نشست اول باغ‌خوانی: باغ مرا می‌خواند

baghkhani-1//—–//2024-02-27//—–//گفتگوی دکتر نیلوفر رضوی با دکتر لادن اعتضادی //—–//اولین جلسه از سلسله‌نشست‌های باغ‌خوانی با عنوان «باغ مرا می‌خواند» با همکاری انجمن علمی معماری منظر و شرکت متن‌آویس//—–//https://www.aparat.com/video/video/embed/videohash/loj5q72/vt/frame//—–//https://api.matnavis.com/files/blog/bHBafZkQ9iz70hH8bYzp.png
//—–//

معرفی جلسه اول باغ‌خوانی و سخنرانان

\u003cp\u003eمبیناگروسی: از اینکه در اولین گفتار از سلسله نشست‌های باغ‌خوانی با عنوان «باغ مرا می‌خواند» شرکت کردید، ممنونم. من مبینا گروسی، عضو انجمن علمی معماری منظر دانشگاه شهید بهشتی هستم. این جلسه با همکاری انجمن علمی معماری منظر و شرکت متن‌آویس تشکیل شده است. ضمن تشکر از خانم دکتر اعتضادی و خانم دکتر رضوی برای حضور در این نشست، از ایشان دعوت می‌کنم تا گفت‌وگو را آغاز کنند. \u003c/p\u003e\u003cp\u003eلادن اعتضادی: سلام عرض می‌کنم. خواهش می‌کنم خانم دکتر رضوی شروع بفرمایند.\u003c/p\u003e\u003cp\u003eنیلوفر رضوی: به‌ نام خدا. خانم دکتر اعتضادی، من هم سلام عرض می‌کنم. از شنیدن صدای گرم شما خیلی خوشحالم. از دبیر عزیزمان، خانم مبینا گروسی، برای معرفی جلسه و همتشان در برگزاری این نشست‌ها و از مدیرعامل محترم شرکت متن‌آویس، خانم مهندس وثوقی، برای حمایتشان از برگزاری این جلسات تشکر می‌کنم. همچنین، از لطف و محبت عزیزان حاضر که دارند در باکس پیام‌ها جملات محبت‌آمیزشان را می‌نویسند خیلی سپاسگزارم. خانم دکتر اعتضادی محبت کردند و به من اجازه دادند که خوش‌آمدگویی جلسه و مقدمه‌ای را درخصوص چگونگی برگزاری این جلسات خدمتتان عرض کنم.

اهداف و اهمیت نشست باغ‌خوانی

در جایگاه کسی که در انتهای دوران دانشجویی و در ابتدای دوران معلمی خدمت خانم دکتر اعتضادی بود می‌گویم که در پرداختن به مباحث تاریخ منظر، زمانی که به بحث باغ و شناخت باغ در ملل مختلف، خصوصاً باغ ایرانی، می‌رسیدیم همواره صحبت‌ها گرم می‌گرفت و تا پایان زمان کلاس تشنگی شنوندگان رفع نمی‌شد.

روش تحلیل خانم دکتر اعتضادی به‌گونه‌ای بود که مخاطب را مشتاق می‌کرد تا به دنبال چرا‌ها بگردد.

البته، به ‌دنبال چرا‌ها گشتن، در جایگاه دانشجو، برای همۀ عزیزان جوانمان سخت بود. برای خانم دکتر اعتضادی شیوۀ ارائۀ کلاس تاریخ ــ چه زمانی که دربارۀ تاریخ معماری صحبت می‌کنند، چه دربارۀ تاریخ شهر و چه دربارۀ تاریخ منظر ــ انتقال داده‌های خام انبوه نیست؛ بلکه مخاطب را به تحلیل‌گری و پرسشگری وا می‌دارند.

وقتی که این بازی و تعامل شیرین آغاز می‌شود، مخاطب هرگز دوست ندارد تمام شود. در انتهای جلسه، همیشه عده‌ای مخاطب دل‌تنگ داشتیم و عده‌ای مخاطب مشتاق. در سال جاری، این رویداد به‌بهانۀ دعوتی که از خانم دکتر اعتضادی و خانم دکتر فرهادی برای بررسی باغ‌های شرق آسیا ــ به‌ویژه ژاپن ــ در کلاس تاریخ منظر داشتیم، تکرار شد.

از عزیزان انجمن علمی معماری منظر درخواست کردم که اگر واقعاً به شنیدن محتوا و ادامۀ این تحلیل‌گری مشتاق‌اند، جلسات بحث آزاد به راه بیندازند. این گفت‌وگو پیش‌تر هم، چند بار، میان من و دانشجویان در کلاس‌های مختلف اتفاق افتاده بود؛ اما این بار اعضای انجمن علمی منظر همت کردند و این نشست‌ها را با نام «باغ‌خوانی»، که ما پیشنهاد کردیم، ترتیب دادند.

