویم نقش منزلگاهی داشته‌اند؛ مثل باغ عباس‌آباد در نزدیکی نطنز، هم باغ شاهی و هم شاید شکارگاه بوده است. آن منطقه الآن شکارممنوع است و کنار باغ عباس‌آباد منطقهٔ حفاظت‌شده، درعین‌حال یک زیستگاه است.

    نظم باغ و کارکردهای آن در ایران

    ۴۰:۲۰-۴۱:۲۳

    منزلگاهی بودن به معنای کهن‌تر باغ در ایران برمی‌گردد که هرگز تصور نکنیم باغ یک فضای انتزاعی یا تزئینی است؛ مانند چیزی که در اروپا داریم. باغ‌های اروپا منظم است، باغ‌های ما نظم آن‌چنانی ندارند. تعبیر اشتباهی است که باغ‌های ما خیلی منظم است. باغ اروپایی‌ها میلی‌متری منظم است؛ وقتی نقشه را از بالا ببینند، متوجه می‌شوید توان انسان چقدر بوده که به‌خوبی مداخله کند و نظم خودش را ایجاد کند. باغ‌های ما محصول توان زیست ما درجایی است که بتوانیم کشاورزی کنیم، افرادی آنجا ساکن شوند و بعدها استفاده بشود؛ بتواند منزلگاه‌ باشد که شاه یا کسی هم می‌خواسته رد بشود، از او پذیرایی بشود. باغ باید نگهداری شود، چیزی هم در آن تولید شود. باغ در ایران به نظرم همهٔ این موارد را جواب می‌داده است.

    توصیف باغ در منابع غربی

    ۴۱:۲۳-۴۳:۱۸

    نیلوفر رضوی: بله. خیلی خوب شد که به الگوی اروپایی باغ اشاره کردید. خوشبختانه در کتاب چندان به آن اشاره نشده است. فکر می‌کنم ازجملهٔ تکراری باغ ایرانی تصویر بهشت است، کمی پرهیز شده است. نمی‌دانم تا چه حد درواقع برخواسته از افکندن تفکری اروپایی بر خوانش باغ ایرانی است. ما در منابع غربی در دو مقطع دو برخورد نه‌چندان شبیه به هم با باغ ایرانی داریم. یکی برخورد تاریخ‌نگاران یونانی با باغ ایرانی است. آن‌ها به باغ به‌عنوان یک رکن اقتصادی نگاه می‌کردند و هر نوع نگاه دیگری غیر از ایجاد امنیت غذایی بر سرزمین برایشان بی‌معنی است. در متن‌هایشان به‌صراحت می‌نویسند، ایرانی‌ها برای ایجاد کردن باغ‌هایی که مثمر نیستند، خاک و آب ارزشمند را هدر می‌دهند. از دید آن‌ها چنین است که به شکلی به بهره‌وری باغ مثمر اعتقاد داشتند. تابه دوران قرون‌وسطی می‌رسیم، برخوردی با باغ نداریم. در قرون‌وسطی باغ در دو نقش در متون اروپایی ظاهر می‌‌شود؛ یا جایی است که مریم مقدس، مسیح کودک و حواریون در تصاویر و نگاره‌ها، در باغ بهشت حضور دارند، یا محل تفریح و تفرج نه‌چندان پسندیده از دیدگاه مسیحیت است. آن‌ها باغ را در دو سر به‌شدت متفاوت طیف تعریف می‌کنند.

     

    خوانش غربی‌ها در قرون‌وسطی از باغ در ایران

    ۴۳:۱۸-۴۴:۲۰

    در تمام این مدت که گفتیم، باغ ایرانی در همهٔ نگاره‌ها موجود است که حتی بسیاری‌ از آن را روی جلد کتاب منظر باغ هم وجود دارد. بسیاری از اتفاقات مهم دیوانی-درباری در باغ اتفاق میفتد. باغ فقط محل عیش و عشرت نیست. من فکر می‌کنم، این فقط استنباط شخصی بنده است، دلم می‌خواهد نظر شما را هم بدانم تا چه اندازه در مواجهه با پدیده‌ای مثل باغ که در آنجا بسیاری از ارکانش مورد تحلیل قرارگرفته است، به نظر می‌آید چون اروپایی‌ها دیده‌اند که باغ‌های اسلامی با الگوی عیش و عشرت روایت‌های مسیحی انطباق ندارد، آن را در سوی دیگر طیف پرت کرده‌اند؛ درحالی‌که بسیاری از خوانش‌های دیگر هم دربارهٔ باغ ایرانی می‌توانست روا باشد. این مورد خیلی به تفسیر باغ ایرانی چسبیده است.

    بررسی سیاقمند موضوع ساختن باغ با نگاه به آب و عدم پرداختن به مفاهیم به ارجاع به عالم بالا

    ۴۴:۲۰-۴۵:۰۷

    حمیدرضا جیحانی: بله. به نظرم اینجا مفهوم اینکه زندگی چگونه در باغ جریان داشته است و اینکه امکان زیست چگونه در یک نقطه‌ای فراهم شود، در تعریف باغ خیلی مهم است. ما آب نداشتیم و این مشکل همیشگی بوده است؛ و جایی که بهتر به آب دسترس پیدا می‌کردند، می‌توانستند باغ بسازند. سپس امکان زندگی فراهم می‌کرد. نمی‌خواهم بگویم که مفاهیم ارجاع به عالم بالا وجود ندارد ولی در حد مفاهیم یا کانسپت‌ها است.

    عدم آوردن نظریه از جایی دیگر و شکل گرفتن نظریه از خود موضوع

    ۴۵:۰۷-۴۶:۱۵

    من خودم در آخر در کتاب به مفاهیم اشاره می‌کنم، کاملاً منظورم کانسپت و چیزی است که عبدی بیگ می‌گوید. من فراموش کردم این را در پرانتز بگویم؛ خیلی دنبال این بودم از آوردن نظریه از جایی دیگر پرهیز کنم. اساساً از به کار بردن نظریه خارج از زمینه قائل نیستم. تا جایی که می‌شود، بهتر است پرهیز کرد؛ مثلاً فردی در دوره‌ای چیزی گفته که خودش هم اطلاع ندارد و ما امروز نظریه‌اش را بگیریم با منبع دیگری ترکیبش کنیم و از چیزی خوانش بنویسیم. نظریه باید از دل موضوع پیدا شود. من باید بگویم که مدیون نوع نگاه عبدی بیگ هستم که آدم بسیار جالبی است.

    بهره‌گیری از نحوهٔ پرداختن منبع درجه اول به موضوعی برای تحقیق خود (بررسی مفهوم مرز)

    ۴۶:۱۵-۴۷:۱۴

    عبدی بیگ در ابتدای اولین مثنوی خمسه‌اش بیت مهمی دارد که می‌گوید من مرز به مرز شرح می‌دهم. می‌دانید که مرز اصطلاحی در باغ است. باغ‌ها مرزدارند، ما باغ بدون مرز نداریم. این مرز می‌تواند مرز یک باغ یا مرز یک قطعه زمین درون باغ باشد؛ ممکن است یک مرز خیلی کوتاه باشد، مرز ممکن است یک پَل باشد. مرز یک کرت است، ممکن است مرز نهایی یک باغ باشد که تعریف فضایی مشخصی را شکل بدهد. من هم در کارم مانند عبدی بیگ این قطعات را مرز به مرز توصیف می‌کنم، یعنی همه را باهم قاتى نمی‌کنم.

    نظریه خوانش باغ بر مبنای نگاه عبدی بیگ

    ۴۷:۱۴-۴۸:۰۵

    قزوین مجموعه‌ای از باغ‌ها است و مرز به مرز توصیف می‌کنم. در این توصیف سه چیز را می‌گویم، بیشتر از این هم نمی‌گویم (البته نمی‌گویم را من می‌گویم نه عبدی بیگ)، می‌گویم باغ وضعش چیست، طرحش چیست و طرزش چیست. اگر نظریه‌ای در خوانش باغ نیست پس چیست. عبدی بیگ به‌عنوان یک آدم متفکر کاملاً فکر کرده و به این نتیجه رسیده است. به نظرم وقتی طهماسب به او گفته است که این کار را بکن، برای اینکه من چگونه این کار را بکنم، فکر کرده است. شاعر یک آدم هنرمند و انتلکت است و نوع نگاهی دارد. همواره این‌گونه بوده است

    شعر صورت رسمی سخن در زبان فارسی

    ۴۸:۰۵-۴۸:۵۵

    من رسالهٔ دکتری‌ام در مورد باغ بوده است. خیلی‌ها به من می‌گفتند، مگر شعر منبع است. در زبان فارسی کلام شعر خیلی رسمی است. صورت رسمی داستان‌های به‌صورت شعر بیان‌شده‌ است. صورت نثر همان داستان‌ها رسمی نیست؛ مثل نسبت بین همای و همایون خواجوی کرمانی و سمک عیار که به‌صورت نثر است، کاملاً فولک و داستانی عامیانه است. درصورتی‌که خواجوی کرمانی آن را در یک سطح بسیار عالی از سخن رسمی به شعر بیان می‌کند.

    تشریح سخن عبدی بیگ در مقام نظریهٔ مدنظر نگارنده کتاب منظر باغ

    ۴۸:۵۵-۵۰:۳۳

    عبدی بیگ هم در یک بیت نظر خودش را در مورد خوانش می‌گوید که وضعش چیست. منظور از وضع، موضع است، لوکیشن چیست، یعنی در حقیقت موضعش چیست، این‌یک بحث است. طرحش چیست که این هم نزدیک به استفادهٔ امروز ما یعنی layout است که چیست و طرزش چیست. طرز را به‌عنوان یک اصطلاح شاعرانه به کار می‌برد. شاعران از طرز استفاده می‌کنند و او علاوه بر اینکه با تسامح بیرون می‌دهد. اصطلاحی را از شعر وام می‌گیرد. او خیلی جاها از شعر کمک می‌گیرد. مثلاً جایی که می‌گوید لازم طبع آن شه ارجمند، می‌گوید این باغ مثل نظم است یعنی مثل شعر است و ناظم آن یعنی شاه هم شاعر است؛ شاه هنرمند است. من هم چون شاعرم پس آدم مهمی هستم. شاه هم وقتی می‌خواهد هنرمند شود، شاعر می‌شود؛ یعنی دارد مشخص می‌کند که همه در چه سطح عالی‌ای هستند. این تحلیل‌ها در غرب زیاد صورت می‌گیرد، ولی ما معمولاً در نوشته‌های خودمان به این توجه نمی‌کنیم.

    ۵۰:۳۳-۵۲:۵۰

    الآن با نظریات غربی می‌خوانیم؛ که صاحب نظریه اصلاً اطلاع ندارد که این‌همه نظریه‌اش استفاده‌شده است. درهرصورت طرز را از صحبت شاعران وام می‌گیرد، چون من به چیستی طرز خیلی فکر کردم. همه از استفاده می‌کنیم ولی به معنی رایج آن نیست. طرز اصطلاحی شاعرانه است. فردی در هند در کتاب «کشاف اصطلاحات و الفنون» طرز را توضیح می‌دهد. در هند دوست داشته‌اند که به فارسی شعر بگویند، فارسی‌زبان مهمی و زبان دیوانی و ادبی بوده است، ولی اشتباه می‌کردند و نمی‌دانستند. طرز را پیچیده توضیح می‌دهد. خیلی بخواهم خلاصه بگویم یعنی، اولاً می‌گوید که شاعران طرزشان چیست، مثلاً طرز نظامی حکیمانه است که خود با حکیم نظامی گنجوی هم نسبتی دارد. طرز سعدی عاشقانه است، روشن است که سعدی استاد این کار است. می‌گوید ده طرز وجود دارد و حاصلش این است، به نظر من می‌گوید که هدف آن شاعر از این کلام چیست، یا اینکه مقصودش چیست، اینکه به چه قصدی برسد. ما می‌توانیم مفهوم را که معنی نزدیک به کانسپت است، برایش به کار ببریم. می‌گوییم کانسپت این طرح چیست یعنی اینکه هدف آن چیست، مقصود از معنی نیست بلکه منظور این است که قصد چیست.

    معنی پسِ مفاهیم در متون گذشته

    ۵۲:۵۰-۵۴:۰۵

    طرز را هم می‌گوید که من مرز به مرز بررسی می‌کنم، می‌گوید موضعش چیست، طرحش چیست و چه مفهومی در پس آن هست. بر این اساس طرح‌ها را توضیح می‌دهد، مثلاً باغی که می‌گوید نذر امام است، واژهٔ نذر هم استفاده می‌کند. الآن ما می‌گوییم وقف، اما آن‌ها می‌گفتند نذر، این نشان می‌دهد که معنی‌اش استفاده می‌شده است، نذر هشتم امام و جالب است که چمن این باغ هشت‌وجهی است، یعنی ما همین امروز هم ما همین را می‌گوییم، یا جایی که به مفهوم (البته این برداشت‌های من است) اشاره می‌کند. مفهوم باغ‌های صفوی چه کانسپت‌هایی داشته‌اند، برگردم به پاسخ شما، می‌شود گفت مفهوم نمادین داشته‌اند، اینکه به آسمان‌ ربط داده می‌شود، این‌یکی از مفهوم‌های موردنظر است، مفهوم طبیعت، یعنی نزدیکی به طبیعت و ارجاع به طبیعت در باغ‌های ما، در باغ‌های ما خیلی طبیعت وجود دارد.

    ارجاع به طبیعت در بنا و شهر۵۴:۰۵-۵۴:۴۸

    می‌دانید که میدان نقش‌جهان را در پایتخت صفوی‌ها در اصفهان یک طبقه می‌سازند و بعداً به آن‌یک طبقه اضافه می‌کنند. به نظر من اندازهٔ جداره‌ها را درختان چنار مشخص می‌کردند. درنهایت در اقلیم اصفهان، درختان چنار است که طرح باغ را مشخص می‌کنند. همین درخت چنار بعدتر به ستون‌های تالار چهل‌ستون تبدیل می‌شوند. ارجاعات به طبیعت چیزهایی نیستند که بتوانیم آن‌ها را نادیده بگیریم.

    نسبت قدرت شاه و طبیعت در معماری صفویان

    ۵۴:۴۸-۵۶:۲۰

    البته مفهوم قدرت که شاه از آن‌ها کمک می‌‌گرفت، خیلی جالب است. شاه صفوی می‌توانست مفهومی از قدرت را در چشم و هم‌چشمی با حاکمان عثمانی تعریف بکند ولی نزد او قدرت حدی دارد و آن حد به طبیعت محدود می‌شود؛ طبیعتی که درنهایت خدا آفریده و این رابطهٔ پیچیده بین مفهوم قدرت و مفهوم طبیعت در معماری صفوی در اصفهان است. شکل عالی آن را در چهل‌ستون می‌بینیم. پادشاه می‌خواهد مفهوم قدرت را به کار ببرد اما تعیین حد این قدرت توسط عناصر طبیعی آفریدهٔ خدا است؛ بنابراین این‌ها ظرایفی هست که می‌شود در چنین مفاهیمی پیدا کرد. ارجاع به بهشت جهان بالا هم هست اما نه اینکه همه‌اش آن باشد، این هم مفهومی است؛ اشاره می‌کند ولی نباید همه‌چیز دانسته شود. اتفاقاً مفاهیم طبیعت و قدرت مهم‌تر از مفاهیم نمادین و آسمانی. بهشت و مواردی ازاین‌دست است.

    ارجاعات به جهان بالا مانع جستجوی بیشترند

    ۵۶:۲۰-۵۷:۲۸

    نیلوفر رضوی: بله. البته من این را در کتاب‌های عمیق‌تر این حوزه هم دیده‌. همان‌طور که شما فرمودید نه اینکه اشاره به مفاهیم متعالی در چنین پروردهٔ نفیسی وجود نداشته باشد. نمی‌‌شود بالأخره اعتلایی که در روح و روان ایجاد می‌کند، ناخودآگاه انسان را به سطح متعالی‌تری از درک می‌رساند. بااین‌حال پژوهشگران غیر از ما هم بوده‌اند که از اطلاق چنین اصطلاحاتی یا استفاده از چنین گزاره‌هایی گلایه کرده‌اند؛ اینکه گاهی وقت‌ها سیری کاذب و زودرس به وجود می‌آورد، به نحوی مانع از جستجوی بیشتر می‌شود. انگار شما مهم‌ترین پاسخ را یافته‌اید و بقیهٔ پاسخ‌ها باید زیر سایهٔ این پاسخ رده‌بندی شوند و به‌هرحال به این درجه اهمیت نمی‌رسند، درحالی‌که خیلی از سؤالات بی‌پاسخ می‌مانند.

    الگوی زیستی باغ، برخواسته از سرزمین

    ۵۷:۲۸-۵۸:۰۰

    حد اعلای باغ سازی را در صفویه دارید. خیلی از اوقات به نظر نمونه‌های ابتدایی کم‌اهمیت می‌آیند، درحالی‌که آن‌ها اولین پاسخ‌های هوشمندانه به چیزی بوده که به نظر نیاز نمی‌رسیده است. حداقل از دید یونانی‌ها نیاز نبوده و موردی غیرضروری بوده است، اما از الگوی زیستی مورداشاره شما در این سرزمین برمی‌خواسته است.

    سؤال از تشخیص دقت کلماتِ منابع دسته اول مورداستفادهٔ تحقیق

    ۵۸:۰۰-۵۹:۳۰

    در ادامهٔ فرمایش‌ شما من دو سه سؤال نه از متن کتاب بلکه از مطالب الآن می‌پرسم، بااینکه مثال‌هایش را از درون‌متن کتاب می‌آورم، ولی همین الآن موقع شرح بخش‌های پنهان یا مطالعات و اندیشه‌های پشت کتاب چون به ظرایفی از انتخاب‌های دشوار اشاره کردید؛ به‌دقت کلماتی که منابع دسته اول شما از آن استفاده کردند، اشاره‌کرده‌اید. مثلاً همان «پَل» که شما در یادداشت کنارش به کرت و کَرد و دیگر تعابیری که در تزاروس‌ها قرار می‌گیرند اشاره کردید. به نحو دیگری به ظرایف تعابیر پرداختید، مثل‌اینکه در مورد صنوبری که ما در متون تاریخی به آن برمی‌خوریم، یادداشت گذاشته‌اید که با صنوبر در گیاه‌شناسی امروزی یکی نیست؛ آن درختی سوزنی‌برگ است. حالا این سؤالی از جایگاه دانشجویی است. مصائب انتخاب تعابیر در این حوزهٔ موضوعی در این حد از ظرایف کلامی به زبان فارسی (اصولاً چنین است) چقدر سخت بود. چگونه بر این فائق آمدید.

