Renaissance Gardens//—–//الهه وثوقی//—–// رنسانس، دورهای از باززایی فکری و هنری بود که نگاهی تازه به انسان، طبیعت و هستی ارائه کرد. در این دوران، باغ از یک فضای بسته و کارکردی قرون وسطایی، به محیطی باز، معنادار و الهامگرفته از طبیعت باستانی تبدیل شد.
//—–//
طلوع انسان، افول دیوارها
با آغاز رنسانس، نگاهی نو به هستی، انسان و طبیعت پدیدار شد. این دوران، که از بطن بحرانهای قرون وسطی زاده شد، حامل نوزاییای بود که نهفقط در هنر و فلسفه، بلکه در شیوۀ دیدن و زیستن در طبیعت نیز انعکاس یافت. اگر در قرون وسطی باغ پناهگاهی درونگرا، کارکردی و محصور بود، در رنسانس به فضایی گشوده، معنادار و حاصل ارادهای آگاهانه برای احیای دوبارۀ درک باستانی از طبیعت تبدیل شد. آنجا که در گذشته دیوارها بلند و اندیشهها کوتاه بود، اکنون دیوارها کوتاهتر میشد و نگاه تا افق امتداد مییافت.

بیداری طبیعت: بازگشت نگاه انسانی
طبیعت که در قرون وسطی موجودی تاریک، گناهآلود و تهدیدآمیز بود، در رنسانس به عنصری الهامبخش، زیبا و تأملبرانگیز تبدیل شد. روایت فرانچسکو پترارک از صعود به کوه ونتو ــ و نگاه او از قله به گسترهای از زمین ــ نمادی از بیداری نگاه انسانی نسبت به طبیعت گردید. او مینویسد: «فکر میکنی آن روز چندبار برگشتم تا نگاهی بیندازم به قلۀ کوهی که در برابر گسترۀ تأمل انسانی بهسختی بهاندازۀ یک وجب مینمود؟». ازاینپس، طبیعت نهتنها مکانی برای تأمین نیاز، بلکه صحنهای برای درک، تجربه و خلق معنا محسوب میشد.

احیای الگوی زندگی در ویلا روستیکا و ویلا اوربانا
در دل این نگاه نو، الگوی زندگی دوگانۀ رومی ــ ویلا اوربانا (شهری) و ویلا روستیکا (روستایی) ــ احیا شد. اَشراف نوظهور، مانند خاندان مدیچی، ویلاهایی را در دامنۀ تپهها و حومههای فلورانس بنا کردند که هم مکانی برای استراحت و مطالعه بود، هم جلوهای از منزلت اجتماعی. این ویلاها بر فراز تراسهایی ساخته میشد که به باغهایی منظم و چشماندازهایی دوردست مشرف بود. در اینجا، «بودن» در طبیعت، به معنای «فهمیدن» و «تسلط داشتن» بر آن بود.

پرسپکتیو: دیدن بهمثابۀ ساختن
از بنیادیترین تحولات رنسانس، کشف پرسپکتیو خطی بود؛ علمی که ابتدا در نقاشی و معماری شکل گرفت اما خیلی زود به باغسازی هم راه یافت. باغ رنسانسی همچون نقاشیای سهبعدی طراحی میشد: محوری مرکزی داشت و با تراسها و گیاهان طوری قاب گرفته میشد که چشم را از نقطۀ آغاز بهسوی پایانی ازپیشاندیشیده هدایت میکرد. فوارهای در انتهای محور، مجسمهای در میانۀ مسیر یا دریچهای به چشماندازی دوردست، همگی در خدمت روایت بصری بودند.

هندسه: نظم بر فراز طبیعت
طبیعت در باغ رنسانس دیگر طبیعتی وحشی و رامنشده نبود. نظم هندسی، در قالب پارترها ــ باغچههایی با نقوش گیاهی محصور در قابهای شمشاد کوتاه ــ همچون فرشهایی از سبزی و رنگ، چشماندازی چشمنواز از تراس ویلا را پدید میآورد. شمشادهای خوشتراش، رزهای رنگارنگ و گیاهان معطر در کنار یکدیگر قرار میگرفتند، درحالیکه مسیرهای متقاطع، پرچینهای منظم و نسبتهای طلایی ساختار باغ را سامان میدادند. زمین با دقت تسطیح میشد. تراسها با ظرافتی معمارانه در سطوح مختلف چیده میشد و مسیرها با نظمی ریاضیوار ترسیم میشد. این هندسه صرفاً تجلی زیباییشناسی نبود، بلکه بیانی از اقتدار عقل انسان بر آشوب طبیعت به شمار میرفت.