امیدمان این است که این جلسات ادامه‌دار باشد.

باغ‌خوانی بهانه است؛ در واقع، بحث تاریخ و تحلیل تاریخی در حوزه‌های مربوط به آبادانی به‌قدری شیرین است که نه‌تنها به باغ، بلکه به باغ قوم و ملت و حتی به پیکر خود باغ هم محدود نمی‌شود.

چرایی‌اش را در فرمایش‌های امروز خانم دکتر اعتضادی خواهیم دید. بنا‌براین، خود محتوا بضاعت دارد تا ادامه پیدا کند.

از آن گذشته، همت بچه‌های انجمن علمی با اوج گرفتن فعالیت‌های شرکت متن‌آویس، که از شرکت‌های مستقر در پارک فناوری شهید بهشتی است، هم‌زمان شد.

شرکت متن‌آویس برای راه‌اندازی نسخۀ بتای پلتفرم پرسش‌ و پاسخ پژوهشی‌اش در حوزه‌های مربوط به آبادانی پیشنهاد کرد تا به‌صورت مستمر از برگزاری این جلسات، به‌صورت حضوری و مجازی، حمایت کند.

اتفاقاً برای مشارکت در آزمایش این نسخۀ بتا داوطلب هم می‌پذیرند.

فکر می‌کنم خانم مهندس وثوقی می‌توانند بعداً در جایی، مثلاً باکس پیام‌ها، لینک اطلاعات فراخوان را بارگذاری کنند.

\u003c/p\u003e\u003cp\u003e درنهایت، ما در رویداد امروز، به‌صورت زنده، از حضور خانم دکتر اعتضادی و فرمایشاتشان فیض می‌بریم. همچنین، نسخۀ ضبط‌شده و نسخۀ نوشتاری این جلسه، برای همیشه، در پلتفرمی که با حمایت شرکت متن‌آویس ایجاد می‌شود ماندگار خواهد بود و امکان ارجاع به این گفت‌‌و‌گو‌ها به‌مثابۀ متن علمی وجود خواهد داشت.

با اینکه خانم دکتر اعتضادی همیشه خودشان همت کردند تا محتوای همۀ کلاس‌هایشان در وب‌سایتشان موجود باشد، می‌دانم دربارۀ برخی از کلاس‌های ایشان این فقدان همیشه مشاهده شده است.

این گفت‌و‌گو‌های شفاهی به‌راحتی از دست می‌رود. هرازگاهی افرادی میل دارند که محتوا را بیابند و موفق نمی‌شوند. بنابراین، امیدمان این است که این جلسات به همت دوستان و البته به لطف خداوند ادامه پیدا کند.

از خانم دکتر اعتضادی خواهش می‌کنم رشتۀ کلام را دست گیرند. همین‌جا، مجدداً از ایشان اجازه می‌گیرم تا هرازگاهی با پرسشی کوتاه کلامشان را قطع کنم؛ به‌خاطر اینکه می‌دانم بعضی از مطالبی که ایشان می‌فرمایند محل پرسش مکرر دانشجویان بوده است و من آن‌ها را نشان‌دار کردم. خانم دکتر اعتضادی، مشتاق شنیدن فرمایش شماییم.\u003c/p\u003e\u003cp\u003eلادن اعتضادی: سلام عرض می‌کنم. خانم دکتر رضوی، همت شما و بچه‌های انجمن علمی در تدوین این برنامه خیلی ارجمند است.

طبق معمول لطف دارید. درست است، من نسلی از شما قدیمی‌ترم. زمانی شما دانشجو بودید و من معلمی را می‌آموختم؛ اما بعد با هم معلمی کردیم و هنوز هم همکارهای خیلی خوبی هستیم. از لطف شما خیلی سپاسگزارم. امیدوارم این گفت‌و‌گو‌ها ادامه پیدا کند و بتواند با انسجام معنایی در اذهان جا بیفتد؛ چون احساس می‌کنم محتوا با یک یا دو جلسه خیلی مبهم می‌ماند.

البته خوب است که پرسش ایجاد کند، به پرسشگری دامن بزند و بعد تداوم پیدا کند تا راه‌حل‌ها و پاسخ‌ها را براساس تحقیق‌ها پیدا کنیم. همان‌طور که شما گفتید، ترجیح می‌دهم بیش از آنکه من صحبت کنم جلسه بر محور گفت‌و‌گوی من با شما باشد.