    امکان اشتباه کم در خوانش منبع درجه اول با معطوف شدن به حوزه‌ای یا دوره‌ای

    ۵۹:۳۰-۱:۰۰:۴۰

    حمیدرضا جیحانی: بالأخره کار با متن دشواری‌هایی دارد ولی درعین‌حال به تمرین هم برمی‌گردد. وقتی‌که انسان به موضوعی خاص یا حوزه‌ای خاص معطوف می‌شود، مقداری آسان‌تر می‌شود. ولی درعین‌حال می‌‌شود دید که خیلی اشتباهات هم در آن هست، شاید هم اشتباهاتی هست که آدم مرتکب می‌شود. درهرصورت کار علمی همین است که اگر اشتباه بشود، جزء خصوصیت است. به نظرم می‌آید اگر روی حوزه‌ای یا دوره‌ای معطوف ‌شویم، می‌شود مقداری از این دشواری را کم کرد. محدود کردن موضوع و حوزهٔ کتاب در همین چارچوب است.

    سنجش منابع درجه اول از دوره‌های مختلف و توجه به اشتراکات و اختلافات آن‌ها

    ۱:۰۰:۴۰-۱:۰۲:۰۳

    کتاب داستانی محدود است، یعنی ما بر اساس یک متن که از سال ۹۲۱ ق داریم، فرهنگ باغ سازی یا تجربیات باغ سای در حیات را خوانش می‌کنیم و به شهر هرات پیوند می‌‌زنیم. آن را به تبریز و سپس قزوین می‌بریم و با سروده‌ها و توصیفات عبدی بیگ مقایسه می‌کنیم و بعد می‌بینیم که شباهت‌هایی دارد. عبدی بیگ چیزی که در مورد باغ بهرام میرزا توصیف می‌کند دقیقاً الگویی است که هروی برای چهارباغ توصیف می‌کند؛ ولی عبدی بیگ به آن چهارباغ نمی‌گوید بلکه باغ بهرام میرزا می‌‌گوید. اتفاقاً عبدی بیگ باغ شاه را در قزوین که حاصل تقاطع دو خیابان در آن هست، توصیف می‌کند، باغ بهرام میرزا اصلاً خیابان عرضی مهمی ندارد اما باغ شاه خیابان عرضی مهمی دارد ولی به آن‌هم چهارباغ نمی‌گوید، این خیلی مهم است. این‌ها چیزهایی است که ما باید از آن‌ها یاد بگیریم.

    همسانی تصویر باغ‌ها در منابع مکتوب و تصویری در دوره‌های زمانی مختلف

    ۱:۰۲:۰۳-۱:۰۴:۱۴

    تصویر عبد بیگ از باغ بهرام میرزا با تصویر هروی از چهارباغ در هرات یکسان است. درعین‌حال تصویر عبدی بیگ از باغ شاه به قول خودش باغی که خانهٔ جنت مثال دارد، یعنی باغ شاه‌طهماسب، با نقشه‌ای که کمپفر حدود ۱۰۰ سال بعد آن را ترسیم می‌کند و اسم آن را باغ پشت عمارت عالی‌قاپو می‌گذارد، باهم یکسان‌اند، به نظر من دقیقاً همان باغ است. کمپفر مثل اصفهان وقت نمی‌کند یا حوصله ندارد، باغ‌های قزوین را پیمایش کند ولی باغ شاه را مهم‌ترین باغ می‌داند و نقشهٔ آن را می‌کشد.

    باغ شاه سردری دارد و شش توپ در آن گذاشته‌شده‌اند، کمپفر اشاره می‌کند که یکی از پادشاهان اروپایی توپ‌ها را به شاه‌عباس داده است. شاه‌عباسی که خودش در اصفهان است و توپ‌ها را به قزوین می‌آورد و آنجا می‌گذارد. این تصویر با نگاره‌ای از نسخهٔ هفت‌اورنگ سلطان ابراهیم میرزا همخوانی دارد؛ یعنی به نظرمی رسد سلطان ابراهیم (پسرخواندهٔ شاه‌طهماسب) وقتی‌که حاکم مشهد است گفته است که یک نسخه هفت‌اورنگ جامی درست کنید. سلطان ابراهیم درجایی از شعر که پدری دارد پسری را در باب عشق نصیحت می‌کند، می‌گوید نگاره‌ای ترسیم کنید که هیچ ربطی به شعر ندارد، احتمالاً به خواست خودش می‌گوید باغ پدرخوانده‌ام را بکش که خیلی باغ خوبی است. این تصویرها ورای موضوعات اصلی قابل انطباق‌اند و می‌توانند درک ما را از معماری و هنر در دوره‌ای روشن کنند. شاید به همین علت است که ما الآن خیلی می‌توانیم بر مطالعهٔ تصویرها متمرکز باشیم و فرهنگ بصری را به‌عنوان موضوعی مهم در مطالعات هنر و معماری بکشانیم.

    حساسیت‌های مطالعهٔ کتاب منظر باغ

    ۱:۰۴:۱۴-۱:۰۵:۰۴

    نیلوفر رضوی: من از ظرایف کلامی پرسیدم، شما به ظرایف دیگر هم اشاره کردید. من از این بیم داشتم که افراد در مطالعهٔ کتاب، وقتی این میزان نثر روان است، متوجه همهٔ حساسیت‌ها نشوند. من به دلیل حساسیت‌های شخصی هرجمله‌‌ای را که نگاه می‌کردم، متوجه بودم که خیلی از جاها با دشواری انتخاب‌هایی در بین تعابیر ممکن اتفاق افتاده است. شما الآن به اینکه چگونه زمانی شعر را به‌عنوان منبع دسته اول برای پژوهش زیردستتان قرار می‌دادید، ازنظر برخی پژوهشگران روا نبود اشاره کردید.

    بررسی باغ از طریق شعر در ایران و اروپا

    ۱:۰۵:۰۴-۱:۰۶:۰۷

    ربطی به این کتاب ندارد اما من را به یاد موضوعی انداخت. نمی‌دانم تا چه اندازه الگوبرداری شده است. این مطلب که دارم خدمتتان عرض می‌کنم، در ابتدای دورهٔ رنسانس بافاصلهٔ دویست‌ساله از عبدی بیگ اتفاق میفتد. درواقع تحول نگاه به عرصه‌های شهری و خیلی موضوعات دیگر توسط شاعران اتفاق میفتد؛ پترارک و بوکاچو هر دو شاعرند. پترارک مثل عبدی بیگ ملک‌الشعرا هم بوده است. اتفاقاً برای اینکه در پژوهش باغ‌های رنسانسی بفهمیم که چه شکلی بوده‌ و انتظام فضایی‌شان چگونه بوده است، به شعرهای رنسانسی مراجعه می‌کنیم. جالب است که هردوی آن‌ها علاوه بر جایگاه مذهبی‌ای که داشته‌اند، به باغبانی علاقه داشته‌اند.

    تأثیرگذاری شعر برای مستندسازی جهان و برای تغییر افکار

    ۱:۰۶:۰۷-۱:۰۶:۵۱

    سرایت دانش از شرق به غرب در دورهٔ نوزایی اروپا در هاله‌ای از ابهام است. با عطش فراوان منابع شرقی حتی ربوده می‌شده و آنجا استفاده می‌شده است، آدم نمی‌تواند با قاطعیت نظر بدهد که این همان‌جا هم تکرار شده یا از متنی مثل متن عبدی بیگ استفاده‌شده است. برای اینکه افرادی مثل بوکاچیو و پترارک و شاعران دیگر فلورانسی که بسیار تأثیرگذار بوده‌اند. نکتهٔ خیلی جالبی است که از نقش تأثیرگذاری شعر هم برای مستندسازی جهان و هم برای تغییر افکار استفاده بکنید.

    اهمیت وارد شدن مفاهیم بنیادین دقیق مانند «طرز» به پژوهش‌های تاریخ معماری و منظر

    ۱:۰۶:۵۱-۱:۰۸:۰۷

    به مطلبی در مورد طرز اشاره کردید. بد نیست که مخاطبان هم بدانند، ما هنوز هم در تعریف این اصطلاح گرفتاری‌هایی داریم. مثلاً در پژوهش‌های حوزهٔ تاریخ منظر خصوصاً پژوهش‌های میراثی، اصطلاح Landscape Characterization در خیلی از متون یونسکو پیدا می‌شود. معادل فرهنگستانی characterization را برای ما «سرشت‌نمایی» ترجمه کرده‌اند. همین توضیحی که شما فرمودید در هند نوعی از شعر را حکیمانه می‌گویند؛ یعنی سطح انتظار مخاطب را از آن شعر معلوم می‌کنند، به همین ترتیب شعر عاشقانه، شعر حماسی و غیره. به نظر می‌آید که کلمهٔ طرز به‌جای سرشت‌نمایی دم دست نبوده است. به کار بردن این مفهوم ازآنجاهایی است که بسیار مهم است، خصوصاً که شما با پیشینهٔ تاریخ معماری و مرمت در جایگاه پژوهشگر این حوزه صحبت می‌فرمایید. به نظر می‌آید نکتهٔ بسیار مهمی است، چون گاهی اوقات ما آن چیزی که در مورد این عناصر میراثی داریم از دست می‌دهیم، طرز آن‌ها است. اگر که شما با این موضوع موافق باشید.

    نسبت ساختار بنیادین باغ و شعر با اشاره به نمونهٔ عبدی بیگ

    ۱:۰۸:۰۷-۱:۰۹:۱۰

    حمیدرضا جیحانی: به نظرمی رسد لایهٔ پنهان‌تری از طرح است. مثلاً در مورد باغ‌ هشت و …، اصطلاحی که عبدی بیگ می‌گوید، می‌داند طرحش چگونه است؛ این‌گونه نیست که کم آورده باشد، چون شعر فارسی محدودیت ندارد. هرچه بخواهند می‌گویند، خود خمسه هم این حسن را دارد که در پنج وزن است، در وزن دیگری در یک مثنوی دیگری، عبدی بیگ این را در جای دیگری اشاره‌کرده است؛ بنابراین لایه‌ای پنهان‌تر از طرح است که من این‌گونه تعبیر کرده‌ام اما بازهم می‌شود بررسی بیشتری کرد. چون خیلی توضیح فنی‌ای می‌دهد. به نظرم خوب است که بازهم روی آن بررسی بشود.

    اهمیت مفهوم «طرز» در مطالعهٔ آثار باقی‌مانده

    ۱:۰۹:۱۰-۱:۰۹:۵۰

    نیلوفر رضوی: من فکر می‌کنم خیلی می‌تواند راهگشا باشد برای اینکه خیلی از آن اقدامات، به‌خصوص هنوز هم قصد داریم باقی‌مانده‌های باغ‌ها یا باغ‌های باقی‌مانده‌مان به حیات معاصر و حیات شهری پیوند بزنیم؛ همیشه خطری وجود دارد که طرز از دست برود. اصولاً هم چون آن رکن شناخته‌نشده است، توضیح دادن آن‌هم مشکل است. نمی‌تواند هشدار بدهد چیزی که دارد از دست می‌رود، دقیقاً چه چیزی است.

    باغ و نقش شهری آن در سازوکار قدرت شاه

    ۱:۰۹:۵۰-۱:۱۱:۱۳

    آخرین عرایضم را خدمتتان عرض کنم، ما قول داده‌ایم که جلسه خیلی طولانی نشود. شما در توضیحاتتان بحث قدرت را مطرح کردید، در جای‌جای کتاب به‌خصوص تکیهٔ شما بر عبدی بیگ، این را آشکار می‌کند. هر جا باغی احداث می‌شود هم به‌واسطهٔ روال گردش حیاتی که در این باغ‌ها اتفاق میفتد، خصوصاً گردش حیاتی دیوانی-درباری، هم به‌واسطهٔ استقرار این باغ‌ها صورتی از حضور احساس می‌شود؛ در عبدی بیگ صورتی از حضور شاه احساس می‌شود، به نظر می‌آید در مقایسهٔ بین هرات، تبریز قزوین و اصفهان (این مقایسه به‌صراحت در متن کتاب نیست، این‌گونه برداشت می‌شود و می‌خواهم بدانم که شما از این برداشت مخاطب جه استنباطی دارید)، باغ در کنار دیگر عناصری در مقدمات شهر، درون شهر، حواشی شهر یا نزدیک به شهر اتفاق میفتد. در مجاورت میدان که رویدادها، تعریفش و استعداد اجتماعی‌اش کاملاً مشخص است، انگار نشان حضور است.

    نماد حضور با سبزینگی و باغ

    ۱:۱۱:۱۳-۱:۱۲:۱۰

    به‌هرحال در همهٔ این موارد خیلی بیشتر از دیگر نمادهای قدرت مانند برج و بارو و غیره، گویا حضور سبزینگی از دوره‌ای به بعد نشان قدرت بوده است. به اعتبار سرزمین، ما به دلیل دشواری تأمین منابع آبی، ایجاد سبزینگی دشوار بوده است. در مورد هرات به دلیل فراوانی آب، استنباط می‌شود که شاید فرق داشته باشد. شما که در مورد تبریز صحبت می‌کنید، بقیهٔ عناصر اطراف میدان شأن و جایگاهشان مشخص است، اما باغ با سردر رفیع مشرف‌به میدان که بعداً در اصفهان هم تکرار می‌شود در این میان چه نقشی دارد؛ انگار از جایی به بعد به چیزی به‌عنوان نماد حضور، باغ انتخاب‌شده است.

    نسبت ناگسستنی دانش آب و دانش باغ در ایران

    ۱:۱۲:۱۰-۱:۱۳:۱۲

    من زیرنویس دیگری در این استنباط خوانندگان بگذارم. شما که در مورد هروی صحبت می‌کنید، کتاب‌هایش را باهم مقایسه می‌کنید. از ارشادالزراعه و کتاب دیگری درزمینهٔ دانش آب صحبت می‌کند. شاید برخلاف نمونه‌های دیگر جهانی که دانش باغ و دانش استراتژیک خوراک لازم و ملزوم همدیگرند، در ایران دانش باغ و دانش آب لازم و ملزوم یکدیگر بوده‌اند. در ایران افرادی را که توان مدیریت منابع آبی را دارند، در جایگاهی قرار می‌دهند. ازنظر سرزمینی باغ نشان حضور این متولیان است. این استنباط در مقایسه بین این چهار شهر گاهی در ذهن مخاطب ایجاد می‌شود. شما با این مقایسه و استنباطی که از آن برمی‌خیزد موافق هستید؟

    اهمیت مطالعهٔ عبدی بیگ برای شناخت سیاق دوره طهماسب

    ۱:۱۳:۱۲-۱:۱۴:۴۵

    حمیدرضا جیحانی: من زیاد به آن معطوف نشدم ولی به نظر می‌رسد که چنین چیزی هست، چون در حقیقت می‌شود نکته‌ای را که گفتید، برداشت کرد. در عبدی بیگ هم به منابع آبی اشاره می‌کند؛ جوی را می‌گوید، به نحو جالبی هم می‌گوید، مثلاً برای ارجاع به یک مفهوم از اسم استفاده می‌کند و به توان کشاورزی منطقه هم اشاره می‌کند، مثلاً به تولیدات کشاورزی آنجا. جالب است برای اینکه بگوید که محصولات اینجا از همه‌جا بهتر است، هندوانه و خربزه را در آنجا با جاهای دیگر مقایسه می‌کند. علتش چیست، احتمالاً علتش به طهماسب ربط دارد، چون آنجا را به‌جایی تبدیل کرده است که باید همه‌چیزش از همه‌جا بهتر باشد. حقیقتاً من زیاد به آن وارد نشدم. این کار نیازمند مطالعه در مورد خودِ قاسم بن یوسف است. البته سابترمی مطالعاتی انجام داده است، معتقد است که از لک کمک گرفته است و یک در حقیقت آشنایی خودش را افزون کرده است.

    اهمیت متن هروی برای معماری

    ۱:۱۴:۴۵-۱:۱۶:۱۲

    من از جنبهٔ متن برام اهمیت داشته که فی‌نفسه متن مهمی است؛ یعنی ما چنین متنی را در طول قرون میانه نداریم. در معماری هم متنی نداریم که توضیح داده باشد. درجایی سعی کردم آن را روشن کنم. سؤالی بسیار مهم برای من بود که آیا این ابداع نبوده است. به نظر من ابداع نیست و از سنت‌های زمانه (دوره) است. طرح هروی خیلی جالب و دقیق است، ولی هنوز ما نمی‌توانیم بدانیم دقیق چگونه بوده است که اتفاقاً این حسنش است، نشان می‌دهد او فقط کلیات را گفته است، جزئیات را وارد نشده برای اینکه بگذارد بقیه هم‌بسته به محلشان و کاری که می‌کنند ابداعاتی داشته باشند ولی برای من مهم بود که نشان دهم که بدانم این ابداع نیست و سنت زمانه است.

    کسانی که بازسازی تصوری طرح هروی را ترسیم کرده‌اند

    ۱:۱۶:۱۲-۱:۱۷:۱۶

    من از شعر و تصویر درون شعر و نگارگری کمک گرفتم. می‌دانید که چندین محقق طرح هروی را سعی کرده‌اند بازسازی تصوری بکنند. مثلاً پوداچنکولا در ۱۹۵۱ و کسانی دیگر مثل خانم سابتنلی یا خانم مهوش عالمی، پیندا ویلسون آن را ترسیم کرده‌اند. من درنهایت به نظرم می‌آید که طرحی که پوگاچنکوا ترسیم کرده، از همه به واقعیت نزدیک‌تر است. به ‌خاطر اینکه خودش در آسیای میانه است. قدیمی‌تر هم هست و حسنش همین است که خودش از کسی تصویر نگرفته است. به نظر من او از بقیه دقیق‌تر است.

    نگاره‌های باغ خواجه هفت‌پیکر نظامی و ترسیم پوگاچنکوا

    ۱:۱۷:۱۶-۱:۱۸:۵۵

    من برای کار دیگری، باغ دیگری را مطالعه می‌کردم، باغی در هفت‌پیکر نظامی، خواجه‌ای مثلاً آخر هفته‌ای به باغش برای تفریح می‌رفته است. موقعی که می‌رود بسته است. من در آنجا متوجه شدم که نظامی باغی دوقسمتی را توصیف می‌کند. یکی اندرونی و یکی بیرونی است؛ یعنی یکی از آن‌ها خیلی مخفی است و نمی‌شود داخل آن را دید. نقاش نسخۀ بایسنقری از نقاشان هرات در ۸۳۳ و در ۸۹۹ نقاشی منصوب به بهزاد، باغ داخل توصیف نظامی را ترسیم نمی‌کنند بلکه باغی را به تصویر می‌کشند که اتفاقاً شبیه ترسیم پوگاچنکوا است. انگار فرم سه‌بعدی یک قسمت میانی ترسیم باغ پوگاچنکوا است. این نشان می‌دهد که این سنت‌های زمانش را می‌گوید نه ادعای خودش، بنابراین این برای من مهم بود. دانشش از کجاست. سابترمی می‌گوید چیزهایی ازاین‌دست پرسیده، فقط من به اینجا وارد نشدم، چون حقیقتش سابترمی خیلی خوب‌روی این‌ها کارکرده است.