آب: صدا، حرکت، روایت
آب در باغ رنسانسی نهفقط برای طراوت، بلکه برای روایت بود. در طراحی این باغها، آب از بالاترین نقطه، همچون سرچشمهای الهی، آغاز میشد و در سفری تدریجی از آبشارها، فوارهها، مجسمهها و زنجیرههای سنگی عبور میکرد و سرانجام، آرام در استخری فرومینشست. در ویلا لانته، مسیر آب استعارهای از سیر تمدن انسان است: از بینظمی طبیعت تا نظم عقلانی، از وحشیبودن تا خردمندی.
آبراههها و استخرها با دقت هندسی در مسیر حرکت بازدیدکننده جای میگرفت: گاه بهآرامیِ نجوا و گاه با صدایی رسا و خروشان. درامتداد این مسیر، پیکرههایی از خدایان، نیمفها و قهرمانان اساطیری جای داشتند و گویی هریک حکایتی را به تماشاگر گوشزد میکرد. در برخی نقاط، شوخیهای طراحیشده با آب ــ آنچه «فوارۀ سیلاب» خوانده میشد ــ بهناگاه بازدیدکننده را غافلگیر و خیس میکرد. این اتفاق نماد هوشیاری و بیداری در برابر بازیهای طبیعت و قدرت نهفته در آن بود.

فولی: میراث کلاسیک در باغ
پرسپکتیو خطی، در ترکیب با تمهای اساطیری، هستۀ روایت بصری باغ را شکل میداد. با تحول نگاه هنرمندان به طبیعت، باغها نیز از فضای صرفاً کارکردی یا تأملی فراتر رفته و به روایتهایی چندلایه از دنیای باستان، اساطیر یونانی و رومی، و ادبیات کلاسیک بدل شدند.

در پیچوخم این باغها، تندیسهایی از خدایان پانتئون، نیمفها، میوزها، ساتیرها و فائونها در میان بوتهها و درختان سر برمیآوردند. در دل پرچینها، غارهای نمادین، معابد کوچک، ستونهای شکسته و سکوهای سنگی ــ که به آنها فولی گفته میشد ــ هریک حکایتگری خاموش بودند. هر فولی بخشی از روایت گستردهتری بود که بازدیدکننده در مسیر تدریجیاش آن را کشف میکرد.
منظر در باغ رنسانس فقط دیده نمیشد بلکه خوانده میشد. روایت از مسیر عبور آغاز میشد، از میان آبراههها و تندیسها میگذشت، و درامتداد محورها، تپهها و مناظر دوردست تجربهای فکری، حسی و معنایی را رقم میزد.

سلسلهمراتب فضایی: از وحشی به نظم یافته
باغهای رنسانس اغلب با بخشهایی جنگلی آغاز میشد: فضاهایی با درختان بلند و نور اندک که بهتدریج به باغچههای هندسی و روشن ختم میشدند. این تضاد نمادی از تحول درونی انسان ، از طبیعت رامنشده به عقل مهارکننده، بود. سطوح مختلف باغ ــ از تراس بالا تا فوارۀ اصلی در کوادراتو ــ نهتنها اختلاف ارتفاع، بلکه اختلاف در درجۀ نظم را بازنمایی میکرد.

Belvedere وVeduta: دید، تسلط، تأمل
در پایان محور اصلی یا بر فراز تراسها، سکوهایی با نام ایتالیایی «Belvedere» ساخته میشد که جایگاهی برای تماشای چشماندازهای دور شهر، دشت، تاکستان و افق کوهستان بود. این بلندیها نهتنها محل دیدن بلکه تمثیلی از تأمل، تسلط و جایگاه انسان در جهان به حساب میآمد. در دل این ساختار، مفهوم «Veduta» یا چشمانداز دور، معنایی فراتر یافت: بازتاب آزادی ذهن و گسترۀ اندیشه. تماشا، تأمل و تملک در Belvedere در هم میآمیخت و انسان رنسانسی، از فراز آن، هم به طبیعت مینگریست، و هم آن را با نظم و فهم، تفسیر و تسخیر میکرد.

تأثیر و گسترش باغهای رنسانس
تا پایان قرن شانزدهم، باغهای رنسانس در سراسر اروپا گسترش یافته بودند. ایتالیا همچنان مرکز اصلی طراحی باقی ماند، اما اشراف اروپایی، بهویژه در فرانسه و اسپانیا، ویلاها و باغهای رنسانسی را الگویی برای نمایش قدرت، ثروت و دانش خود قرار دادند.
این باغها نهفقط مکانهایی برای تفریح بلکه بیانیهای سیاسی و فلسفی بودند. نظم هندسی آنها نمایانگر عقلانیت و علم بود، درحالیکه مجسمههای اساطیری و روایتهای نمادینشان، ارتباط با میراث روم و یونان باستان را القا میکرد. این باغها صحنهای برای نمایش قدرت انسان بر طبیعت بودند، تفکری که بعدها در باغهای باروک به اوج خود رسید.

مطالعۀ بیشتر
Girot, C. (2016). The course of landscape architecture: A history of our designs on the natural world, from prehistory to the present. Thames & Hudson.



































