من و شما سال‌ها با هم همکاری داشتیم و ذهن هم را تا حدودی می‌شناسیم؛ به‌خصوص در زمینه‌ای که تدریس مشترک داشتیم. هرجا که ابهامی به نظرتان می‌آید یا بر موضوع یا پرسشی تأکید دارید، بلافاصله مطرح کنید. بنابراین، اول از شما و بعد، همۀ حضار خواهش می‌کنم جلسه‌ای گفت‌و‌گومحور داشته باشیم. در این صورت، فکر می‌کنم جلسۀ ارزشمندی خواهد بود.

انتظار این است که سلسله گفت‌و‌گوهایی به نام باغ‌خوانی داشته باشیم که در آن، همۀ همکارانی که در حوزۀ باغ در ایران و جهان مطالعه می‌کنند مشارکت و گفت‌وگو داشته باشند.

خانم دکتر عنوان پرمعنایی را برای این جلسه انتخاب کرده‌اند (باغ‌خوانی). در این یک هفته، فکر می‌کردم و به این نتیجه رسیدم که می‌شود ده‌ها موضوع شکافته شود تا به «باغ مرا می‌خواند» پاسخ بدهد. من گریزهایی زدم و تا حدی سعی کردم مختصر باشد. و پیشاپیش عذر می‌خواهم اگر با آشفتگی مطلب روبه‌رو می‌شوید، چون واقعاً نیاز به تأمل و تعمق داشت که من، به‌علت مشغله، در این یک هفته نداشتم.\u003c/p\u003e\u003cp\u003eهمان‌طور که گفته شد، سلسله نشست‌های باغ‌خوانی فقط مربوط به باغ ایرانی نیست. در کل جهان، ما سعی می‌کنیم باغ را بفهمیم. امروز در نشست باغ مرا می‌خواند به باغ ایرانی می‌پردازیم؛ یعنی ما ایرانی‌ها و باغ با هم چه نسبتی داریم.

اهمیت باغ در فرهنگ ایرانی

به نظر من، بین یک ایرانی و باغ فقط دیالوگ اتفاق نمی‌افتد، یک بحث هستی‌شناختی ما را با باغ پیوند می‌دهد؛ در واقع، نوعی زیست دیالکتیکی با باغ داریم که متأسفانه در زندگی مدرن و معاصر بسیار کم‌رنگ شده و حتی از بین رفته است.

باغ و نقش آن در زیست ایرانیان

خوشبختانه، به‌خاطر اینکه با پدیده‌ای فرهنگی به نام باغ روبه‌روییم، باغ ایرانی، فی‌حد‌ذاته، در خمیرۀ ما هست و در ناخودآگاهمان زنده است. بد نیست همین‌جا اشاره کنم که غالب دانشجویان ــ در رشتۀ معماری منظر یا دانشجویانی که بر باغ مطالعه می‌کنند ــ در مقالات، اصطلاح یا کلیشۀ باغ ایرانی و کهن‌الگوی آن را دیده‌اند یا خودشان استفاده می‌کنند.

من سعی می‌کنم از این اصطلاح بگریزم؛ زیرا، می‌دانم آن‌هایی که این اصطلاح را به ‌کار می‌برند حتی یک بار نرفته‌اند ببینند که، اولین بار، چه کسی این کهن‌الگو را در چه معنایی به ‌کار برد؟ در حوزۀ روان‌شناسی بود یا جامع‌شناسی یا هنر؟ اصلاً یعنی چه؟ به تعبیر یونگ، که راجع‌به‌ کهن‌الگو یا آرکی‌تایپ [Archetype] یا آقشی‌تپ صحبت می‌کند، باغ برای ما ایرانی‌ها کهن‌الگویی جمعی‌ـ قومی است.

خوشبختانه ما در ذاتمان هنوز باغ را می‌شناسیم و به‌قول مهندس بهشتی گرامی، «باغ را به‌جا می‌آوریم». امیدوارم که این به‌جا آوردن به کمک همین کار‌های هنرمندانه‌ای که همکار عزیز خانم دکتر رضوی و یارانشان انجام می‌دهند روز‌به‌روز پر‌رنگ‌تر شود.

[اشاره به اسلاید ؟] اگر چند پیش‌فرض را بپذیریم، بحثمان روشن‌تر می‌شود. این پیش‌فرض‌ها با مرور تاریخ باغ‌سازی جهان به ‌دست می‌آید و کسانی که در این حوزه کار کرده‌اند این پیش‌فرض‌ها را قبول دارند. نخست، این است که امر باغ‌سازی از مظاهر تمدن در جهان است. شما در مطالعۀ تاریخ تمدن می‌فهمید همان‌طور که معماری، هنر‌های تجسمی، و فلسفۀ و دانش‌هایی که دستاورد‌های تمدن انسانی بوده‌اند، باغ‌سازی نیز از انواع پدیده‌هایی است که می‌توان آن را به‌مثابۀ دستاورد‌ تمدن یا مظهر فرهنگی در تمدن بشناسیم.