    تشکر از نگارنده کتاب و خواندن بخشی از کتاب توسط نگارنده

    ۱:۱۸:۵۵-۱:۲۶:۳۶

    نیلوفر رضوی: بله مشخص است. به‌هرحال میل شدید پژوهشگران این است که روی پیکر خود باغ متمرکز بمانند. عنوان کتاب شما ذهن را پرواز می‌دهد؛ می‌گوید سیر تحول و نقش شهری. به‌خصوص نقش شهری و اینکه هم‌زمان ما این فرصت را داریم که به بهانهٔ متن مروری بر باغ‌های بیرون از شهر و آن‌هایی که داخل هستند و در کنار میدان‌اند یا حتی میدانی که بیرون از شهر است و باغ‌هایی را با خودش به آنجا کشانده است، بکنیم. بسیار ممنونیم از توضیحاتی که دادید. مطمئنم که جا برای گفتگو بسیار است، از این خوشحالم تورقی که من انجام دادم در متن کتاب شما بهانه‌ای شد برای اینکه مطالبی که لابه‌لای خطوط بود ما امروز فرصت کردیم راجع به آن صحبت بکنیم. اگر شما موافق باشید برای پایان جلسه دو کار انجام بدهیم. اگر اینکه شما مطالبی برای پایان جلسه دارید، بفرمایید، در غیر این صورت اگر موافق باشید یک‌بخشی از کتاب را بخوانیم با صدای شما بشنویم.

    حمیدرضا جیحانی: من توضیح دیگری ندارم. خیلی هم‌صحبت کردم، وقت همهٔ عزیزان را گرفتم.

    نیلوفر رضوی: تصور می‌کنید که ما کدام بخش از کتاب را با صدای شما داشته باشیم. یادگار نفیس. فرقی هم نمی‌کند. بخش‌هایی که به قلم خودتان است، بخش‌هایی که نقل‌قول فرموده‌اید.

    حمیدرضا جیحانی: فکر کنم بگذارید همان قسمت‌هایی که عبدی بیگ یا کسی دیگر گفته جالب‌تر است.

    نیلوفر رضوی: صدای شمارا داشته باشیم. فکر می‌کنم یادگار بی‌نظیری است برای بچه‌های انجمن علمی.

    حمیدرضا جیحانی: جایی من چند بیت از عبدی بیگ را بخوانم، نشان بدهد که شعر فارسی چقدر قدرت برای توصیف فضا دارد، به‌شدت برای این کار توان دارد. شاعر اول باغ شاه را توصیف می‌کند به نظر من تصویر از نسخهٔ سلطان ابراهیم میرزا از همین است. شاعر می‌گوید:

    خارج از این خانۀ جنت مثال/ کاخترش از دهر نبیند وبال

    کرده خیابان مسرت‌فزای/ …

     

    و توضیح می‌دهد چگونه است، چه خصوصیاتی دارد. چند بیتی را بخوانم که انگار دارد مقداری فضای نگاره را توضیح می‌دهد. می‌گوید:

    شاه از آن کوچۀ چون کهکشان/ داده ره راست به مردم نشان

    دو منظور است. هم شاه دارد راه راست را نشان می‌دهد و هم‌شکل آنجا را:

    چون رهی این‌گونه فتاده به دست/ راست‌‌روی کرده در او هر که هست

    از دو طرف ساخته دیوار راست/ ساخته زان سان که خرد را هواست

    گر سر پرگار نهی از دو سو/ یک سر مو نیست تفاوت در او

    از طرفینش دو خط مستقیم/ گشته ز رشکش دل گردون دو نیم

    شاخ درختان ز دو سو عرش رس/ گشته پی طایر قدسی قفس

     

    بینید من خودم می‌خواهم بدانم طایر قدسی کیست، مثلاً من گاهی اوقات فکر می‌کنم منظورش خود طهماسب است ولی آیا جرئت می‌کرده است. از این بابت بد او را هم می‌گوید:

    شاه خیابانی چنین ساز کرد/ یا دری از خود به برین باز کرد

    از طرفی درگه دولت‌سرای[1]/ در طرفی باغ سعادت‌فزای

    می‌دانید که به باغ شاه سعادت‌آباد می‌گویند به‌کل باغ‌ها هم سعادت‌آباد می‌گویند.

    گشته دو درگه ز دو سو روبه‌رو/ غلغله انداخته در چارسو

    فارغ از همهٔ مواردی که دارد به نظر من خود قدرت شعر فارسی در توصیف فضای معماری بسیار عجیب است. شعر فارسی به چه سطحی از توصیفگری رسیده است. نمونه‌هایش هم خیلی زیاد است. می‌دانید که درازای موردی جالب به او انعام هم می‌دادند. چون می‌خواسته بگوید جعفرآباد. در وزن روضة الصفات نمی‌شود. خودش می‌گوید:

    در آن بحر طویل سحر بنیاد/ نمی‌گنجید نام جعفرآباد

    خیلی جالب است، می‌گوید که من این مثنوی را گفتم که اسم جعفرآباد را بگویم. واقعاً برای این نگفته است ولی منت را گذاشته است و احتمالاً انعام خوبی هم گرفته است چون می‌گوید که شاه جعفری افکنده بنیاد. این خیلی مهم است برای طهماسب که درواقع ادامه‌دهندهٔ راه پدرش اسماعیل است که در ده سال آخر دیگر توانی نداشت؛ بنابراین طهماسب هم می‌خواست هنر را به یک جای مناسبی برساند، هم سنت پدرش در آیین شیعه را توسعه بدهد. عجیب هم نیست اگر این را در یک وزن دیگری هم باغ را توصیف کرده که بتواند اسم جعفر را در کارش بیاورد.

    نیلوفر رضوی: خیلی متشکر آقای دکتر. بسیار خوشحالم. من فکر می‌کنم خواندن این کتاب پس از شنیدن صحبت‌های شما برای افراد در این جلسه احتمالاً ذوق دیگری دارد. نتیجه‌اش برای خود من یک دور دیگر و یک سفر دیگر بر همهٔ این باغ‌ها در همین کتاب. خیلی متشکرم. من از جانب دانشجویان هم از شما تشکر می‌کنم. به تقاضای دانشجویان این وقت را به جلسه اختصاص دادید. از حضور شما سپاس گذاریم.

    حمیدرضا جیحانی: من هم از شما، از انجمن علمی و دانشجویان عزیز تشکر می‌کنم.

    [1] منظور سردر عالی‌قاپوست.

     

    //—–//

    نخستین نشست از مجموعه رویدادهای «دیگر» با مدیریت انجمن علمی معماری منظر و حمایت «متن‌آویس» به گفت‌وگوی دکتر حمیدرضا جیحانی و دکتر نیلوفر رضوی درباره‌ی کتاب «منظر باغ» اختصاص داشت. هدف رویداد، فراتر رفتن از خوانش صرفِ متن و کاوش «پشت‌صحنه»‌ی پژوهش بود؛ همان بخش‌هایی که معمولاً در فرایند تألیف از دید مخاطب پنهان می‌ماند.

    محور مرکزی کتاب و نشست، نقد کلیشه‌های جاافتاده درباره‌ی «باغ ایرانی» است؛ از جمله این تصور که باغ ایرانی یک الگوی ثابت، منظم و ازپیش‌تعریف‌شده دارد یا این‌که اساساً «تصویر بهشت» جوهره‌ی یگانه‌ی آن است. جیحانی بر لزوم اتکا به منابع درجه‌اول—به‌ویژه شعر فارسی و نگاره‌ها—تأکید کرد؛ زیرا باغ‌ها در تاریخ، آسیب‌پذیر و دگرگون‌شونده‌اند و شواهد میدانیِ امروز الزاماً بازتابنده‌ی وضعیت اصلی‌شان نیست. او ریشه‌ی روش خود را به رساله‌ی دکتری‌اش پیوند داد و توضیح داد که چگونه شاعرانِ روایت‌پرداز، برای دقیق‌کردن روابط کاراکترها، ناگزیر به توصیف فضا—از جمله باغ—شده‌اند و همین توصیف‌ها به بازخوانی کالبد و کارکرد باغ کمک می‌کند.

    کتاب خط سیری از هرات به تبریز، قزوین و اصفهان ترسیم می‌کند. در هراتِ اوایل سده‌ی دهم، متن قاسم‌بن‌یوسف ابونصری هروی (۹۲۱ هـ) نه‌فقط توصیف بلکه «دستورالعمل» ساخت چهارباغ است؛ متنی کم‌نظیر در تاریخ معماری ایران که به‌گفته‌ی جیحانی ابداع شخصی نیست، بلکه برآمده از سنت زمانه است. در تبریز، میدان صاحب‌آباد و باغ عشرت‌آباد به‌همراه نهادهای پیرامونی، الگویی از پیوند میدان–باغ–مؤسسات شهری را نشان می‌دهند که در گزارش‌های افرادی چون مطراقچی نیز منعکس است. قزوینِ شاه‌طهماسب جایی است که این عناصر با هدایت شاه به صورت‌بندی تازه‌ای می‌رسند؛ از خیابان راست‌قامت «چون کهکشان» تا باغ شاه/سعادت‌آباد و سردر عالی‌قاپو. در اصفهان، نسبت ظریف «طبیعت/قدرت» برجسته می‌شود: درختان چنار به‌مثابه معیار جداره‌ها و انعکاس‌شان در تالار چهل‌ستون، نشان می‌دهد قدرت در نهایت به حدود طبیعت مقید می‌ماند.

    مفهوم کلیدیِ نشست، خوانش عبدی‌بیگ از باغ بود: سه‌گانه‌ی وضع/موضع (جایگاه و زمینه)، طرح (چیدمان/نقشه)، و طرز (قصد/کانسپت). «طرز» لایه‌ای فراتر از طرح فیزیکی است و به هدف و معنا اشاره دارد؛ استعاره‌ی همسانیِ «جدولِ» شعر (خط‌کشی مصراع‌ها) با «جدول/جوی» باغ نیز به پیوند شعر و کالبد کمک می‌کند. این چارچوب، ابزاری کارآمد برای تحلیل میراث و طراحی معاصر است و از فروکاستن باغ به الگوی واحد جلوگیری می‌کند.

    در بخش نقش شهری، به باغ به‌مثابه‌ی «منزلگاه تشریفاتی و دیپلماتیک» و نیز فضای زیست–تولید اشاره شد؛ از فرمان شاه‌طهماسب برای استقبال از همایون در هرات—که خیابان را به صحنه‌ی آیین عمومی بدل می‌کند—تا نمونه‌هایی در حوالی راه‌های تاریخی مانند عباس‌آباد نطنز. تمایز با تلقی اروپاییِ باغ نیز برجسته شد: نظم میلی‌متری باغ‌های اروپایی در برابر طبیعت‌دوستیِ ساختاری در باغ‌های ایران، و نقد تقلیل باغ ایرانی به لذت/عیش یا صرفاً تمثیل بهشت.

    نشست به ظرافت‌های زبانی و اصطلاح‌شناسی هم پرداخت: «مرز»، «تل/کرت»، تفاوت «صنوبر» در متون تاریخی با گونه‌های گیاهشناسی امروز، و دشواری‌های برگردان دقیق. تطبیق روایت‌های متنی با شواهد تصویری (نقشه‌ی کمپفر از باغ پشت عالی‌قاپو، نگاره‌های هفت اورنگ سلطان ابراهیم میرزا، و بازسازی‌های پوگاچنکوا) در خدمت تقویت خوانش تاریخی قرار گرفت.

    جمع‌بندی نشست چنین بود: باغ ایرانی پدیده‌ای چندلایه‌ی کالبدی–اجتماعی–نمادین است که در صفویه عناصرش به مقیاس شهر تعمیم یافت. پرهیز از کلیشه، استفاده‌ی نقادانه از منابع درجه‌اول، و به‌کارگیری چارچوب «وضع/طرح/طرز»، مسیر پژوهش و طراحی امروز را روشن‌تر می‌کند.

  • نشست ششم باغ‌خوانی: ورسای لویی چهاردهم، بیشه‌های ورسای

    نشست ششم باغ‌خوانی: ورسای لویی چهاردهم، بیشه‌های ورسای

    baghkhani-6//—–//2024-10-27//—–//گفتگوی دکتر کیوان جورابچی و دکتر کاوه رشیدزاده//—–//ششمین جلسه از سلسله‌نشست‌های باغ‌خوانی با عنوان «ورسای لویی چهاردهم، بیشه‌های ورسای» با همکاری انجمن علمی معماری منظر دانشگاه شهید بهشتی و شرکت متن‌آویس

    //—–//

    https://www.aparat.com/video/video/embed/videohash/sbl9yhf/vt/frame

    //—–//

    https://api.matnavis.com/files/blog/jt76kp1GSoa4BIUzAnhO.png

    //—–//

    مخاطب گرامی

    سخه نوشتاری این نشست بر اساس تصاویر ارائه شده توسط سخنرانان تنظیم شده است؛ بنابراین، برای درک بهتر مطالب و مشاهده تصاویر، پیشنهاد می‌کنیم ویدئوی نشست را نیز مشاهده نمایید.
    کاوه رشیدزاده: … قطعۀ جالب دیگری، آخرین قطعه‌ای که برایتان می‌گذارم، از همان مقم مقه است که نام جالبی دارد: «مارش پارسی»؛ با الهام از ایران درحالی‌که اصلاً نمی‌دانستند چه واقعاً از ایران است. ولی آقای مقم مقه با تخیلش مارش فارسی را ساخته است. برای شروع این را گوش می‌کنیم. [پخش موسیقی]. خب، اگر اجازه بدهید شروع کنیم.
    مبینا گروسی: به نام خدا. سلام عرض می‌کنم خدمت استادان محترم و دانشجویان گرامی. امروز ششمین جلسه از سلسله نشست‌های باغ‌خوانی است. این سلسله‌نشست‌ها با همکاری انجمن علمی معماری منظر دانشگاه شهید بهشتی و شرکت متن‌آویس برگزار می‌شود. بنده مبینا گروسی، عضو انجمن معماری منظر دانشگاه شهید بهشتی، هستم. ضمن عرض تشکر از جناب آقای دکتر جورابچی و جناب آقای دکتر رشیدزاده برای حضور در این گفت‌وگو، از ایشان خواهش می‌کنم که جلسه را شروع کنند. خیلی ممنونم.

    مروری بر نشست پنجم: ورسای لویی چهاردهم 

    کاوه رشیدزاده: خیلی ممنون. خب جلسۀ گذشته را با این تصویر به پایان بردیم و اگر خاطرتان باشد، بخش‌های درشت و اصلی باغ‌های ورسای را با آقای دکتر جورابچی مرور کردیم و در مورد ساختار این باغ، به‌طور کلی، صحبت کردیم و  ارتباطش با شهر را دیدیم و بعد،از خود کاخ به‌سمت باغ و بعد پارترهایی که کنار کاخ بودند آمدیم. در دو محور اصلی شمالی‌ـ جنوبی و محور شرقی‌ـ غربی که ظاهراً تا ابد ادامه دارد، نشان دادیم که چگونه اهداف لویی چهارده به کمک همراهانش لونوتر ــ باغ‌ساز اصلی این باغ و باغ‌های دیگر ــ لوبرن، لویی‌لوو، معماران و خلاصه نقاش‌ها، مجسمه‌سازها، ادبا، اهالی علم و … باعث شدند آن تصویری که لویی چهارده می‌خواهد برای حکومت خود، که سلطنتی مطلقه و خردمندانه و متعادل است، تولید کند.

    فضاهایی که با هم دیدیم همین محور اصلی، راه اصلی،کانال بزرگ آب که شکل صلیبی داشت، بود. اینجا می‌توانیم ارتباط شهر و کاخ را ازطریق کورتی که بین شهر و کاخ برقرار است ببینیم و بعد فضاهای اطراف کاخ را داریم. امروز، به‌طور عمده و تفصیلی، می‌خواهیم در مورد بیشه‌هایی که جلوی کاخ قرار دارند صحبت کنیم. وقتی که از عکس هوایی و از دور به این بیشه‌ها نگاه می‌کنیم، واقعاً بیشه‌اند و یک‌سری درخت به‌صورت متراکم کنار هم قرار گرفتند. در هرکدام از بیشه‌ها فضا جور متفاوتی خالی شده و امکان شکل‌گیری باغی تم‌دار یا دارای مضمون و سناریو و داستان و هر ایده‌ای که می‌تواند داشته باشد اینجا فراهم است. قسمت‌بندی‌ها هم مشخص است. ما امروز می‌خواهیم این بیشه‌ها را کمی برایتان باز کنیم و نتیجه بگیریم که به‌لحاظ مفهومی چه ارتباطی با کاخ دارند، در کل باغ ــ باغ‌های ورسای به مفهوم بزرگترش ــ چه نقشی دارند، و چه تجربه‌ای را برای مخاطبان مختلفی که این مجموعه در نظر گرفته می‌سازند.

     

    مقایسۀ الگوی باغ در ایران و اروپا

    با یک تحلیل شروع کنیم: همان‌طور که می‌بینید، این بیشه‌ها تودۀ متراکمی از فضای سبز است که در جاهایی فضا خالی شده است. دوستانی که معماری منظر می‌خوانند این الگو یا کهن‌الگوی اروپایی را می‌شناسند. آیا کهن‌الگویی که در اینجا به کار رفته است برای کل باغ ورسای هم این موضوع صادق است؟ یعنی ما مجموعۀ بزرگی داریم که اطرافمان را جنگلی اشغال کرده است و باید آن جنگل را مهار و فضا را خالی کنیم که بتوانیم آن باغ را بسازیم؛ درست عکس الگوی باغ  در ایران. می‌دانیم در الگوی باغ در ایران ما با دشتی که عموماً خشک است طرفیم و در آن دشت خشک، به کمک تکنولوژی قنات می‌آییم محدودۀ مشخصی را به باغ تبدیل می‌کنیم. آن محدوده سبز و آباد می‌شود و در واقع، آن بیشه در دل یک دشت شکل می‌گیرد؛ ولی اینجا برعکس است. اگر به کل باغ‌های اروپایی نگاه کنیم، تقریباً همه‌شان در چنین زمینه‌ای شکل می‌گیرند ــ زمینه‌ای که اطرافمان پر از فضای سبز است، درختان فراوان‌اند، جنگل به خودی خود مدام رشد می‌کند ــ زیرا اقلیم به این شکل است ــ و برای ایجاد باغ، ما باید فضا را خالی کنیم تا بتوانیم باغی را که می‌خواهیم به وجود بیاوریم.

    در واقع، این بیشه‌ها مثل مینیاتورهایی از همان الگویی‌اند که دارند تکرار می‌شوند. انگار که آن کهن‌الگو را ریز کردیم و بعد با تکرار آن چندین باغ را در کنار هم قرار داریم که همه‌شان از همان ایدۀ خالی کردن فضا بین انبوه درختان شکل گرفته است. با این مقدمه می‌توانیم از قسمت شمالی شروع کنیم. فکر کنم این … [آب‌نمای] نپتون آخرین مقرمان بود که دکتر جورابچی توضیح دادند.