خانم ماری لوئیز گوتین، در تعریف علمی‌اش، دو دسته باغ را معرفی می‌کند که از نظر او، کاملاً قابل تفکیک است: باغ‌سازی و باغ‌داری. من براساس مطالعات و درس‌هایی که در باغ ایرانی داریم، توضیح می‌دهم که مرز قاطعی بین باغ‌سازی و باغ‌داری نداریم؛ بلکه طیفی از باغ‌داری تا باغ‌سازی و از باغ‌سازی تا باغ‌داری را داریم. در هر حال، دو سر طیف کاملاً از هم متمایز می‌شوند.

پس وقتی سخن از باغ ایرانی است، باید متوجه باشیم از وجهی صحبت می‌کنیم که علاوه‌بر مظهر تمدن ــ که می‌تواند کشاورزی و باغ‌داری هم باشد ــ مظهر فرهنگی است. اگر باغ‌سازی مظهر فرهنگی باشد، چون با ساختن و پرداختن مرتبط است، هنر محسوب می‌شود.

با پذیرش این پیش‌فرض، آنچه مظهر فرهنگی است هنر محسوب می‌شود یا به بیان دیگر، هنر مظهر فرهنگی است. اگر باغ‌سازی هنر است، پس مظهر فرهنگی است؛ بنابراین، اگر باغ‌سازی و باغ‌ ایرانی را از زاویۀ دید پدیده یا پدیدار نگاه ‌کنیم، پدیدار فرهنگی است.

پس، هرگاه با موضوع باغ ــ چه در ایران و چه در جهان ــ روبه‌رو می‌شویم باید رویکردمان فرهنگی باشد. اگر به باغ به‌مثابۀ پدیدار نگاه کنیم، باید نوعی از رویکرد پدیدار‌شناسی فرهنگی را در پیش بگیریم.

محدودۀ صحبت‌های امروز ما باغ ایرانی است؛ اما، مجموعۀ گفت‌وگوهایی که خانم دکتر رضوی پیش‌بینی کرده‌اند باغ و باغ‌سازی در همۀ فرهنگ‌ها را شامل می‌شود. \u003c/p\u003e\u003cp\u003eبحث می‌تواند شاخه‌های عمده‌ای داشته باشد. نکات قابل ارائه و شاخه‌های بسیاری به ذهن من آمد؛ اما من سعی کردم خیلی کلی و مختصر بیان کنم. این «خواندن» در عنوان باغ مرا می‌خواند چیست؟

وقتی می‌شنویم باغ مرا می‌خواند، یعنی من را صدا می‌زند و به‌سوی خودش می‌کشد، من را جذب می‌کند؛ ولی، مفهوم دیگری از خواندن هم داریم که به معنی «خوانش» است. در واقع، ما در معنای عام چگونه باغ‌سازی را می‌خوانیم و از آن چه مفهوم پدیدارشناسانه‌ای می‌توانیم استخراج کنیم که در نهایت، شامل توصیف و تحلیل طرح باغ ــ قطعاً با رویکرد فرهنگی ــ باشد؟

باغ به عنوان پدیدۀ فرهنگی و هنری

ممکن است بخواهیم باغ‌سازی را در یک فرهنگ ببینیم؛ مثلاً می‌خواهیم باغ‌سازی را در قرن هفده، در فرهنگ رنسانسی، در ایتالیا مطالعه کنیم.

این جنبه‌ای عام است که وقتی می‌خواهیم باغ را بخوانیم پدیدارشناسانه با آن مواجه شویم. یک بار هم ممکن است باغ‌سازی عام به مصداقی تبدیل شود. مثلاً، می‌خواهیم کاخ ورسای را بخوانیم و بفهمیم؛ بنابراین، توصیف و تحلیل مصداقی را توضیح می‌دهیم که باز با همان رویکرد فرهنگی است. \u003c/p\u003e\u003cp\u003eدر این نوع از خوانش با رویکرد پدیدار‌شناختی، باید باغ را به‌مثابۀ اثر زیستی‌ـ هنری در نظر بگیریم: چه نسبتی با زیست جوامع صاحب آن فرهنگ داشته و چگونه پا را فراتر از عرصۀ زیستی گذاشته و به پدیدۀ هنری تبدیل شده است؟ در واقع، همان جایی است که طیف باغ‌داری تا باغ‌سازی هست.

موضوع زیستی‌ـ هنری را خیلی شفاف‌تر و واضح‌تر در باغ ایرانی داریم و باید تأکید بر پدیداری زیستی و معیشتی با نام باغ ایرانی را جدی بگیریم.

باغ ایرانی صرفاً باغ تفرجی، تجملی و تشریفاتی نبوده است. در آغاز، غالب باغ‌هایی که مطالعه شدند، باغ‌های سلطنتی بودند که این وجهشان غلبه داشته است؛ اما، چیزی که در خمیرۀ ما ایرانی‌ها هست و می‌توانیم از آن با عنوان «نقش ازلی» ــ به‌جای آرکی‌تایپ ــ یاد کنیم، انگار از آغاز در فطرت ما بوده است.

باغ‌سازی در قالب زیستی‌ـ معیشتی بوده که کل هم‌ّوغم ایرانی‌ها در پرداختن به آن باعث شده وجه هنری پیدا کند. حالا اینکه چرا هم‌ّوغمشان در پرداختن به باغ آن‌قدر زیاد بوده که به وجه هنری تبدیل شده به خیال باغ و آن آرزوی سرزمین آرمانی و نیاز به بهشت بر‌می‌گردد که بحث مفصل و گسترده‌ای دارد.

نوعی از خوانش‌هایی که در باغ‌سازی ایرانی داریم این است که آن را از دیدگاه پدیدارشناختی به‌مثابۀ اثر هنری و هم‌زمان زیستی بنگریم.\u003c/p\u003e\u003cp\u003eنیلوفر رضوی: پیرو این تقسیم‌بندی که شما عنوان کردید چند سؤال مطرح می‌شود؛ به‌خصوص با شروع از این پیش‌فرض که امروزه، محصول فعل معمارانه به‌هرحال اثر هنری شناخته می‌شود. اینجا بنا به مصلحتی که در نظر داشتید، ضرورتی ‌دیدید تا تأکید کنید باغ به‌مثابۀ اثر هنری است.

نخستین سؤال این است که این ضرورت چیست؟

چرا باید تأکید کرد؟\u003c/p\u003e\u003cp\u003e این گزاره که در کتاب‌های تاریخ و تئوری هنر و معماری به‌کرات دیده می‌شود: «هنر محصول فرهنگ نیست، بلکه بخشی از فرهنگ است»، به این نکته اشاره دارد که در فرهنگ شرق، به‌طور عام، و در فرهنگ ایرانی، به‌طور خاص، هنر نوعی شناخت و بخشی از دانایی‌ و خرد جمعی است. فقط نوعی بیان یا بازنمایی خرد نیست، ابزار خرد است.

اشارۀ شما به باغ‌ به‌مثابۀ پدیدۀ فرهنگ‌ساز آیا ارتباطی با این موضوع دارد؟ اگر پاسخ مثبت است، آیا به این علت است که باغ ما را این چنین شیفتۀ خود می‌کند و به سمت خود می‌خواند؟ چون نوعی دریچه‌ رو به دانایی است؟\u003c/p\u003e\u003cp\u003eلادن اعتضادی: من این موضوع را که به چه ضرورتی اثر هنری است، معمولاً در طول یک ترم کلاس باز می‌کنم؛ اما در اینجا باید به‌صورت فشرده بیان کنم.

اینکه تمام هم‌ّوغم ایرانی‌ها باغ‌سازی بود، یعنی این امر از ساخت‌وساز صرفاً برای نیازهای مادی ــ نیازهای طبقۀ اول هرم مازلو ــ فراتر بوده است. در واقع، در ذهن ایرانی‌ها خیال پدیده‌ای که آن را باغ می‌شناختند، در قالب سرزمین آرمانی شکل می‌گرفته است. بهشت، به آن صورت که در قرآن آمده و خیلی کلیشه‌وار درباره‌اش صحبت می‌کنند، با باغ ایرانی و باغ‌های اسلامی شباهت‌های صوری و شکلی دارد؛ در‌حالی‌که، اصل موضوع این نیست.

بهشت مفهوم است و یک اصل معرفت‌شناختی است. درست است، هنر محصول فرهنگ نیست بلکه مظهر فرهنگ است؛ یعنی محل ظهور آن و یعنی خود فرهنگ است. هر هنر بخشی از فرهنگ جامعه است. ما باید بتوانیم این مفاهیم را از هم تفکیک کنیم. \u003c/p\u003e\u003cp\u003eاین دو سؤال خیلی به هم مربوط است. وقتی هنر مظهر فرهنگ است، پس برای هر فرهنگی ضرورت وجود‌شناختی دارد. اگر از بحث‌های فلسفی آن فاصله بگیریم و به حوزۀ روان‌شناسی رجوع کنیم، هنر بنیان معرفت‌شناختی دارد و همان‌طور که شما گفتید، حاصل شناخت است.