    بوسکه/ بیشه‌های ورسای

    دو تا بیشه داریم که کشیدگی‌شان شمالی‌ـ جنوبی است و اگر خاطرتان باشد، روی شیب است. خود کاخ در بلندی قرار دارد. همان‌طور که صحبت کردیم باغ‌ها به‌سمت شمال، جنوب و غرب سرازیر می‌شوند. فواره‌ها قرار است کار کنند، همه را به وجد بیاورند و تحت تأثیر قرار بدهند. در شیبی که به‌سمت بالا می‌رویم، دو محدوده‌/ دو بیشه داریم که به‌صورت شیب‌دار در آن ساخته شده‌اند.

    بوسکۀ سه‌فواره

    [اشاره به تصویر] بیشۀ اول بیشۀ «سه‌فواره» یا «سه‌آب‌نما» است. ایدۀ خیلی ساده‌ای دارد و خود اسمش دارد می‌گوید: سه آب‌نما هستند که دارند در شیب و در محور خطی ساده‌ای عمل می‌کنند. اینجا می‌بینیم در ابتدای مسیری که ما داریم طی می‌کنیم آب در وسط قرار دارد و بعد دوباره در مسیری وسط می‌آید. یکی از حوض‌ها دایرۀ کامل و دیگری مربع، و دیگری هشت‌ضلعی است. اشاره به هندسه است. هندسه آن‌قدر در این دوران اهمیت دارد که خود این اشکال سادۀ هندسی بهانه‌ای است برای اینکه یکی از این بیشه‌ها اسمش را از همین چندضلعی‌ها یا دایره و مربع و هشت‌ضلعی بگیرد.

    فواره‌ها در جزئیاتشان طراحی متفاوتی دارند. از یکی‌شان آب به‌صورت مرکزی ساتع می‌شود، در یکی آرکی ایجاد می‌کرده و در دیگری، چندین فواره، که با یک فوارۀ مرکزی فرم ستاره‌ای یا صلیبی را ایجاد کرده‌اند، آن را احاطه کردند. [اشاره به تصویر] روی نقاشی‌ای که در دوران لویی چهارده کشیده شده کمی زوم می‌کنیم. دوستانی که حضور دارند تصاویری را هم که دکتر جورا‌بچی گرفتند در سمت راست می‌بینند. آب دارد در سه ارتفاع پایین می‌آید و ارتفاع فواره‌ها متفاوت است. متریالی هم که دارد جوری کندن زمین است. همۀ متریالی که با آن پر کرده‌اند از دریا آورده شده است. صدف‌های مختلف، سنگ و به‌ظرافت حجمی دریایی ایجاد کردند که جانور صدف است. این‌ها در تصاویر دکتر جورا‌بچی بهتر دیده می‌شوند. در اطرافمان هم دیواره‌ای است که با درختانی ایجاد شده که پیچ خوردند. بیشۀ بعدی را دکتر جورابچی با مقدمه‌ای که صلاح می‌دانند توضیح می‌دهند.

    کیوان جورابچی: دیشب تقلبی کردیم و قرار شد بعضی از این بیشه‌ها را … واقعاً باید نامشان را بیشه بگذاریم؟ بوسکه؟

    کاوه رشیدزاده: بوسکه جنگلی انبوه است و از ریشۀ بوئه یا چوب می‌آید و بیشه هم در واقع یعنی محدودۀ متراکم …

    کیوان جورابچی: باشد اما فکر می‌کنم نام خودش، بوسکه، بهتر است. قرار بود من پهلوی بوسکه سه‌فواره را که عنوانش «بوسکه د آرک دتریوم» است، یعنی بیشۀ طاق نصرت را بگویم. کاوه‌جان گفتند که من دربارۀ بیشۀ طاق نصرت صحبت کنم؛ ولی بامزه است که بگویم وقتی عکس‌هایم را دوباره نگاه کردم، دیدم من این را ندیدم. فکر می‌کردم که دیده‌ام. بنابراین از این عبور می‌کنیم. این‌ها زیادند و می‌رویم جایی که آن را دیدیم.

    قبل از اینکه وارد یکی از این بیشه‌ها شوم ترجیح می‌دهم همان‌طور، که آقای دکتر رشیدزاده گفتند، مطلبی مقدماتی را بگویم: در واقع، بیشه‌ها/ بوسکه‌های مجموعۀ ورسای، از نظر طرح، حول دو خیابان که به‌موازات خیابان اصلی‌اند سامان داده می‌شوند. این از نظر من مهم است. یکی از این خیابان‌ها اینی است که دارید اینجا می‌بینید [اشاره به تصویر]، طبیعتاً بیشه‌هایی که در اطراف آن قرار دارند. خیابان بعدی خیابانی است که در این نقطه [اشاره به تصویر] شکل خواهد گرفت و به آن سر خواهیم زد و بیشه‌هایی که دارند اطراف آن شکل می‌گیرند. این از نظر ارتباط هندسی کلی این دو مجموعه‌ای که در اطراف چمن اصلی به‌صورت متقارن قرار گرفته‌اند مهم است. [اشاره به تصویر] سراغ این خیابان می‌روم و بعد این بیشه‌ای که در همین ابتدای بازی قرار دارد و بعد، آقای دکتر دربارۀ این یکی بیشه صحبت خواهند کرد.

    منتهی بد نیست قبلش نکته‌ای را عرض کنم که در خلال حکومت لویی چهارده ورسای با 15 بوسکه تکمیل می‌شود و این‌ها، همان‌طور که دکتر رشیدزاده گفتند، از نقطه‌نظر کاراکتر کلی فضا و کاراکتر کلی منظر نقطه‌مقابل آن استخوان‌بندی گشوده و آن چشم‌انداز باز و آن فضای بی‌کرانی که تلاش کردند ساخته بشود هستند. این بوسکه‌ها فضاهای محصورند و عرصه‌های بسیار کوچکی در درون آن‌ها به‌صورت فضاهایی که می‌شود در آن اپن‌اسپیس را درک کرد دیده می‌شود. همچنین نقطه‌مقابل آن نظم صریح و اکیدی‌اند که در ساختار کلی پروژه دیده می‌شود. اگر در همین عکس هوایی مجموعۀ لی‌اوت‌های متفاوت این باغ‌‌بیشه‌ها را مشاهده کنید متوجه می‌شوید که تنوع فراوان هندسی و حتی جاهایی خروج از هندسۀ خیلی رسمی خودش را نشان می‌دهد. نکتۀ مهم دیگری هم که بد نیست آن را ذکر کنم این است که نگهداری این‌ها خیلی گران است، فضاهای بسیار نفیسی‌اند که نگهداری‌شان گران بوده؛ بنابراین، در تمام سال‌های گذشته خیلی تغییر کرده‌اند.

    جزئیات و تجربۀ فضایی بوسکۀ سه‌فواره

    [اشاره به تصویر] سراغ این خیابان برویم. در واقع، این خیابان دو نقطۀ کانونی مهم دارد. اسم خیابان باکوس و ساترن، دو خدای رومی‌ـ یونانی، است. [اشاره به تصویر] همین‌طور این دو خیابان، یعنی خیابانی که دارید می‌بینید و خیابانی که به‌موازات آن قرار دارد و در بخش شمالی است، در این چهارنقطۀ مهمی که به وجود می‌آورد  …

    به این چهار نطقه‌ای که بر روی این دوخیابان انتخاب می‌شود دقت بفرمایید. در آخر این بحث، سعی خواهیم کرد قدری بحث‌های تحلیلی داشته باشیم. سرنخ‌هایش را در همین بحث‌هایی که الآن می‌کنیم به دست خواهیم داد. این چهار نقطه ــ که به بهار، تابستان، پاییز و زمستان هم معروف‌اند و چهار مجسمه در آن قرار دارد ــ هندسه‌ای را ایجاد می‌کنند که هرچند منطبق بر آن هندسۀ کلان است، ولی به‌هرحال چهار نقطۀ مهم را از آن هندسۀ کلان مارک می‌کنند. به چهار نقطه از نقاط آن هندسه به‌صورت مضاعف تأکید می‌کنند. به سراغ خیابان باکوس و ساترن برویم.

    [اشاره به تصویر] این تصویر از لحظۀ ابتدایی خیابان است؛ وقتی که از این نقطه جدا می‌شود. در این تصاویر می‌توانید مستور بودن همۀ آن رخدادهایی را که در بوسکه‌های کناری‌اش قرار دارد کاملاً مشاهده کنید. البته نقاط مارک‌شده در این تصویر با فاصله دیده می‌شود. یکی از آن آب‌نماها، که هر دو با روکش طلا تزئین شده‌اند، نقطه‌ای کانونی را برای این خیابان طولانی به وجود می‌آورند. [اشاره به تصویر] دقت بفرمایید که طول این دو خیابان طبیعتاً با خیابان اصلی برابر است؛ ولی، وقتی دو نقطه در آن مارک می‌شود در واقع خیابان لقمه‌بندی می‌شود و این فضا، به کمک این دو نقطه، به سه تکه تقسیم می‌شود. به‌این‌ترتیب، به نظر من اولین و مهم‌ترین اتفاقی که در طرح بوسکه‌های ورسای اتفاق می‌افتد شکسته شدن آن مقیاس عظیم است. بنابراین، تداخل مقیاس‌ها، استفاده از مقیاس‌های فضایی مختلف ــ برای اینکه بتوانیم اندازه‌ها را درک کنیم ــ از ترفندهای طراحانه‌ای است که به کار گرفته می‌شود.

    به آموزۀ خیلی عزیزی برمی‌گردم که خانم دکتر اعتضادی، سی سال پیش، به ما در کلاس تاریخ معماری جهان یاد دادند. پانتئون بزرگ‌مقیاس و عظیم است و 50 متر ارتفاع دارد. وقتی ما در داخل این مقیاس بزرگ قرار می‌گیریم، عناصری وجود دارد که مقیاس بزرگ را می‌شکند و فهم آن مقیاس بزرگ را برای مخاطب امکان‌پذیر می‌کند. تو می‌توانی خودت را با یکی از آن اندازه‌ها تطبیق بدهی و آن‌وقت تازه می‌فهمی که کل ماجرا به چه عظمتی قرار دارد. تصور می‌کنم این فکر در شکستن مقیاس‌ها در این دو خیابان کناری بوسکه‌های ورسای اتفاق افتاده است.

    [اشاره به تصویر] این تصویر آب‌نمای دیگر و راه‌هایی که از آن جدا می‌شوند را نشان می‌دهد. اینجا کم بودن عرض این راه‌ها و ارتفاع بلند جداره‌ها درست در تضاد با آن تصویر کاملاً بازی قرار دارد که محور میانی می‌خواهد ارائه کند. [اشاره به تصویر] این دو خیابان دو محور به‌موزات آن محورند، ولی با کاراکتری کاملاً متفاوت با آنچه در آن محورها قرار دارد. تصویری دیگر و بوسکۀ اولی که من باید به سراغش بروم.

    کاوه رشیدزاده: [اشاره به تصویر] نکته‌ای دربارۀ این چهار نقطه بگویم. می‌بینید که وقتی داریم در آکس مسیر/ محورهای فرعی حرکت می‌کنیم، قطر آب‌نما از عرض مسیر بزرگتر است. بنابراین، کاملاً مسیری را که شما دارید طی می‌کنید می‌شکند. نکتۀ بعدی این است که این‌ها چهارتا هستند و هرکدام نمایانگر فصلی‌اند. آن‌های دیگر فلورا و سِرِس‌اند که به آن خواهیم رسید.

    کیوان جورابچی: نکته‌ای که آقای دکتر گفتند، نکتۀ ظریفی است: اندازۀ این آب‌نماها از عرض این مسیر بزرگتر است و در نتیجه مفصل‌بندی مسیر را به‌وضوح انجام می‌دهد. به‌هیچ‌وجه اجازه نمی‌دهد که پرسپکتیوی یک‌پارچه و طولانی شکل بگیرد.

    بوسکۀ رقص

    [اشاره به تصویر] کلیات طرح این بیشۀ معروف به محل رقص و …  را، که لونوتر حدود سال 1673 تا 1680 آن را می‌سازد، ملاحظه می‌فرمایید. بگذارید به تصویر قبلی برگردم. راجع‌به این موضوع که این بخش باغ هندسۀ کامل مربع‌شکل این دو بیشه را می‌شکند بعداً صحبت خواهیم کرد؛ ولی، به این توجه فرمایید که الآن ما با بیشه‌ای طرفیم که پایین‌دست آب‌نمای لتونا قرار دارد و برای کار امکان کمی داشته است. بااین‌حال، با بهم زدن مسیر رسیدن به بخش مرکزی، آن را از چشم دور نگه داشته است.

    ظاهراً در مرکز این بیشه، سنی قرار داشته که استیج رقص بوده است. از آن بامزه‌تر این است که نوازنده‌ها در این بخش [اشاره به تصویر] مستقر می‌شدند و این آب که از اینجا می‌ریخته وضعیت بسیار خیال‌انگیزی را به وجود می‌آورده است. در تصویر سمت چپ این را مشاهده می‌کنید. گرادن‌بندی شدن هم ماجرای جالبی است. به نظر می‌رسد که عدۀ زیادی اینجا جمع می‌شوند و می‌نشینند و صحنۀ رقص را تماشا می‌کنند. جزئیات آن آب‌نما هم پله‌پله است و همچنین سرسرۀ آب و برکه‌های کوچک هم دارد. در مسیر اصلی یا بخش فرمال باغ (بهتر است به آن بخش بخش فرمال و به سایر بخش‌ها این‌فرمال بگوییم) آب اغلب در سطح گسترده می‌شود و عمودبرآن هدایت می‌شود؛ یعنی، فواره‌ها آب را می‌ریزند یا از ترازهایی عمودبرهم ریخته می‌شود؛ اما، در خیلی از جاهای این بخش‌های این‌فرمال آب روی سطوح شیب‌دار پایین می‌آید. بنابراین این هم تفاوت دیگری از فکر کردن به آب است.

    در بوسکۀ قبلی، که آب‌نمای سه‌فواره بود، هم همین مطلب را مشاهده کردید. استفاده از مصالح طبیعی‌نما، دقت بفرمایید ما می‌توانیم مصالح را بسیار کلیر کات کنیم (به قاعده و هندسه در بیاوریم) و اعمال هندسه و خواست فکری را بر روی آن نشان بدهیم. عکس آن، می‌توانیم مصالح را به‌صورت خام و اولیه‌شان ــ که ایماژی روستیک به وجود می‌آورد ــ استفاده کنیم. به نظر می‌رسد که در این بخش‌های این‌فرمال این تصور، که دوباره تصوری در تضاد با آن بخش‌های فرمال است، خودش را نشان می‌دهد. به نظر من، استفاده از سنگ‌های توف (آتشفشانی) که مثل سنگ پا می‌مانند، بافت فوق‌العاده جذابی را به وجود می‌آورد.

    [اشاره به تصویر] بله، این تصویر را هم دیدیم. آقای دکتر به ما نشان دادند آن روزگاری که این بخش از باغ به‌صورت فعال بوده چه ایماژی از آن وجود داشته است: محصوره‌ای سبز و رخدادی پر از شنگولی در آن وسط.

    [اشاره به تصویر] بیشۀ بعدی این دوتایی‌اند که متقارن هم هستند؛ منتهی، من در آن محور جلو نمی‌روم. چون بیشه‌ای که اینجاست بیشۀ خیلی مهمی است و آقای دکتر درموردش صحبت می‌کنند.

    کاوه رشیدزاده: خیلی ممنون. در تکمیل صحبت‌های دکتر جورابچی، نقشه‌ای دربارۀ نحوۀ آب‌رسانی به این مجموعه را ببینیم. موضوعاتش هم خیلی پیچیده است. چیزی است که دیده نمی‌شود. زیرساخت‌های آبی که در اینجا هست واقعاً شاهکار مهندسی است. به موضوعی دقت کنید که بعداً آن را در جمع‌بندی خواهیم آورد. نام اینجا «سالن رقص» است. یعنی از معماری فضای بسته الهامی گرفته و آمده آن را اجرا کرده است. در واقع، در فضایی محصور که با الگوی بیشه‌ای که فضایی از آن خالی شده منطبق شده است. در اینجا می‌توانید این رفرنس به فضای داخلی معماری را داشته باشید چون در جاهای دیگر هم ادامه پیدا می‌کند.

    بوسکۀ لابیرنت

    [اشاره به تصویر] بوسکه‌ای که الآن می‌خواهیم ببینیم  از بین رفته است؛ ولی، از نظر من، مهم‌ترین بیشۀ کل ورسای است: بوسکۀ «لابیرنت». از 1677 تا 1775 که از بین رفت. شما با نام لابیرنت آشنایید، هزارتویی است که در آن می‌توانیم تاحدی گم شویم. این باغ‌ها از لحاظ کانسپت قبلاً وجود داشتند ولی اتفاقی که اینجا افتاده این است که چند لایۀ دیگر را روی آن سوار می‌کنند. ایده از اینجا می‌آید: لونوتر داشت بر طراحی لابیرنتی کار می‌کرد ولی به‌لحاظ محتوایی خیلی برای آن فکر نشده بود.

    آقای ژک پرو ــ که جلسۀ پیش خدمتتان گفتم ادیب و نویسنده است و همانی است که سیندرلا و … را نوشته ــ مشاور لویی چهاردهم و کلاً مسئول و تهیه‌کنندۀ محتوای ساختمان‌هایی است که ساخته می‌شوند. آدم خیلی مهمی در دربار است. ایشان پیشنهاد می‌دهد که باغی برای آموزش ایجاد کنند. باغی که ولیعهد ــ که هنوز کودک و زیر 10 سال است ــ در آن آموزش ببیند و در‌عین‌حال، این آموزش برای نسل‌های بعد هم انجام شود. فقط ولیعهد نیست و باقی فرزندان اشراف و … هم هستند که می‌توانند با ایده‌آل‌های لویی چهارده که خرد را در اولویت گذاشته و می‌خواهد عدالت و فضایل اخلاقی مدرن را ترویج بدهد آموزش ببینند.

    پس، اینجا هم توجه به نسل بعدی و فضایی برای کودکان را داریم و هم فضایی برای آموزش. چه آموزشی؟ اخلاق و فضایل اخلاقی مثل فروتنی، حکمت، دوستی و همکاری، رضایت و قناعت. به نظر می‌آید که لابیرنت بهترین فضا برای چنین مقصدی است. شما در اینجا فرصت درنگ کردن را دارید و ظاهراً می‌توانید در کتابی فرو بروید و گم بشوید. این کتاب هم کتاب حکایات اخلاقی است.

    شاعرش کیست؟ ژان دو لفونتن است. لفونتن شاعر خیلی مهم فرانسه است که حکایاتی مثل کلیله و دمنه سروده است. این‌ها می‌آیند مهم‌هایش را از آن کتاب برمی‌دارند و 32 حکایت را برای لابیرنت در نظر می‌گیرند. 32 حکایت و 32 حوض و فواره. این حوض‌ها چگونه قرار است داستان‌ها را بگویند؟

    [اشاره به تصویر] این تصویر سیستم آب‌رسانی مجموعه را هم نشان می‌دهد. اینجا می‌توانید ببینید که در هر نقطۀ مکثی که در این لابیرنت وجود دارد حوض‌ها دیزاین متفاوتی دارند. همان‌طور که ژک پرو، پیشنهاددهندۀ این ایده، عنوان کرده است در هر نقطه قرار بگیریم 3 الی 6 حوض دیگر را در دیدرس خود داریم. یعنی اگر مشغول تماشای این [اشاره به تصویر] داستان در این حوض هستیم، 5 و  حتی این‌طرف 7 حوض انتظارمان را می‌کشند که برویم به آن سر بزنیم و می‌توانیم گم شویم. چون اگر مسیر را ندانیم معلوم نیست از کجا سر دربیاوریم.

    پس ما در فضای محصوری هستیم که می‌توانیم در آن چیزی بیاموزیم. [اشاره به تصویر] نقشه‌های دیگر از آن می‌بینید. هرکدام از این 32 داستان‌ به‌شکل مکالمۀ میان حیوانات تصویر شده است. جالب است، شما این همه مجسمه در ورسای دارید که اساطیری و سفید و بسیاری‌شان شمایل انسانی دارند (البته دیدیم که در آب‌نماها موجودات دیگر هم حضور دارند).

    در اینجا، در دنیای دیگری قرار داریم. به دنیای خیلی مینیاتوری می‌رویم که داستان‌ها به‌دقت فکرشده‌اند و قرار است که پیام‌های اخلاقی را بدهند. چطور این پیام‌ها را می‌دهند؟ فواره‌ها دارند صحبت کردن حیوانات با هم را بازنمایی می‌کنند. با آبی که برحسب داستانی که وجود دارد، به جهت‌های مختلف از دهان آن‌ها بیرون می‌آید. حتی صدایی که این فواره دارد، فکرشده بوده است. یعنی، فقط نشان‌دهندۀ آن گفت‌وگو نیست، بلکه فرم آن فواره، و صدایی که قرار است داشته باشد فکرشده است. این‌ها را ژک‌پرو در توصیفاتش گفته است.

    [اشاره به تصویر] این بازنمایی سه‌بعدی از لابیرنت است.  این ژان دو لفونتن است که خدمتتان گفتم اصل داستان‌ها را نوشته است. [اشاره به تصویر] این ژک‌‌پرو است که دارند با آندره لونوتر برنامۀ اینجا را می‌ریزند و یک‌سری مجسمه‌ساز که اسامی‌شان اینجا هست، مأمورند که این مجسمه‌ها را بسازند. خیلی هم طول می‌کشد و کار بسیار ظریف و پرهزینه‌ای است. در ضمن، قرار است کتابی دربارۀ این لابیرنت منتشر شود که بین اشراف فروخته می‌شود و حتی در پاریس، مردم عادی می‌توانند کتاب را بخرند.

    سباستین لوکلِرک گراوِر مخصوص شاه و دربار است. فرض کنید آن موقع که عکاسی نبوده، به تکنیک گراوور یعنی حک کردن طراحی‌ها روی فلز، تصاویر مختلف ورسای را می‌کشیده و ثبت می‌کرده است. برای تک‌تک این فواره‌ها این تصاویر ثبت و در این کتاب گذاشته می‌شود.

    در خود باغ، جلوی هر حوض، روی ورقی مسی خلاصۀ آن حکایت به‌صورت شعر رباعی حکاکی شده است. شاعر آن شخصی به نام ایزاک دو بنسرات است. فکر کنید شاعری شعر اولی را گفته، شاعر‌ـ نویسنده‌ای پیشنهادش را داده و دارد این کار را کارگردانی می‌کند و به شاعر دیگری می‌دهد که آن را خلاصه کند. شما همکاری میان باغ‌ساز، مجسمه‌ساز، شاه، ادبا که این باغ آموزشی‌ـ اخلاقی صورت بگیرد.

    ما می‌خواهیم کتاب را با هم ورق بزنیم. چون باغ دیگر وجود ندارد. [اشاره به تصویر] این صفحۀ اول کتاب است. پلانش که شماره‌گذاری‌شده است و معرفی می‌کند. 32 حوض را مشاهده می‌کنید و بعد، همان فهرست مطالب است که مکالمۀ کدام حیوان با کدام حیوان است، در ورودی مکالمۀ بین ازوپ و عشق که در نهایت پیامش این است: عشق مادر همه‌چیز است و فضایل اخلاقی باید به آن برگردد.

    اگر بتوانیم با عددها حرکت کنیم عالی می‌شود، مثلاً، ورودی، 1 تا  32 …

    کتاب توضیحی دارد و این رباعی‌ای است که در باغ قرار داده شده است و توضیحات بیشتر که به همین شکل پیش می‌رود. [اشاره به تصویر] 1، 2، 3: خروس و روباه. نگاه کنید، خروس آن بالا ایستاده و فواره آب را رو به پایین پرت می‌کند. جزئیات را ببینید، کاملاً همخوانی دارد. [به‌ترتیب شماره‌ها تصاویرش را نشان می‌دهند].

    شمارۀ 20، همان «خرگوش و لاک‌پشت» معروف است. از چت‌جی‌پی‌تی عزیز خواستم این رباعی را ترجمه کند. این عین ترجمۀ چت‌جی‌پی‌تی است:

    خرگوش تیزپا گفت به لاک‌پشت آهسته

    «به گرد پای من نرسی، هرگز به زندگی!»

    اما لاک‌پشت با صبر پیش رفت آرام

    و برد که پاداش به هوشیار و پایدار رسید

     

    [همچنان به‌ترتیب شماره‌ها ادامه دارد] پرسپکتیوها را [اشاره به تصویر] ببینید که به چه شکل است. در هر تصویر، آدم‌ها دارند بازدید می‌کنند. جای خیلی معروفی است و آن‌قدر مهم بوده که رسانه‌ای شده است. این تلویزیون آن زمان است. چاپ خیلی جدید و بسیار هیجان‌انگیز است که شما این کتاب را بخرید و بدانید در ورسای که شاه این همه قدرت دارد [چه می‌گذرد].

    حداقل می‌توانی تصویر را ببینی و خودت پیام‌های اخلاقی آن را بگیری و آموزشش را ببینی. … زاغ و روباه را هم الآن می‌بینید. 25، جلسه یا مشاورۀ موش‌ها. رندوم زوم کنیم. [اشاره به تصویر] طراحی این مجسمه‌ها، تک‌تک جزئیات این حوض‌ها. عکاس دربار خیلی عالی عمل کرده است. 29، ماری است که …

    درست است که این باغ از بین رفته است ولی بعضی از این مجسمه‌ها حفظ شده و دارد حفاظت می‌شود. [اشاره به تصویر] دقت تصویری را که تولید شده  با اصل مجسمه ببینید و این فواره‌هایی که از دهان این‌ها بیرون می‌آمده است.

    و داستان آن کلاغ و روباهی که در دبستان همه شنیدیم هم در آنجا بوده است:

     

    کلاغ بر شاخه‌ای پنیری به منقار داشت

    روباه فریبکار از زیر درخت ندا داد:

    «چه زیبا می‌خوانی! لطفاً صدایی کن»

    کلاغ آواز سر داد و پنیر به روباه رسید.

     

    37، مجسمۀ گرگ و سر هست و عین این تصویر است. آخری هم 32، جوجه‌تیغی و اژدها است.

    این فضا شاهکار است! بیشه‌ای است که ما را کاملاً از خودمان بیرون می‌برد و در آن می‌شود تأمل و درنگ کرد، آموخت. مثل گم شدن در کتاب، این گم شدن در اینجا هم اتفاق می‌افتد. اهمیتی که مضامین اخلاقی و پیامی که می‌خواسته برای تربیت و آموزش  بدهد همه در این باغ اتفاق افتاده است.  دکتر جورابچی، …

     

    بوسکۀ ملکه

    کیوان جورابچی: حیفم می‌آید که دربارۀ بعضی نکات اینجا با هم گفت‌وگو نکنیم. اگر خانم دکتر نیلوفر رضوی هم لطف کنند و وارد بحث شوند. اول این را بگویم که بوسکۀ ملکه تخریب می‌شود و در 1776، باغ‌بیشۀ بی‌مزه‌ای به نام «ملکه» در این گرو ساخته می‌شود. [اشاره به تصویر] بیشه‌ای که الآن دارید اینجا می‌بینید ــ که خیلی هم طرح روشنی ندارد و معلوم نیست چیست ــ جای آن ساخته می‌شود. اگر به تصاویر، مخصوصاً نقاشی‌های قدیمی و از آن مهم‌تر خود پلان، برگردیم به ما خیلی چیزهای مهمی می‌آموزد. به نظرم، مطلب اولی که در این طرح خیلی جذاب است این است که لابیرنت است؛ یعنی، نمی‌دانی کجایی و درست خلاف چیزی که در بخش فرمال باغ اتفاق می‌افتد. در بخش فرمال، تو همیشه می‌دانی کجایی؛ یعنی، نسبتت با مکان همیشه برقرار است و طبیعتاً با زمان هم می‌تواند برقرار باشد، چون سایه‌ها در بخش فرمال باغ خیلی واضح‌اند. مخصوصاً عکسی که آقای دکتر آخر جلسۀ پیش نشان دادند که در آن خورشید غروب می‌کرد. ظاهراً در بخش فرمال باغ می‌توان ایدۀ زمانی را ردیابی کرد.

    [اشاره به تصویر] اما این تصاویر را ببینید. به نظر می‌رسد که چنان محصوریت بالا و قطع ارتباط با محیط واقعی در اینجا وجود دارد، همان‌طور که دکتر رشیدزاده گفتند، به‌خاطر این است که تو را جدا و وارد آن دنیای داستانی کند. به نظر می‌رسد محیط را آماده می‌کند که تو را از واقعیت‌ها جدا کند و ببرد در دنیای داستان قرار بدهد. به نظرم این ایده خیلی ایدۀ جذابی است.

    به نظرم نکتۀ خیلی مهم دیگر نحوۀ طراحی هرکدام از این نقاط مکث است. دوستان دقت بفرمایید. [اشاره به تصویر] برخی از آن‌ها تا نیمه در دل درختان موجود فرو رفتند و بخشی از آن‌ها بیرون زده. برخی از آن‌ها کاملاً در دل درختان قرار دارند و مسیر را قطع نمی‌کنند. برخی از آن‌ها کاملاً در میانۀ مسیر قرار می‌گیرند و سد راه مسیر می‌شوند. برخی از آن‌ها در تقاطع‌ها قرار دارند و برخی از آن‌ها در میانۀ راه‌ها. برخی از آن‌ها در محل تغییر قرار دارند و برخی در نقطه‌ای‌ بن‌بست؛ یعنی، برای دیدن این یکی باید داخل بروی و مسیر را برگردی. این تصمیمات متعددی که برای لوکیت کردن این نقطه‌ها می‌گیرد همواره من را هیجان‌زده کرده که چطور می‌شود ایده‌ای واحد ریخت‌های متفاوتی پیدا کند. بعضی جاها در بعضی از مسیرها شما با هیچ‌چیز روبه‌رو نیستید و باید صرفاً مسیر را طی کنی تا به آن نقطۀ داستان‌دار برسی.

     

    بوسکۀ تئاتر آبی

    کاوه رشیدزاده: ممنونم. بوسکۀ بعدی بوسکۀ «تئاتر آبی» است. این هم جزو شاهکارهایی است که از بین رفته است و خیلی حیف است که دیگر نیست. خوشبختانه می‌توانیم تصوری از آن داشته باشیم. درست نقطۀ مقابل لابیرنت، در گوشۀ شمالی، قرار دارد. جالب است که هردوی این‌ها مقداری به کاخ نزدیک‌اند.

    برای اینکه این بوسکه را خدمتتان توضیح دهم، باید به ایتالیا و شهر ویچنزا که تئاتر الیمپیپوی آنتوان پالادیو را ببینیم. فکر کنم همۀ شما که تاریخ معماری خواندید پالادیو را می‌شناسید: بزرگترین معمار قرن شانزدهم است. ایدۀ این کار را در آخر عمرش می‌دهد ولی اجرایش باقی می‌ماند که همکارانش آن را ادامه می‌دهند.

    [اشاره به تصویر] چیزی که اینجا می‌بینید یک صحنۀ تئاتر است. در پشت نمایی که صحنه‌سازی شده، 3 خیابان دیده می‌شود و ازطرف دیگر 5 تا. خیابانی که اینجا می‌بینید پرسپکتیوی است که تشدید شده است، برای اینکه عمق خیابان را به شما نشان بدهد.

    همان دورانی است که اعتلای پرسپکتیو است و بازی با خطای دید از هنرهایی است که هنرمندان رنسانس و باروک دارند و در ورسای هم به‌وفور دیده می‌شود. این مجموعه سالنی یک‌پارچه و سربسته است و هنوز هم با همان ستینگی که آن موقع وجود داشته در آن اجرا می‌شود. [اشاره به تصویر] پلانش را نگاه کنید. این همان نمایی است که ما در صحنه می‌بینیم و این خیابان‌هایی که منشعب شده است و در آن نقطه‌ای که شما هستید می‌توانید پرسپکتیو سه خیابان غلوشده را ببینید که دارد عمق خیلی زیادی را نشان می‌دهد.

    لویی چهارده با اشاره به این کار از پالادیو ــ فکر کنید نزدیک 100 سال دارد می‌گذرد ــ … خیلی جالب است. مشخص است که سطح هم باید بالا بیاید و از آن طرف هم اگزجره شود که شما احساس کنید فضا واقعاً به عمق رفته است. [اشاره به تصویر] اینجا، خود این صحنه را در مقطع می‌بینید. سطح بالا آمده تا شما که اینجا نشستید کف خیابان را ببینید و احساس کنید که محدوده را می‌بینید و بازی تئاتر هم آنجا خوب انجام می‌شود. [اشاره به تصویر] این هم همان نمایی است که دیده می‌شود. آن طرح را هم نقاشی می‌کنند انگار که خیابان تا ابد وجود دارد.

    لویی این ایده را سفارش می‌دهد که من یک تئاترآبی می‌خواهم که باید همین کار را با فواره و آب در یکی از این بوسکه‌ها انجام بدهند. لونوتر این کار را در دست می‌گیرد و انجامش می‌دهد.

    [اشاره به تصویر] در نقشه‌های مختلف پلان تئاتر آبی را می‌بینید. همان‌طور که در همه‌جا می‌بینید، بیشه تماماً وجود دارد. یک فضایی مرکزی ــ فضای جمع شدن و تماشا ــ است و یک استیج که آن سه خیابان آبی از آن منشعب می‌شود و در پرسپکتیو غلو شده است.

    این یکی از معدود تصاویری است که ما از آنجا داریم. همان‌طور که مشاهده می‌کنید، تنظیم ارتفاع فواره‌ها برای اینکه بتواند آن پرسپکتیو را تولید کند کمک کرده است. همچنین، شیب دارد و از آن شیب استفاده کرده است و این شاهکار لنداسکیپ را خلق کرده است.

    می‌بینید که هم در لابیرنت و هم این فضا، ایده و سناریویی هست و آن باغ موضوعی یا دراماتیک دارد به آن ایده پاسخ می‌دهد. شما می‌توانید از دنیایی به دنیای دیگر بروید و کاملاً متفاوت و بسته به نیازتان از آن استفاده کنید. این باغ هم برای جشن‌های با مقیاس کوچکتر و نمایش‌ها و حتیغذا خوردن و این‌ها استفاده می‌شده است. [اشاره به تصویر] در این تصویر رنگی هم خیابان اصلی تئاتر آبی و فواره‌های کنارش را مشاهده می‌کنید. [اشاره به تصویر] تصویر دیگر، کسی دارد از بالا می‌بیند و این خیابانی که خیابان نیست را دارد به ما خوب نشان می‌دهد.

    ولی امروز چیز دیگری را جایگزین این کردند. از سال 2009 تا 2015 مسابقه‌ای گذاشتند که بیشۀ تئاتر آبی را ایجاد کنند. ایده‌اش را گرفتند ولی کار دیگری را انجام دادند. ظاهراً چون فرهنگشان به این شکل است که تغییر در امور یک اصل است ــ یعنی مثلاً چیزی که بعداً جایگزین این شده بوده هم از تاریخ‌های قابل اعتناست ــ پس می‌تواند چیز جدیدی جایگزینش شود و شاید طرح جدید از قبلی جذاب‌تر نباشد؛ اما بالاخره از رقص الهام گرفته است و خیلی جالب است.

    مپ کردن هنر رقص روی زمین

    آقایی به نام تام ویلسون در 1724، در دورۀ باروک، کتابی دربارۀ هنر رقص چاپ می‌کند. [اشاره به تصویر] روی جلدش آن پایین اشل‌هایی کشیده است.

    در واقع، آمده رقص را روی زمین مپ کرده است. گفته است که اگر پاشنۀ پا یک دایره باشد و کف پا یک خط، ما می‌توانیم حرکات اصلی پا را روی یک خط بگذاریم. تصاویرش را هم اینجا نشان داده است. می‌توانیم آن حرکاتی را که در قدم برداشتن یا پریدن ادا می‌شود مپ کنیم. براین‌اساس، فرم‌های موسیقی باروک، که ابتدای برنامه نمونه‌اش را شنیدیم، همه فرم‌هایی از رقص‌اند. هرکدام فضای متفاوتی دارند.

    [اشاره به تصویر] مثلاً اگر اینجا دو نفر دارند، به‌صورت قرینه، رقص را انجام می‌دهند، دارند شکلی را روی زمین ترسیم می‌کنند. اگر نگاه کنید جالب است که این شکل به آن پارترها که حالت گیاهی دارند شبیه است. یکی شفون است و آن یکی را یادم نمی‌آید.

    این مجموع رقصی است که درطول 3، 4 دقیقه انجام شده و مسیری که این‌ها طی کردند. این رقص‌ها در همین بیشه‌ها صورت می‌گرفته است، … در همان سالن … که دکتر جورابچی نشان دادند، فضای باز مخصوص این کار است. این هماهنگی بخشی از دنیایی است که می‌توانید ببینید.

    آقای دکتر می‌توانیم سراغ گروه بعدی برویم. هنرمندان امروزی از همان گرافیکی که دیدیم الهام گرفتند و رقص آبی را با فواره‌های خیلی خاصی دیزاین کردند جای‌گذاری کردند. [اشاره به تصویر]  آقای دکتر دارند نشان می‌دهند. آن بالا، تئاتر آبی جدیدی که امروز هست نتیجۀ آن دیزاین امروزی است.