حاصل شناخت بودن با محصول فرهنگ بودن، مخصوصاً در فرهنگ‌های شرقی، خیلی تفاوت دارد. این شناخت یا معرفت باعث می‌شود که یک اصل وجودشناسی یا آنتولوژی [Ontology] هم‌ وارد شود؛ یعنی باید جایگاه هنر را از دیدگاه هستی‌شناسی هم در فرهنگ‌های شرقی ببینیم.

آنجا است که مفهوم زیست هم معنا پیدا می‌کند. طبق کلیشه‌های رایج، ما فکر می‌کنیم آنچه به زیستن انسان مربوط است صرفاً امور مادی، یعنی خوردن و خوابیدن و مسکن است؛ در‌حالی‌که، خوردن و خوابیدن و سرپناه داشتن لایه‌ای عمیق هم دارد که آن زیست وجودشناختی است.

پس، مفهوم زیست از چارچوب امور مادی و بی‌ارزش فراتر است و به همین دلیل، می‌تواند با هنر هماهنگی و هم‌زیستی داشته باشد تا بتوانیم اثری را زیستی‌ـ هنری بنامیم.

این مسئله بحث فرهنگ را به وجود می‌آورد. فرهنگ بنیاد شکل‌گیری جوامع و تداوم زیستشان است. تمدن از فرهنگ زاییده می‌شود و دستاورد‌های تمدنی، از نظر شناخت و معرفت‌شناختی، در لایه‌های بالاتر و سطحی‌تری از مظاهر فرهنگ قرار دارند. من هم مثل شما قبول ندارم که «هنر محصول فرهنگ» است و تقریباً نظرم با شما یکی است. هنر بخشی از فرهنگ است، چون مظهر آن است.

بخش‌های مختلف فرهنگ در مظاهر متعددی ظاهر می‌شوند. اگر هنر محصول فعل معمارانه باشد خود فعل معمارانه چیست؟ فعل معمارانه خودش مظهر ظهور فرهنگ زیست است. به‌عقیدۀ من، هرگاه از هنر، معماری و باغ‌سازی ایرانی صحبت می‌کنیم بحثمان در حوزۀ معرفت‌شناختی باز می‌شود.

این حوزۀ معرفت‌شناختی زیرساخت و پایۀ وجودشناسی هم دارد: ما با عالم هستی چه نسبتی داریم و این آثاری که مظهر فرهنگ ما است چه جایگاهی در عالم هستی دارد. ادامۀ بحث به جاهای پیچیده‌تر می‌رود. اگر موضوع تا حدی روشن شده است از آن عبور‌ کنیم.\u003c/p\u003e\u003cp\u003eنیلوفر رضوی: بخشی از بحث به این فرمایش شما برمی‌گردد که هنر مظهر فرهنگ و مظهر دانایی است. نکته دیگری که در بعضی از نظریه‌ها وجود دارد و می‌تواند محل بحث و تأمل باشد این‌ است که نه‌تنها مظهر دانایی است، بلکه ابزار آن است.

اندیشمندانی که این موضوع را پذیرفته‌اند به این اشاره می‌کنند که پیش از ابداع زبان، تصویر ابزار شناخت بوده است؛ یعنی در اینجا موضوع هنر پیش از بیان مطرح می‌شود و ابزار شناخت است. حتماً این جمله هم برای همۀ ما آشنا است که وقتی در‌بارۀ زبان صحبت می‌کنیم می‌گوییم زبان ابزار اندیشه است نه فقط گزارش اندیشه. اگر همین اعتبار را برای هنر قائل باشیم، تحلیل‌ ما را از همۀ هنر‌ها، از‌جمله هنر باغ و باغ‌سازی، به سطح دیگری می‌برد که اتفاقاً به فرمایش امروز شما خیلی نزدیک است.\u003c/p\u003e\u003cp\u003eلادن اعتضادی: چقدر خوب شد که مفهوم ابزار را مطرح کردید. وقتی که می‌گوییم فرهنگ‌ساز است یعنی چه؟ یعنی ابزاری است که می‌شود با آن فرهنگ را ساخت. در واقع، با مقدمه‌ای که گفتم، هر هنری ــ ازجمله باغ‌سازی ــ نه‌تنها مظهر فرهنگ و برخاسته از فرهنگ است، بلکه خودش هم‌زمان فرهنگ‌ساز است؛ به‌ عبارت دیگر، ابزارِ فرهنگ است.