    دکتر اعتضادی نکتۀ خیلی مهمی را دربارۀ پیشینۀ تئاتر آبی نوشتند که به ویلای هادریان برمی‌گردد. آنجا هم تئاتر آبی وجود دارد. البته کاربری‌اش متفاوت است اما باز تئاتری است که با آب محصور شده است و نام تئاتر آبی را دارد.

     

    بوسکۀ شمعدان و بوسکۀ پسر ارشد

    کیوان جورابچی: [اشاره به تصویر] من کمی به عقب، به این خیابانی که ترکش کردیم، برمی‌گردم و این دو بیشه و این دو گرو را معرفی می‌کنم که در ورسای، تقریباً تنها جاهایی‌اند که مثل هم‌اند: کندل لابارا گرو و دافینز گرو؛ باغ‌بیشۀ «شمعدان» و باغ‌بیشۀ «پسر ارشد». البته این طرحی که الآن داریم می‌بینیم جایگزین طرح ساده‌تری شده است که طرح 4، 1 داشته است؛ یعنی مربعی که فقط وسطش رخدادی وجود داشته است. این دو مربع چرخیده در هم  و در نتیجه این هندسۀ خردشده را بعدها پیدا کرده است.

    قبل از اینکه وارد این بیشه‌ها شویم، [اشاره به تصویر] می‌خواهم در همین تصویر موجود مطلب نسبتاً مهمی را خدمت دوستان عرض کنم: لطفاً به ورودی‌های این بیشه‌ها توجه بفرمایید. ما با خیابان‌هایی روبه‌روییم که، در اصل، این ورودی‌ها از آن منشعب می‌شوند. ولی این ورودی‌ها [اشاره به تصویر] از همین نقاط طلایی و کلیدی این خیابان‌ها منشعب می‌شوند. تقریباً چنین نیست که ورودی مهمی درست روی آکس وجود داشته باشد. اگر به این بیشه توجه بفرمایید، کاملاً واضح است که ورودی/ اکسس اصلی به آن بیشه این [اشاره به تصویر] است. اگر هم در اینجاها چیز کوچکی وجود دارد، وارد می‌شود و به‌سرعت می‌شکند. در بقیه که کاملاً این را می‌بینیم. نگاه کنید، دسترسی‌ها در واقع این [اشاره به تصویر] است. هرچند تغییر کرده است، ولی خود همین این شکلی است. این نکتۀ مهمی است.

    به نظرم می‌توانیم این این‌فرمالیتی را در این تصمیم هم ببینیم. هرچند که در داخل این دو بیشه با هندسه‌ای کاملاً دقیق و رسمی سروکار داریم. ولی تصمیم به اینکه ورود به آن دایاگونال باشد، در اینجا شیطنت طراح را نشان می‌دهد.

    [اشاره به تصویر] و آن مطلبی که پیشتر هم درباره‌اش صحبت کردیم. در بسیاری از این‌ها، از رخدادهایی که در آن بیشه اتفاق می‌افتد خبر چندانی نداریم تا زمانی‌که به داخل فضا برسیم. یک‌جور درونگرایی وجود دارد. جوری فضای اندرونه در این کاخ درست شده است.

    اصل قضیۀ این دو بیشه مجسمه‌هایی است که روی پایه‌های مکعب‌شکل قرار دارد. هم مجسمه‌هایی از انسان‌ها هست و هم از حیوان‌ها. انگار مجسمه از آن پایه روییده است. اتفاقی است که در ورسای کمتر شاهدش هستیم. مجسمه و پایه تقریباً یکی‌اند. مجسمه‌ها را فوکه برای بلو یکوم تراشیده بود که بعداً به این نقطه انتقال داده شده است.

    به‌هرحال، این‌ها اساساً نسبت به آنچه دیدیم بیشه‌های بسیار ساده‌تری‌اند. [اشاره به تصویر] این باغ بیشه‌ای است که به آن باغ‌بیشۀ بلوط می‌گویند. سالن «مارونیرز» هم، که یک‌جور تالار تصور شده است، از آن فضاهایی است که آقای دکتر گفتند ظاهراً قرار است حس اینتوریور به ما بدهد.

    [اشاره به تصویر] تصویر قدیمی‌اش این است که باز حضور مجسمه‌ها، آب و انواع بازی با آن، را می‌بینیم. راستش من نمی‌دانم چنین ارتفاعی واقعاً چطور ممکن است. سیستم خیلی پیچیده‌ای لازم دارد ولی علی‌القاعده با آن تصاویری که شما از گراوورساز شاه نشان دادید باید روی واقع‌نمایی این نقاشی‌ها کمتر تردید کرد.

    کاوه رشیدزاده: مهم‌ترین ایمیجی که می‌خواهد از خودش نشان دهد این است که این فواره‌ها واقعاً فواره‌اند. البته اینجا نام دیگری داشته: گالری آنتیک.

    کیوان جورابچی: بله، گذر آب، گذر مجسمه‌های باستانی، و گالری آنتیک هم بوده است. [اشاره به تصویر] در این نقاشی قدیمی، چیزی که همیشه توجهم را جلب کرده کاری است که روی گیاهان انجام شده است. ما در فضایی این‌فرمال قرار داریم و دوباره سراغ کات‌های کاملاً فرمال و هندسی از گیاهان می‌رویم. در تصویر دارد خودش را نشان می‌دهد، شاید کنتراست عجیبی بین این گیاه آزاد و این گیاه هرس‌شده دیده می‌شود.[اشاره به تصویر] وضعیت امروزش که چندان تعریفی ندارد.

    بوسکۀ کلوناد

    مقصد بعدی ما که کمی با آنچه در اینجا دیدیم متفاوت است. [اشاره به تصویر] به اینجا «کلوناد» می‌گویند و به نظر می‌رسد، در مقایسه با بقیۀ فضاها، تصمیم کاملاً هاردی گرفته شده است. اساساً هیچ‌وقت با این میزان از ساخت‌وساز در داخل این بوسکه‌ها روبه‌رو نیستیم. جداره‌ای کاملاً ساخته‌شده از مصالح که ما را از آن سبزینگی دور می‌کند و انگار در فضایی شهری قرارمان می‌دهد. اگر اشتباه نکنم، 1685 ژولار دوان ماسار. این هم جایگزین باغ‌بیشه‌ای شده است که لونوتر در سال 1679 ساخته بود: باغ‌بیشۀ «چشمه‌ها». تو عکس‌هایی از آن داری؟ بعداً نشانمان بده.

    این میزان از ساخت‌وساز و این تصمیم بسیار شهری قاطع که انگار در میدان مرکزی شهر قرار داری و تو را از وضعیت باغ و رفتارهای آزاد در فضای سبز جدا می‌کند و تو را در فضایی کاملاً رسمی قرارت می‌دهد.

    قطر محوطه 32 متر است. 32 ستون گرد مرمر و 32 گلدان در آن تعبیه شده است. مجسمۀ وسط هم خیلی معروف است. [اشاره به تصویر] در آن یکی تصویر هم داریم می‌بینیم: «فران فور گیو ایت آردون» است. به‌صورت کلی کمی داستان‌های اروتیک در این باغ‌بیشه در حال رخ دادن است. تصویر قدیمی‌اش را ببینیم کاوه‌جان؟

    کاوه رشیدزاده: این لابه‌لا موضوعاتی را بگویم. یکی بوسکۀ «مقه» که نمی‌دانم کجاست ولی به همین فضایی که قبلاً اینجا بوده است ربط دارد.

    کیوان جورابچی: احتمالاً از آن خراب‌شده‌ها است.

    کاوه رشیدزاده: بله، این خیلی زود نابود شده است. مقه یعنی تالاب یا باتلاق.  زمین ورسای قبلاً زمین باتلاقی بوده است و چیزی که خیلی جالب است اصلاً در 20 سال گذشته است که در معماری منظر آمده‌ایم قدر بسترهای تالابی را دانسته‌ایم و منظرپردازی با گیاهان آب‌دوست و امثالهم خیلی مد شده است. ولی آن موقع، آن‌ها با همین ایده یکی از بوسکه‌ها را به نام بوسکۀ مقه/ باتلاق ساختند. اطلاعات زیادی درباره‌اش نداریم.

    کیوان جورابچی: [اشاره به تصویر] فکر می‌کنم روی این است کاوه. چون کل این مجموعه بعداً ساخته شده است.

    کاوه رشیدزاده: درهرصورت، این اتفاق را که در کنار بعدی قرار بدهیم واقعاً دو کانسپت خیلی امروزی و معاصر از معماری منظر است که ظاهراً آن موقع هم وجود داشته و به آن پرداخته‌اند. شما اینجا می‌بینید گیاهانی که در مقه قرار دادند همان گیاهان آب‌دوست است.

    این گالری آنتیک که بوده، کنارش همان چشمه‌هاست. [اشاره به تصویر] می‌بینید فرمش چقدر جالب است؟ ظاهراً این در کنار تریانون هم هست؛ یعنی، این کانسپت تصویرسازی است از آنچه بوده. همان‌طور که می‌بینید کاملاً طرح بدون هندسه‌ای در اینجا داریم. این حد از جرأت و آوانگاردتر از این چه می‌تواند باشد؟ [اشاره به تصویر] این چشمه‌ها، و تری‌دی‌ای که زدند از فرم‌های آزاد. خیلی دلم نمی‌خواهد از کلمۀ ارگانیک استفاده کنم.

    [اشاره به تصویر] این جای دیگری است. تریانون است و این محدوده‌ای که فرم آزاد دارد قرار گرفته است. باز هم از بین رفته است. [اشاره به تصویر] فکر می‌کنم جای این است.

    کیوان جورابچی: این هم جالب است دیگر؛ معمولاً هرکدام از این مربع‌ها به یک ایده اختصاص داده می‌شود. این مطلب خیلی جذابی است که ایده مقیاس دارد. به نظر می‌رسد این ایدۀ چشمه‌ها را که دارید آن بالا می‌بینید نمی‌شود در اندازۀ بزرگ اجرا کرد. یا حتی آن گالری. در واقع، ایده مقیاس دارد.

    کاوه رشیدزاده: این اتفاقاتی که از دل دوران لویی چهارده بیرون می‌آید، واقعاً حیرت‌آور است. [اشاره به تصویر] فوارۀ عجیب دیگری که آن هم از بین رفته است. یا قسمتی که بعداً گروتو می‌شود. همان مجسمه‌های آپولو بعداً در گروتو قرار می‌گیرد که دکتر جورابچی نشان می‌دهند.

    من دربارۀ این ژیراندول‌ها چیزی را از بازدید خودم نشانتان بدهم. [اشاره به تصویر] این پرسپکتیوی که ما می‌بینیم و همزمان 2، 3، 4 راه را در کنار خود داریم، اتفاقی است که در ورسای شروع شده و بعداً به شهر تسری پیدا کرده است. خیلی از اتفاق‌هایی که در تاریخ معماری و شهرسازی (کلاً در تاریخ) می‌بینیم از باغ شروع شده و بعد در شهر تجربه شده‌اند. ازاین‌جهت، ورسای لابراتوار تولید فضاست.

    خیلی چیزها اولین بار اینجا رخ داده است و بعداً ادامه پیدا کرده است. [اشاره به تصویر] این خیابان‌ها و ارتفاع‌هایشان را می‌بینید. [اشاره به تصویر] نگاه کنید، همین صحنه‌ای را که دارید در باغ می‌بینید در وضع موجود پاریس می‌بینید. جای این‌ها همان بیشه‌ها را بگذارید، در همین بوسکۀ آخری که با هم دیدیم، یا این عکس پانوراما که عکس من نیست اما اگر به آن نگاه کنید همین است.

    حرکت اسب در محوطۀ ورسای

    الآن موضوعی را دربارۀ عرض این مسیرها نشانتان می‌دهم. دیده‌اند هرچه تحقیق راجع‌به ورسای شده است، دربارۀ تجربۀ پیاده است. در مقاله‌ای آمده‌اند این را بررسی کردند که ورسای نه‌تنها برای پیاده بوده، بلکه برای اسب هم طراحی شده بود. در طراحی ورسای، اسب نقشی خیلی جدی داشته است. اصولاً در باغ‌ها و کاخ‌های باروک اسب نقش داشته است. مثلاً، در وولو وی کونت، شما از استطبل می‌آیید و به جنگل‌هایی می‌روید که برای شکارند؛ به‌همین‌شکل، در فونتن بلو یا سن ژرمن آله. ولی در ورسای موضوع ظریف‌تر و دقیق‌تر است.

    [اشاره به تصویر] اولاً در تصاویر دیدند که اسب‌ها چه نقشی دارند و به چه اشکال مختلف و در چه وضعیت‌هایی حاضر بودند. بعد آمدند مقطع راه‌ها را اندازه‌گیری کردند و نشان دادند، در کمترین عرض بوسکه‌ها، یک ارابه با یک زن اشرافی (یک پیاده و یک سواره) می‌توانستند از کنار هم بگذرند. این می‌تواند ازطرفی اقتصاد اینجا را نشان دهد که شاید حتی یک متر هم زیاده‌روی نشده؛ درحالی‌که، ما فکر می‌کنیم همه‌چیز خیلی دست‌ودل‌بازانه است.

    درست است که هست ولی اگر با مقیاس اسب به آن نگاه کنیم، این موضوع می‌تواند جور دیگری بررسی شود. این مسیر را آب‌پاشی می‌کنند که گردوخاک بلند نشود. فیلم آب‌پاشی میدان توپخانه در زمان مظفرالدین شاه هم هست. صبح‌به‌صبح باید این کار را انجام می‌دادند چون آسفالت نبوده است.

    فاصلۀ بین گرند کانال و آپولو، [اشاره به تصویر] فضای وسیعی است که نشان دادند کاملاً با مدول ایستادن کالسکه‌ها همخوانی دارد. این را قدری فراتر می‌برم. فرض کنید ما الآن لویی چهاردهم هستیم. اگر امروز زندگی می‌کرد حتماً فرودگاه، هلی‌کوپتر، هلی‌پد، و انواع و اقسام وسایل موبیلیتی و جابه‌جایی را برای خودش می‌دید. آن موقع هم در گرند کانال کشتی می‌انداخته و از جایی به جای دیگر می‌رفته است.

    پس ما یک‌جور مودالیتی حمل‌ونقل/ جابه‌جایی را داریم که شما پیاده، با اسب، و با آب می‌توانید باغ را جورهای مختلف تجربه کنید و از مهمانان خودتان پذیرایی کنید.

    از اینجا به بحثی کلی برای جمع‌بندی می‌روم که فضای دیگری را هم با هم ببینیم. ما بوسکه‌ها را به شما نشان دادیم و عمدۀ بحثمان هم روی همین‌ها بود. اما هنوز جاهایی از ورسای باقی مانده که خیلی مهم است. [اشاره به تصویر] این صلیب گرندکانال را نگاه کنید. یک‌طرفش به بوسکه‌ها می‌رسد که دیدید. در انتها، به میدان ستاره‌ای می‌رسد که خورشیدی است که دارد بی‌نهایت را تداعی می‌کند و درانتهای نقشه هم مشخص است. پادشاه خورشید (بد نیست دوباره از لوئی چهارده یاد کنیم که خودش را پادشاه خورشید می‌نامید) هم در انتهاست. در دو سمت این کانال آبی، دو مجموعه قرار دارد.

    مجموعۀ تریانون بزرگ

    یکی «تریانون بزرگ» است که من دارم از خود آب داستان را روایت می‌کنم. [اشاره به تصویر] شما از قایق پیاده می‌شوید، از این پله‌ها بالا می‌روید، از محوری عبور می‌کنید و اینجا می‌چرخید و وارد محور اصلی کاخ تریانون می‌شوید که خود این کاخ از این‌سو به‌صورت اریب به این سمت و از اینجا به خود کاخ وصل می‌شود. این قسمت جایی است که لویی چهاردهم از شلوغی کاخ و امور اداری و … به اینجا پناه می‌آورد. در اینجا خلوت خود را دارد و این کاخ در مقیاس انسانی‌تر است. باغ‌هایش پر از گل‌های خوشبو است. به‌حدی که بازدیدکنندگان از بوی گل‌ها سرگیجه می‌گرفتند. برای خودش باغ کوچکتری است که همۀ آنچه در باغ ورسای به‌صورت درشت‌مقیاس هست، اینجا هم هست. بیشه‌های تماتیک، پارترها، و مسیرهایی برای گشتن. مشخص است که این‌ها همه مسیر اسب هم هست.

    مجموعۀ منژری

    [اشاره به تصویر] سمت جنوب، فضای مهم دیگری هست که آن «منژری» است، پدربزرگ باغ‌وحش. نماد قدرت و ثروت شاه نگهداری از حیوانات و داشتن آن‌ها امری لاکچری محسوب می‌شده است. این منژری جایی است که باز دسترسی آبی دارد. شما وارد می‌شوید و به فضایی می‌رسید که حیوانات در آن دسته‌بندی شدند. هنوز باغ زوو‌ـ لوجیکال نداریم؛ یعنی، به‌جای باغ گیاه‌شناسی، باغ‌ حیوان‌شناسی داریم. بالاخره در باغ‌وحش نکته‌ای آموزشی هست. شما می‌روید که گونه‌های مختلف حیوانات را که از جاهای مختلف دنیا گردآوری شدند در یک‌جا ببینید و بشناسید.

    در اسلاید بعدی، منژری را خدمتتان معرفی می‌کنم. از اولین فضاهایی است که در ورسای ایجاد می‌شود. نوآوری‌اش در این است که فضای باغ‌وحش اتاقی مرکزی دارد که صاحب آنجا در این اتاق، مثل یک سراسربین، به جهات مختلف دید دارد. باز هم با الگوی خورشید در ارتباط است ولی همین فضا به ما نسبت به قسمت‌های مختلف که حیوانات در آن نگهداری می‌شوند کنترل می‌دهد. احساس تسلط داریم. این فضا از بین رفته است. [اشاره به تصویر] در این نقاشی، بالا گوشۀ سمت چپ مشاهده می‌کنید.

    [اشاره به تصویر] این مجموعه است. اینجا می‌شود به‌خوبی دید نحوۀ استفاده از اتاق مرکزی به چه شکل است. کوشکی که به همۀ جاها مسلط است. همین معماری و فرم نظم‌دهی به فضا الهام‌بخش فیلسوف بن‌تن بوده است برای اینکه زندان را پیشنهاد بدهد.

    صد و خورده‌ای سال بعد، فرم زندان با همین نگاه فضایی متولد می‌شود. آن نگاه سراسربین را اینجا بیشتر داریم. طبیعی است که تمام این اتفاقات با مراسم مختلف عجین است؛ چه در خود کاخ، چه در بوسکه‌ها، چه درتریانون، چه در اینجا. ویزیوتورهای مختلفی از کاخ دیدن می‌کردند. ورسای جایی بوده که برای سیاست خارجی بسیار اهمیت داشته و سفرا از جاهای مختلف دنیا، مثلاً تایلند و سوئد، می‌آمدند و تأثیری را که از ورسای گرفتند کاملاً در سفرنامه‌هایی که نوشته‌اند نشان می‌دهند.

    فکر می‌کنم دکتر جورابچی دربارۀ تریانون صحبت کنند. نکتۀ جالب این است که لویی از ارتباط فضای باز و نیم‌باز خیلی استفاده کرده است. کلونادی که این وسط هست و فضای باز را به دو سمت خود وصل می‌کند، خیلی مهم است. چون در ورسای فضا عمدتاً بسته است و جوری است که ما این ظرافت‌ها را در کاخ نداریم. ظرافت‌هایی که ابتدا در ولو وی ‌کونت تجربه شده بود و دو سمت فضای پشتی و جلویی را به هم وصل می‌کرد.

    نکتۀ دیگری که می‌خواهم برای جمع‌بندی اضافه کنم این است: بیشه‌هایی که با هم دیدیم می‌توانند به‌نوعی امتداد خود کاخ باشند که دارند در فضای باز تجربه می‌شوند. همان‌طور که دیدید، داریم از اسامی فضای معماری در بیشه‌ها استفاده می‌کنیم. سالن داریم، اتاق، و گالری، داریم. [اشاره به تصویر] اینجا یکی از بیشه‌های ازدست‌رفته است که سالن جلسات است.

    [اشاره به تصویر] سَل لِ کونسِی. آقای دکتر، فکر کنم شما این تریانون پورسولن را نشان دادید.

    باغ‌های ورسای به‌نوعی امتداد کاخ ورسای‌اند. این‌ها در کنار هم دارند مجموعه‌ای را تعریف می‌کنند که در آن حکومت‌داری انجام می‌شود، تصویر قدرت و تسلط حکومت یا دولت به طبیعت، به جامعه‌ای که دارد آن را راهبری می‌کند مشخص است و پیام‌های سیاسی به کشورهای دیگر دارد.

    [اشاره به تصویر] مثلاً این کتاب درمورد تورهای دیپلماتیکی است که به‌دقت طراحی می‌شده تا لویی بتواند بر سفرای خارجی و دولت‌های دیگر تأثیر بگذارد. چیزی که می‌خواست از خودش نشان دهد تصویر شاهی عادل و قدرتمند و خردمند و هنردوست و … بود که این کار را به‌خوبی انجام می‌دهد. [اشاره به تصویر] در این نقاشی، یکی از این تورهایی را می‌بینید که ترتیب دادند و تصمیم می‌گرفتند که برای هرکدام از مهمانان از کدام مسیر و چطور ببرند.

    کتاب دیگری مرتبط با این موضوع هم هست که ما با اوپند ایر پلس طرفیم. یعنی این بوسکه‌ها امتداد کاخ‌اند، همان کارهایی که لازم دارد در کاخ انجام بدهد دارد به‌نوعی در فضای باز تجربه و امکاناتش برای پذیرایی و جشن گرفتن و لذت بردن از فضا فراهم می‌شود.

    الگوی جدید باغبانی در ورسای

    ترکیب مهندسی و باغبانی در طراحی باغ

    نکتۀ دیگر امتزاج مهندسی و باغبانی است. ما تولد الگوی جدیدی از باغبان‌ها را داریم که لونوتر نابغۀ چنین الگویی است. واقعاً آن جنبۀ مهندسی باغبانی این بار خیلی جدی‌تر است. این باغبان‌ها تقریباً تمام ابعاد معماری، علاوه‌برآنکه گیاهان و هنر لند را می‌شناسند.

    لویی چهارده و نقش دانش در حکمرانی

    درعین‌حال، [اشاره به تصویر] در این تصویر که بحث جلسۀ قبل را با آن شروع کردیم لویی چهارده را در کنار بهترین دانشمندان می‌بینیم. ولی خودش را بالاتر از آنان تصویر نکرده است. او بخشی از تیمی است که دارند ازطریق دانش به قدرت می‌رسند و کاملاً این را می‌داند که قدرت با دانش در ارتباط است. تمام این پروژه‌های بلندپروازانه‌ای که دارد، به کمک تیمی است که دارد از جهات مختلف موضوع ورسای را که جنبۀ تریتوریال هم دارد …

    نویسندۀ این کتاب صحبت از این می‌کند که تبلور جاه‌طلبی‌های سرزمینی لوئی چهارده در باغ‌‌های ورسای مشخص است. جوری که دارد با باغ تعامل می‌کند و تصویری که از خودش نشان می‌دهد مشابه تصویری است که روی سرزمین فرانسه و کشورهای همسایه و … دارد آن سیاست‌ها را دنبال می‌کند. فصلی در این کتاب هست که دربارۀ امپراتوری هندسه است. فصلی هم دربارۀ تصویر جدیدی از حکمروایی خوب دارد. تلاش کرده تا به‌مدد هنر، تاریخ، فرهنگ، علم، مهندسی، باغ‌سازی و … تمام این اهداف فضیلانۀ خردمندانه درمورد حکمروایی را برقرار کند.

    تحلیل مسیر پیاده‌روی لویی چهارده

    [اشاره به تصویر] این تصویر توری است که خود لویی چهارده انجام می‌داده و مسیری است که پیاده می‌رفته است. تحلیلی است که در مقاله‌ای انجام شده برای اینکه بدانند حواس پنجگانه چگونه دارد کار می‌کند، سرعت، بو چگونه است. منظر صوتی چطور است.

    موضوع دیگر دو عنصر آب و هواست که در فواره با هم ترکیب می‌شوند و با نور و صدا درمی‌آمیزند و مناظری را ایجاد می‌کنند که مخصوصاً برای زمان خودش بسیار شگفت‌آور بوده است.

    نقش موسیقی و مهندسی آب در  ورسای

    آتش‌بازی‌ها و موسیقی که درباره‌اش صحبت کردیم. موسیقی در جای‌جای کاخ به‌صور گوناگون رواج داشته و در کلیسای شاه موسیقی مذهبی ساخته می‌شده است. در اتاق‌های خصوصی‌اش موسیقی مجلسی ــ درحد تک‌نوازی یا دونوازی ــ و اپرا و تئاتری که در فضاهای بزرگتر اجرا می‌شده است. مهندسی آب است که خودش داستان خیلی طولانی و جالبی دارد.

    در دوره‌های مختلف، هیچ‌وقت از امکاناتی که بوده راضی نبوده است. قرار بود که فقط جاذبه این فواره‌ها را راه بیندازد و این مخزن ابتدایی برجی است که آب را به فواره‌ها می‌رسانده است ولی ظرفیتش خیلی کم بوده است. بعداز آن، با اسب‌هایی که می‌چرخند آب را بالا می‌بردند و بعد با جاذبه رها می‌کردند.

    نقشه‌برداری عظیم و سیستم پیچیدۀ آب‌رسانی

    به کمک نقشه‌برداری، تمام محدودۀ سرزمین را نقشه‌برداری می‌کنند و دریاچه‌های مختلفی ایجاد می‌کنند. در کیلومترها دورتر، سعی می‌کنند سیفون درست کنند که آب بتواند از یک دره عبور کند اما باز موفق نمی‌شود. در مقیاس ده‌ها کیلومتر، [اشاره به تصویر] این شبکۀ حوض‌ها و دریاچه‌هایی را می‌بینید که با مهندسی آب به هم پیوسته‌اند. اکوئه داکتی که سعی می‌کنند درست کنند اما باز ناموفق بوده: از کلبر می‌خواهد رودخانۀ سن را 100 متر بالا ببرد. خب این کار باید چطور انجام شود؟ ماشین معروف مارلی را می‌سازند که بتواند آب رودخانۀ سن را با این چرخ‌دنده‌ها و با قدرت اسب از تپه بالا ببرد. چون ورسای روی ارتفاع قرار دارد و اطرافش کوه نیست که مثلاً قنات بکشند و آب را برسانند.

    در مجموع، همۀ این‌ها پروژه‌های ناتمامی است که در کل جاه‌طلبی مجموعۀ ورسای را ممکن می‌کرده و باعث شگفتی همه شده بوده است. [اشاره به تصویر] در نهایت، به اطراف این جزیره‌ای که در فرانسه به آن «ایل دو فرانس»، جایی که پاریس و جلگۀ رود سن آنجاست، زوم اوت کنم.

    پروژۀ نقشۀ شکارگاه

    نقشه‌ای به نام «شکار شاه» در اواخر قرن 18 تولید می‌شود که تهیۀ آن 50 سال طول می‌کشد. این نقشه 3 متر طول دارد، و بسیار بزرگ است. در مقیاس استانی دارد به این محدوده نگاه می‌کند. گوشه‌ای از این نقشه را می‌بینید که دارد محدوده‌های شکار را نشانمان می‌دهد. سال 1400، همراه خانم دکتر نیلوفر رضوی در کلاس با دانشجویان ارشد معماری منظر به هرکدام از دانشجویان اسکرین‌شاتی از این نقشه دادیم تا کاخ‌ها و باغ‌های باروک و پارک‌های شکاری را که وجود دارد لایه‌لایه مپ کنند و رنگ بگذارند.

    [اشاره به تصویر] این‌ها نمونه‌هایی از آن کارهاست که شما می‌بینید. این نتیجۀ کار دانشجویان است که روی نقشه شناسایی کردند کجا مسیر بزرگ است، کجا جنگل شکارگاهی است، کجا آب هست. ما می‌توانیم نگاهی کلی‌تر داشته باشیم: ورسای یکی از ده‌ها باغ بزرگ در این مقیاس است.

    [اشاره به تصویر] در این کادری که می‌بینید، ورسای در تمام مستطیل‌ها جا می‌شود. شگفت‌آور این است که هرکدام از این محدوده‌های به این بزرگی، کاخ بزرگی برای خودشان دارند که این کاخ بزرگ خیلی ریز دیده می‌شود.

    فرم‌های مختلف بیشه‌ها، کانال‌های آب، دریاچه‌ها، پارترها؛ یعنی، تمام آن فرهنگ تولید فضا در اینجا جاری است. ارتباط با ده و شهر، و اکثر این محدوده‌هایی که می‌بینید کار لونوتر و شاگردان اوست. لونوتر و در واقع فرانسه توانسته است فرهنگ باغ‌سازی و کاخ‌سازی خود را صادر کند؛ نه‌تنها در این محدوده، بلکه در کشورهای دیگر. همه طالب این‌اند که باغ‌های این چنینی داشته باشند.

    [اشاره به تصویر] تنوع این‌ها هم واقعاً جالب و دیدنی و انگار تمام‌نشدنی است. می‌بینید؟ ورسای با همان مقیاس یکی از این شیت‌های تحلیلی است که لایه‌هایش جدا شده است. من جمع‌بندی‌ام را تمام کردم، آقای دکتر شما بفرمایید.

    کیوان جورابچی: ممنونم. در کمترین فرصت این را خدمت دوستان عرض می‌کنم. نکاتی که می‌خواهم به آن اشاره کنم، مربوط به تصمیمات کلان طراحی در مقیاس خود باغ است. من خودم را جای طراح گذاشتم و فکر کردم اگر به من پروژه‌ای به این بزرگی بدهند، با آن چه کار می‌کنم؟ چطور وارد مرحلۀ طراحی می‌شوم؟ راستش به همین سادگی.

    داشتم این ایده را در مجموعه دنبال می‌کردم که نکتۀ جالبی نظرم را جلب کرد. آن نکته از این نظر جالب است که دارد در مقیاس‌های مختلف تکرار می‌شود. این تکرار ممکن است بتواند آدم را قانع کند که تصمیمی ازپیش‌اندیشیده است. آن تصمیم چیست؟ سازمان دادن به مجموعه ازطریق بازی 2 و 1. نامش را گذاشتم بازی 2 و 1. در اینجا [اشاره به تصویر] به شما نشان خواهم داد که، در مقیاس‌های مختلف، چگونه تصمیمی به‌سمت این می‌رود که کل پروژه را به دو بخش تقسیم کند و یک واسطه بین آن‌ها قرار بدهد. آِیا توانستم بگویم داستان چیست؟

    یک بار تصمیم می‌گیرد کل مجموعه‌ای را که دارد طراحی می‌کند به پارک و باغ که رابطشان یک آب‌نماست تبدیل کند. یعنی آن مقیاس عظیم را ابتدا به دو چیز و یک واسطه تبدیل می‌کند. بعد سراغ باغ می‌رود و خود باغ را به دو چیز و یک واسطه تبدیل می‌کند. آن دو چیز چیستند؟

    گروها و بخش اصلی که پارترها آن را می‌سازند. ممکن است کمی استثنا اتفاق بیفتد؛ دقیق یادم نیست که تاریخ این دو [اشاره به تصویر] گرو کِی است یا اینجاها [اشاره به تصویر] قبلاً چه بوده است. یادم نیست. چنانکه مشخص است، در این بخش، ما غلبه‌ای از پارترها را در مقابل گروهایی داریم که یک بخش واسطۀ این دو قرار دارد. یعنی یک‌بار دیگر داستان دو عنصر با یک واسطه تکرار می‌شود.

    [اشاره به تصویر]حتی وقتی سراغ قصر می‌رویم، حتی در مقیاسی کوچکتر، می‌بینیم که دو عنصر یعنی ساختمان و پارترهای روبه‌روی آن ــ 1 و 2 ــ و بخش بیرون‌زدۀ قصر واسطۀ بین آن‌ها قرار می‌گیرد. به نظر می‌آید اصلاً این ایده‌ای که دو چیز باشند و یک چیز بین آن‌ها واسطه قرار بگیرد، در مقیاس‌های مختلف دارد مدام تکرار می‌شود. این نکته‌ای مهم سازمان‌دهی در مقیاس کلان است. در مقیاسی پایین‌تر از این، حضور محورها در کنار گرید است. در اینجا می‌بینیم که تقریباً از هر دو عنصر اصلی سازماندهی استفادۀ خیلی هوشمندانه‌ای می‌شود.

    [اشاره به تصویر] علی‌الخصوص شبکه دارد اینجا کاملاً خودش را نشان می‌دهد. شبکه و محورهایی که در مقیاس‌های مختلف روی آن شبکه می‌افتند. می‌شود فرض کرد که حتی لایۀ زیرینی وجود دارد که کل این مجموعه در آن شبکۀ 4 در 4 قرار دارد. می‌خواهد این مجموعه را طراحی کند. به شبکۀ 4 در 4 فکر می‌کند و بعد روی آن شبکه یک 2 و 1 سوار می‌کند. یعنی زیرنقش 4 در 4 و بعد نقشی 2 و 1 و بعد شروع می‌کند محورهایی را از آن 2 و 1 منشعب می‌کند. بنابراین، استفاده از شبکه و محور و ایدۀ 2 و 1 به نظرم می‌تواند هندسۀ این مجموعۀ مفصل را توضیح دهد. من در همین حد این بحث را جمع می‌کنم. ممنونم و نکته‌ای ندارم.

    نیلوفر رضوی: آقای دکتر سؤالات را بپرسیم یا من بنویسم و خدمتتان تقدیم کنم؟ شما هم بعداً لطف کنید و بنویسید؟ ظاهراً وقت داریم. نظر شما چیست؟ من که سیر نمی‌شوم از صحبت‌ها. سه نفر از دوستان لطف کردند و برگۀ سؤال دادند. خودم هم بی‌شمار مطلب یادداشت کردم. اگر اجازه بدهید من همۀ سؤالات را می‌خوانم، شما هر کدام را صلاح دیدید جواب بدهید.

    سؤال دو نفر از بزرگوارانی که نامشان را هم یادداشت نکرده‌اند مربوط به این است که

    • چرا این بیشه‌ها تغییر کاربری می‌دادند؟
    • مثلاً چرا تئاتر آبی تغییر کاربری داد و نگذاشتند به همان شکل باقی بماند؟
    • یا اینکه حداقل طرح جدید به اندازۀ طرح قدیم ارزش هنری داشته باشد؟
    • یا چرا بیشه‌ای که 32 سان داشت خراب شد؟
    • بحث تغییر کاربری این بیشه‌هاست. فرضیه‌ای دارم اما مشتاقم نظر شما را بشنوم.

    کیوان جورابچی: من فکر می‌کنم همین این‌فرمالیتی گروها این را امکان‌پذیر می‌کند. به نظرم می‌رسد که در مقابل سکون و ثباتی که بخش فرمال دارد، کمی برای طراحی بخش این‌فرمال بافت این اتفاق بیفتد. به نظرم عمدی است و چنین نیست که نتوانند نگه‌داری‌اش کنند. منابع می‌گویند گران است و نمی‌توانند نگه‌داری‌اش کنند؛ اما من خیلی با این ایده موافق نیستم. فکر می‌کنم تنوع را دوست دارند. …

    توقف زمان و مکان در دورۀ باروک

    به نظرم می‌رسد که ایدۀ باروک ایدۀ فیکس کردن زمان است. زمان در ایدۀ باروک متوقف است. در زمان متوقف‌شده و آن تصویر متوقف‌ از زمان تغییر نمی‌کند. وقتی در آکس باغ بایستید، این گروها را می‌بینید و هیچ‌چیز عوض نمی‌شود. آن داخل چیزی دارد عوض می‌شود. اجازه می‌دهند تغییر زمان در مقیاس کوچک خودش را نشان بدهد. تنوع‌طلبند و این فکرها را می‌کنند. باغ‌ساز جدیدی می‌آید و فکرهای دیگری می‌کند.

    نیلوفررضوی: آقای دکتر رشیدزاده، شما میل دارید مطلبی بگویید؟ من نکته‌ای در این زمینه دارم اما می‌خواهم اول مطلب دکتر رشیدزاده را بشنوم.

    نکته‌ای دربارۀ بوسکه‌ها وجود دارد که اصولاً هم شما و هم آقای دکتر در فرمایشاتتان به این اشاره کردید که در مقابل آن هندسۀ بسیار منضبط و مؤدب و بسیار عظیم باغ این بسکه‌ها، هم در مقیاس و هم در رفتار، بازی‌گوشی‌ای را تداعی می‌کنند.

    من اجازه دارم از باروک عقب‌تر بروم؟ رنسانس خودش میراث‌دار آن ایدۀ سیکرت‌گاردن قرون وسطی است. خود ایدۀ سیکرت‌گاردن از احوال لذت‌های بازی‌گوشانه یا لذت‌های شرم‌گنانه است، یعنی، گیلتی پلژر است. خب اگر این‌ها، در جایگاه گیلتی پلژر، بازیچه‌ها یا بازی‌گوشی‌هایی‌اند، بازی‌گوشی می‌تواند تاریخ‌مصرف داشته باشد و تغییر کند.