فکر می‌کنم در مقایسۀ خوبی که با زبان و نقوش طرح کردید ماجرا را روشن کردید. هنر‌های تجسمی، باغ‌سازی، نقاشی، معماری، شهرسازی، و … زبان و بیانی‌اند که آنچه در درون انسان هست بیرون می‌ریزند؛ ولی، طبق توضیحات شما، آنچه امروزه به نام هنرهای تجسمی می‌شناسیم همه قبل از زبان شکل گرفته‌اند و ابزار فرهنگی بودند که پدید آمده است.

فرهنگ براساس این ابزارها شکل گرفته، پس فرهنگ‌ساز بوده و هستند. \u003c/p\u003e\u003cp\u003eاینجا بحث ما بیشتر بحث خوانش بود که از مصدر خواندن گرفته می‌شود. خواندن با فراخواندن متفاوت است.

وقتی می‌گوییم باغ مرا می‌خواند، اولین چیزی که به ذهن خطور می‌کند فراخواندن، یعنی به‌ نزد خود خواندن، صدا زدن، خواستن و تمنای چیزی را داشتن است.

رویکرد پدیدارشناسانه به باغ

در واقع، وقتی می‌گوییم باغ مرا می‌خواند یعنی مرا به‌سوی خودش جذب می‌کند؛ تمنایی را که من در آرزوی آن بودم برآورده می‌کند و اکنون مرا به‌سوی آن می‌برد. این همان سرزمین آرمانی است.

بنا به تعریفی که گفتیم، فرهنگ متقدم بر تمدن است، فرهنگ همزاد جوامع بشری بوده نه دستاورد تکامل جوامع بشری. می‌توان گفت تمدن دستاورد تکامل جوامع بشری بوده، فرهنگ همزاد جوامع بشری است.

خوانش باغ از منظر شناخت و فرهنگ

آرزو و تمنای برخی از آرمان‌ها، از جمله سرزمین آرمانی، همزاد مردم ایران بوده و این سرزمین آرمانی در صورت باغ تعین یافته است. جملۀ باغ مرا می‌خواند ذهن من را به این سو برد که من هم باغ را می‌خوانم، انگار که من هم برآورده‌کنندۀ خواسته‌های باغ هستم؛ یعنی، باغ هم تمنا دارد که من ایرانی را داشته باشد. اگر بخواهیم وارد معقولات شویم، یاد شعری از حافظ می‌افتم که در بحث عرفانی عمیقی برای معشوق ازلی می‌گوید: «ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود»[از غزلیات حافظ، غزل ۲۰۶] . وقتی که این خواندن پیش می‌آید، در عالم زیست ما هم این احتیاج و اشتیاق به‌صورت دو‌طرفه است.

باغ مرا می‌خواند و من هم باغ‌ را می‌خوانم. من چگونه باغ را می‌خوانم و باغ چگونه من را می‌خواند؟

دیالکتیک انسان و باغ

به نظر من، این اتفاق دیالکتیکی است. این خواندن و خوانده شدن در حد دیالوگی که بین دو پدیده باشد نیست و خیلی فراتر از آن است.

در واقع، دیالکتیک هستی‌شناختی است که در فرهنگ ایرانی قابل مطالعه است. امیدوارم خانم دکتر رضوی با این دیدگاه‌های نظری، که روزبه‌روز مطرح می‌شود، و اطلاعاتی که در این خصوص دارند زمینۀ چنین تحقیقی را در دانشکده فراهم کنند. \u003c/p\u003e\u003cp\u003eاگر مجدداً روی باغ ایرانی تمرکز کنیم، حداقل با این چند جمله که در اینجا [اشاره به اسلاید ۶] نوشته شده است، می‌توانیم به‌صورت کلی از جاذبه‌های باغ ایرانی صحبت کنیم؛ جاذبه‌هایی که در ما اشتیاق دیدار باغ را ایجاد می‌کند.

ابعاد جاذبه‌های باغ ایرانی

اولین و سطحی‌ترین این جاذبه‌ها بُعد حسی و بصری است که آن را به روایت تصاویر نشان خواهم داد. لایۀ بعدی، احساسی و احساس‌برانگیز بودن پدیدۀ باغ است که سعی می‌کنم با روایت تصویر و روایت نظم و نثر فارسی به آن اشاره کنم؛ ولی، هرکدام می‌توانند موضوع گفت‌وگویی چندساعته باشند. بُعد دیگرش معنایی است؛ یعنی، جاذبۀ باغ جاذبه‌ای معنایی است و نوعی انگیزش باطنی ایجاد می‌کند.