    لابیرنت قصه‌اش فرق می‌کند (خیلی خیلی هم برای من جذاب است) ولی در بقیۀ موارد شما می‌بینید که رفتار رفتار بازی‌گوشانه است و من را یاد این مشاهدۀ نیچه می‌اندازد که می‌گوید: «در هنر غربی، همیشه هنر خلسه‌ناک بی‌انضباط دیونسی می‌آید کنار هنر به‌قاعدۀ آپولونی قرار می‌گیرد.» این را شما فقط در ورسای ندارید، در همۀ باغ‌های رنسانس هم دارید.

    کیوان جورابچی: دوگانۀ آپولون دیانوسوس عالی است!

    نیلوفر رضوی: بله، شما ویلا لانته را هم ببینید این هندسه می‌آید کنار جنگلی قرار می‌گیرد که بخشی از قصه‌گویی‌های روتسکا داخل آن جنگل بی‌قاعده قرار می‌گیرد. درحالی‌که، این‌طرف پرترهای منظم و مؤدب را دارید. بنابراین، فکر می‌کنم این قصه همیشه وجود داشته است.

    با آن 2 و 1 شما هم خیلی سازگاری دارد. فکر می‌کنم بعداً باید دربارۀ آن 2 و 1 هم خیلی باید صحبت کنیم، منتهی، من عرضم را کوتاه می‌کنم، ببخشید. در جایگاه یک بازی‌گوشی، فکر می‌کنم این اجازه را اساساً می‌داده است و بعد می‌بینیم که این ایدۀ بازی‌گوشی تا عصر حاضر ادامه پیدا می‌کند و باز هم آن را در فولیه‌ها می‌بینیم.

    کاوه رشیدزاده: … توجیه می‌کند که بیایند برای تئاتر آبی طرح جدید قرن بیست و یکمی بدهند. دقیقاً همان سنت بازی‌گوشی است که می‌دانند وجود داشته است. حتی وقتی خود لویی چهارده  … تغییر می‌دهد، نشان می‌دهد که نگاه غیرجاودانه به فضا داشته است.

    نیلوفر رضوی: مطلبی هم که آقای دکتر گفتند که باروک زمان را فریز می‌کند خیلی مهم است. می‌دانیم که حتی درختان را نمی‌گذارند از یک‌حدی بلندتر شود. یعنی، هر 70، 80 سال یک‌بار گاهی حتی اصل درختان را عوض می‌کنند؛ به‌خاطر اینکه آن تصویر کلان و هندسه باید ثابت باشد. این درختان باید الآن سر به فلک کشیده باشند ولی این را اجازه نمی‌دهند.

    سؤال دیگر این است که چرا در کلوناد اصرار بر استفاده از عدد 32 داشته است؟ شما این را می‌دانید؟ احتمالاً دلیلی داشته است. این کلونادها هم در باغ‌های رنسانسی سابقه دارد. در باغ کاردینال دلاواله کلوناد گردی داشتیم. باغ و کلونادش خراب شده است. هنرمندان آنجا می‌نشستند نقاشی می‌کردند، مردم می‌رفتند … اینجا آن کاربری را ندارد؛ ولی، وجود کلوناد گرد این چنینی با کتیبه‌های بر فرازش سابقۀ تاریخی دارد. باز آن هم چیز ندیده‌ای نیست. ولی عدد 32 لابد در گفت‌وگویی با همان نمونه‌های مشابه پیشنهاد شده است.

    کیوان جورابچی: من از سمبولیسم اعداد سر درنمی‌آورم.

    نیلوفر رضوی: سؤال دیگر خیلی بنیادین است: مسیرهای سبز مقیاس انسانی ندارد. شاید انسان تنها، سردرگم و وحشت‌زده شود. البته مقیاس باغ بسیار بزرگ است. مسیرها نظم هندسی مشخصی ندارد (احتمالاً اگر جلسۀ قبل را ببینند نظرشان تغییر کند).

    خلاف باغ ایرانی که سرراست است، اغتشاش و سردرگمی در آن دیده می‌شود و احتمالاً اضطراب را افزایش می‌دهد. سؤال خیلی بنیادینی است، در واقع فلسفۀ باغ باروک است. نمی‌دانم شما تمایل دارید به آن پاسخ بدهید یا خیر. دربارۀ فلسفۀ باغ باروک است؛ یعنی، هندسه و این عظمت، اساساً به تحقق چه نیت یا خواسته‌ای برای کارفرما یا معمار می‌انجامیده است؟

    کاوه رشیدزاده: راجع‌به اضطراب سؤالشان چیست؟

    نیلوفر رضوی: آخه اضطراب خیلی کلام کلی است. به نظرم در جایی که هندسه در این حد عظیم است، تحت تأثیر محیط قرار گرفتن امر بدیهی است. منتهی سؤال این است که آیا این موضوع تأثیری خواسته بوده یا ناخواسته؟ همۀ شواهد از دورۀ باروک، حتی معماری‌اش، شهادت می‌دهند که تحت تأثیر قرار دادن مخاطب امر خواسته و نه تصادفی بوده است. معمار جوگیر نشده است.

    خواسته بودند که با ویژگی‌های مختلف معماری، معماری منظر یا باغ‌سازی مرعوب کنند. شما هم در انتهای فرمایشتان فرمودید که خیلی‌اوقات صحنۀ نمایش دیپلماتیک بوده است؛ بنابراین، … آقای دکتر جورابچی در جلسۀ اول اندازۀ این باغ‌ها را با هم مقایسه کردند و دیدیم که اصلاً دو چیز متفاوت‌اند.

    کاوه رشیدزاده: چیزی که شاید پیام جلسۀ امروز باشد این است که ما باغ ورسای را عمدتاً با بزرگی و مقیاس دو برابرش می‌شناسیم. امروز خواستیم نشان بدهیم که این کنتراست بین آن مقیاس بزرگ و عظیم و ظرافت و جزئیاتی که در این بوسکه‌ها، به‌خصوص لابیرنت، وجود داشت تعادلی را برقرار کرده است، تعادلی از نوع نهایت. که هردوی این‌ها در این باغ قابل … .

    تمام ابعاد مختلف انسانی که در فرهنگ غربی رشد می‌کند در این باغ جای خودش را پیدا می‌کند. در مجموعۀ باغ و کاخ به همۀ این ابعاد پرداخته شده است.

    کیوان جورابچی: من اساساً فکر می‌کنم مقایسۀ باغ ایرانی و باغ باروک اشتباه است.

    نیلوفر رضوی: خانم دکتر اعتضادی هم همین را فرمودند.

    کیوان جورابچی: من همیشه مثال آشپزی می‌زنم: اصلاً ماجرای پلو پختن برای 2 نفر با پلو پختن برای 200 نفر فرق دارد. وقتی اندازه عوض می‌شود، به نظرم ایده عوض می‌شود. در طول جلسه هم این مطلب را ذکر کردم: ایده با اندازه و مقیاس نسبت دارد. در نتیجه، اتمسفر/ امبیانسی که در پی ایده به وجود می‌آید متفاوت می‌شود. فکر نمی‌کنم کاری که اولش هم کردیم، تصویری که من درست کرده بودم و بعد تصویری که کاوه‌جان نشان داد معنادار باشند. [منظور مقایسۀ اندازه‌هاست].

    این‌ها چیزهای معناداری نیستند فقط می‌تواند برای ما معمارها که با نقشه مطلب را می‌گیریم تصوراتی ایجاد کند. برای اهل آن فضا و برای آن کسی که دارد در آن مقیاس زندگی می‌کند، به نظرم دو مفهوم کاملاً بی‌ارتباط با هم‌اند.

    نیلوفر رضوی: نظر برخی از پژوهشگران غربی هم این است که این اصلاً دو رویکرد فرهنگ زیستی کاملاً متفاوت است. آقای دکترخاطرتان هست که در کتاب ژیرو، این دو رویکرد را طبیعت‌ رام‌شده در مقابل طبیعت دعوت‌شده معرفی می‌کند. دو فرهنگ زیست متفاوت‌اند. باید به‌اقتضای شرایط و آن فرهنگ زیست این‌ها را تحلیل کرد.

    اما درمورد اضطراب، فکر می‌کنم گذشته از همۀ بازی‌گوشی‌های درون خود بوسکه‌ها، شاید آدم‌ها بوسکۀ لابیرنت را درست نفهمیدند و خیلی متأسفم که حذف شده است. اساساً بودن خود مفهوم لابیرنت در اینجا که خیلی شگفت‌انگیز است. برای اینکه بازی‌گوشی‌های بوسکه‌ها را دارید و اینجا آموزش را. این باز از آن دوگانه‌هاست؛ یعنی شیطنت در کنار تربیت. جالب اینجا است که در فرهنگ غرب، لابیرنت همواره مظهر تربیت است، حتی از اسطورۀ لابیرنتی که مینوتور در آن زندانی شده است. قهرمانان می‌روند که بر مینوتور غالب شوند و هر بار زنده برنمی‌گردند.

    در واقع، این تمثیلی از مقابلۀ انسان با درون وحشی خودش است. این را شما به‌کرات در هنرهای غربی تا عصر حاضر می‌بینید. در هری پاتر هم وقتی آدم‌ها داخل لابیرنت می‌روند کاراکترشان عوض می‌شود، وحشی و بدجنس می‌شوند. لابیرنت اصلاً جایی است که آدم‌ها می‌روند تا با ویژگی‌های منفی خودشان روبه‌رو شوند.

    در ترانه‌ای هم اخیراً به همین نکته باز اشاره شده است: او یکی از قهرمانانی که رفته وارد لابیرنت شده و آنجا گیر افتاده، با آریادنه ــ نگهبان بیرون لابیرنت ــ می‌گوید کاش ریسمانی را که به من دادی از تو گرفته بودم. اینجا گیر افتادم. من آمدم اینجا، آن بیست و وحشی را کشتم. آن قسمت از وجود من نابود شد. ولی حالا نمی‌دانم چطور بیرون بیایم. در نتیجه، بودن این لابیرنت وسط تمام بوسکه‌های شیطنت دیگر ناگهان چاشنی کاملاً متفاوتی بوده و خیلی متأسفم که دیگر وجود ندارد. خیلی خوب بود که ما امروز این همه تأثیر از آن دیدیم. شگفت‌انگیز بود!

    کیوان جورابچی: اتفاقاً یکی از نکاتی که یادداشت کرده بودم تا به آن اشاره کنم و اشاره نکردم، با این فرمایش شما ذره‌ای همخوانی دارد. شاید این تکه‌های کوچک و این میزان سمبولیک بودن اجزای این باغ از ویژگی‌های طراحی‌اش باشد. درحالی‌که، ما اساساً در باغ ایرانی این را هم نداریم. در باغ ایرانی، خیلی می‌کوشیم که بگوییم باغ ایرانی تمثیل بهشت است. خدا آسید محمد بهشتی را حفظ کند. این داستان را آن قدر در ذهن ما کرده است که احتمالاً به این زودی‌ها نمی‌توانیم از این خلاصی پیدا کنیم. من واقعاً فکر نمی‌کنم که باغ ایرانی تمثیل بهشت است. باغ ایرانی اصلاً امر تمثیلی نیست. تصورم این است که دارد معماری‌ای می‌کند دیگر. خیلی هم امر تمثیلی در آن اتفاق نمی‌افتد.

    ولی در ورسای، به نظر می‌رسد به‌وضوح از تمثیل خارج شدیم و کاملاً به آیکون رسیدیم و چیزهایی دارند آیکونیک عمل می‌کنند. دارد کاملاً مستقیم اشاره می‌کند. وقتی آن چهارپا را می‌گذارد و به چهارفصل تبدیلش می‌کند و گردش آن‌ها را در جهت گردش حرکت ساعت می‌گذارد. آن 32 تا را می‌گذارد بااینکه نمی‌دانم چیستند. یک عالم ایدۀ چهارپارگی/ چهاربخشی بودن را در این باغ مورد استفاده قرار می‌دهد. لابد چیز تمثیلی جدی‌ای دارد دیگر.

    کاوه رشیدزاده: از دیدهای مختلف که نگاه می‌کنیم، همه‌چیز را در این باغ می‌بینیم. آیکون، تمثیل، فانکشنال بودن باغ را در سطوح مختلف می‌بینیم: چه در پذیرایی از مهمان، چه در القای تصویر ذهنی  آن‌ها، فرض کنید اسب بخواهد رد شود یا خدماتش داده شود.

    مثلاً اصلاً دربارۀ فضای ونیز کوچک صحبت نکردیم. فضای خدماتی قایم‌شده درست پشت [اشاره به تصویر] … تمام تدارمات مربوط به آب و قایق و … آنجا قرار داده شده است. خلاصه، افراد مختلف از ظن خود یار ورسای می‌شوند و کتاب‌ها و مقالات و ایده‌ها بی‌شمار است.

    نیلوفر رضوی: … فرمایش شما درمورد این بحث خیلی جالب بود؛ زیرا، به نظر می‌آید اینجا اصالت قصه‌گویی آن‌قدر زیاد است ــ با آب، گیاه، موسیقی، با بدن قصه می‌گوید (چون رقص در زبان آن‌ها نوعی قصه‌گویی با بدن است) ــ حتی خود باغ هم دارد قصه می‌گوید. داستان قصه‌گویی باغ را که از دورۀ رنسانس داشتیم. الآن کل باغ دارد قصه می‌گوید و برای روایتگری دارد از تمام اجزایش استفاده می‌کند.

    کاوه رشیدزاده: نکته‌ای که من دلم می‌خواهد بگویم و شاید نگفتم این است که تأکیدی که ما بر لویی چهارده کردیم، نه‌تنها به‌خاطر اصالت شروع باغ ورسای بود، بلکه به‌خاطر توجه به‌خصوصی بود که لویی چهارده به فرهنگ، فضایل اخلاقی و هنر داشت.

    کیوان جورابچی: کاوه من به فضایل اخلاقی شک دارم. چون این‌ها آدم‌های اخلاقی‌ای نیستند.

    کاوه رشیدزاده: همان‌قدر که شاه‌عباس اخلاقی بود، این هم بوده است. [خنده]

    کیوان جورابچی: نه! این حرف را نگو … شاه‌عباس مسلمان تیر است، قطب صوفیه است، …

    کاوه رشیدزاده: دیده‌ای که ایشان را در نقاشی‌ها چطور به آسمان بردند؟ من می‌خواهم در مقایسه با لویی پانزده و شانزده بگویم. صحبتم این است که به‌لحاظ فرهنگی، ورسای لویی چهارده اهداف والاتر یا توجه بیشتری به فرهنگ نشان می‌دهد. ظاهراً آن دو نفر دیگر این اهداف را فراموش می‌کنند یا آن‌قدر به آن نمی‌پردازند. باغ‌های ورسای در زمان این دو، در جهت لذت‌جویی و تفریح بیشتر قدم برمی‌دارد و آن ظرافت باغ و توجه فرهنگی‌اش کمتر می‌شود. با از دست رفتن همان تئاتر آبی، و لابیرنت به نظرم ستون‌های مهمی‌اند که …

    آن موضوعی را هم که قبلاً به آن اشاره کردم این است که این بوسکه‌ها به‌نوعی کوچک‌شدۀ همان الگوی راندن طبیعت‌اند. که آن الگو در خدمت تعریف کردن فضاهایی که ما را دربرمی‌گیرد. گویی امتداد کاخ است ولی باغ‌های کوچکی‌اند که در کنار هم دارند باغ بزرگتری را می‌سازند که آن هم دارد طبیعت را می‌راند. پیام اصلی باز هم تحت سلطه گرفتن است.

    نیلوفر رضوی: بسیار عالی آقای دکتر. آقای دکتر جورابچی، برای اینکه این جلسات ضبط می‌شود و بچه‌ها بعداً بهره‌مند می‌شوند، دلم نمی‌آید این را نگویم که نکته‌تان دربارۀ 2 به 1 خیلی عالی بود. یادم هست که زمانی در ولو وی کونت نقدی می‌خواندم درمورد اینکه معماری‌اش خطایی دارد. پنجره‌ها تعدادشان زوج بود. دو تا بودند. گفته بودند که اینجا 3 مهم است، زیرا آن عنصر میانی، به‌واسطۀ سه‌گانه بودن، برجسته‌تر و مورد توجه‌تر خواهد بود. این 2 و 1 که شما می‌گویید در هر نوبت موجب تأکید بر آن عنصر واسطه‌ای می‌شود که شما نام بردید. درس طراحی بی‌نظیری بود.

    کیوان جورابچی: بله، عدد فرد این کار را می‌کند.

    نیلوفر رضوی: یعنی این‌ها تقسیمات دوگانه نیست. در واقع، سه‌گانه‌ای در لباس دوگانه است.

    کیوان جورابچی: در واقع تقسیم سه‌گانه است. چون آن عنصر میانی در تقسیم سه‌گانه پدید می‌آید.

    نیلوفر رضوی: به‌این‌ترتیب، عنصری کاملاً متفاوت است. آنجا گفته بودند چرا پنجره‌ها را به‌جای 2 تا، 3 تا نگذاشت. آن‌وقت می‌شد سه عنصر یکسان. ولی وسطی فقط به‌واسطۀ وسط بودن ارزش پیدا می‌کرد. اینجا اصلاً وسطی عنصری متفاوت بود که این هم بسیار بی‌نظیر بود. عالی، دست شما درد نکند. ممنونم.

    این متن توسط خانم ترنم برقی پیاده سازی و ویرایش شده است.

    //—–//

    در این جلسه، کاوه رشیدزاده و کیوان جورابچی درباره باغ‌های ورسای و الگوی طراحی آن‌ها بحث کردند. محور اصلی بحث، بررسی بیشه‌ها (بوسکه‌ها) و نقش آن‌ها در ساختار کلی باغ بود. بیشه‌ها به‌عنوان فضاهای سبز متراکم با الگوهای هندسی و داستان‌های اخلاقی مختلف معرفی شدند که نقش مهمی در ایجاد تنوع فضایی و تجربه‌های متفاوت بازدیدکنندگان دارند.

    در این باغ‌ها، آب‌نماها و فواره‌ها به‌صورت نمادین با موضوعات اخلاقی و اساطیری طراحی شده‌اند و فضایی برای آموزش و سرگرمی فراهم می‌کنند. همچنین، بررسی تأثیر الگوهای باغ ایرانی و اروپایی، نقش هندسه و تقسیم‌بندی فضاها و اهمیت مقیاس در طراحی مطرح شد.

    موضوعات دیگر شامل استفاده از مسیرها برای حمل‌ونقل با اسب، نقش باغ در سیاست و نمایش قدرت، و بررسی مفهوم زمان در معماری باروک بود. همچنین، به اهمیت تئاتر آبی و لابیرنت در باغ‌های ورسای اشاره شد که فضاهایی برای تجربه‌های دراماتیک و آموزشی بودند.

    در پایان، بحث درباره تأثیر اعداد و سمبولیسم در طراحی باغ و ارتباط میان هنر، اخلاق و سیاست در فضای باغ مطرح گردید. نشست با تأکید بر تعادل بین نظم هندسی و بازی‌گوشی در فضاهای باغ و نقش فرهنگ و دانش در شکل‌گیری آن به پایان رسید.