مصداق این مورد مصرعی از مولانا است: «صوفی اندر باغْ صوفیانه روی در باغ نهاد» [برگرفته از «قصۀ صوفی کی در میان گلستان سر به زانو مراقب بود یارانش گفتند سر برآور تفرج کن بر گلستان و …»، از مثنوی معنوی مولانا، دفتر چهارم، بخش ۵۱] . صوفی که صوفیانه به باغ می‌رود به دنبال چیست؟ دنبال حسی و بصری بودن باغ نیست ــ چنانکه به باغ می‌رود و رسماً چشمانش را می‌بندد ــ بنابراین، باغ انگیزش باطنی در او ایجاد کرده است که می‌شود این را به روایت اشعار و متون تاریخی پی گرفت و می‌تواند جلسۀ تفصیلی جذابی باشد.

باغ ایرانی به عنوان مظهر فرهنگی هنری

بُعد دیگر بعد هنری ا‌ست. آثار هنری ــ که در ایران بسیار زیاد شاهدشان هستیم ــ جاذبه‌های باغ را به ما گوشزد و با زنده کردن یاد باغ نیاز ما را برآورده می‌کنند.

تصاویری که به‌صورت مینیاتور نقش شده‌اند، نقوشی که بر ظروف، کاشی‌ها، گچ‌بری‌ها، و همۀ هنرهایمان به‌صورت انتزاعی یا شبه‌واقع‌گرایانه برایمان یاد باغ را زنده می‌کنند و در وهلۀ اول، برانگیزانندۀ حس خوب، احساس خوب و سرانجام، معنایی درون ما می‌شوند.

سعی می‌کنم مصداق آن‌ها را هم در چند تصویر کوچک بیان کنم. خیلی جالب است وقتی تک‌به‌تک به این مصداق‌ها رجوع می‌کنم می‌بینم می‌شود، در قالب پدیدار‌شناختی و رویکرد فرهنگ ایرانی، ساعت‌ها راجع‌به هر مصداقی تحلیل و تأویل داشت.\u003c/p\u003e\u003cp\u003eمی‌توان رد پای موضوعی را که خانم دکتر به‌خوبی دربارۀ ابزار بیان کردند و آنچه ما در قالب این فرضیه طرح کردیم که باغ از فرهنگ برمی‌آید و فرهنگ‌ساز است، در کل هنر‌های ایرانی دید.

باغ ایرانی ریشه‌های عمیقی در خمیره و ذات ما ایرانی‌ها دارد و در تمامی مظاهر گوناگون فرهنگی‌مان ما را صدا می‌زند.

در معماری و شهرسازی ــ نه فقط در مصداق منفرد باغ های اصفهان ــ که روشن می‌شود از دوران اساطیر شهرمان با باغ هم‌زیستی دارد؛ با مصداق‌های تاریخی آن به‌صورت مبهم آشناییم یا سعی می‌کنیم آشنا شویم؛ و در نهایت، مصداق اصفهان، شهری که در آن باغ به‌شدت ما را می‌خواند؛ در نقاشی‌ و نقوش‌مان و همچنین در اشعار هم قابل مشاهده است.

کافی است در نرم‌افزار‌های مربوط به این حوزه کلیدواژۀ باغ را جست‌و‌جو کنید و ببینید چقدر اشعار، در بستر‌ها و قالب‌های متفاوت، مفهوم معنایی باغ را در خودشان دارند؛ پس، باغ از درون شعر و نثر فارسی هم ما را صدا می‌زند.

می‌توانیم به برخی از صنایع غیرهنری و غیرمنقوش هم اشاره کنیم. با اینکه نقش باغ در آن‌ها نیست؛ ولی، تولیداتی‌اند که یاد باغ را در ذهن ما زنده می‌کنند و باز می‌بینیم که باغ از درون این‌ها جلوه‌گری می‌کند. باغ مثل دلبری است که پشتِ پرده‌ای پنهان شده و هرازگاهی پرده را کنار می‌زند و ما را فرامی‌خواند.

وقتی چیزی خیلی فرح‌بخش و دل‌انگیز باشد می‌گوییم: «دلمان باغ باغ باز شد»؛ یعنی، باز شدن دل، شعف‌ناک شدن و فرح‌بخشی را با باغ همسان می‌دانیم. در موسیقی غیر از دستگاه «چهارگاه»، دستگاه «چهارباغ» داشتیم. اگر ما اهل دل باشیم و باغ را خوب به‌جا آوریم، وقتی به موسیقی و شعر گوش می‌دهیم این حال و هوا به ما دست می‌دهد.

 

پس، باغ گرچه از فرهنگ ما برآمده اما فرهنگ‌ساز است؛ چون در معماری، شهر‌سازی، نقاشی، اشعار و همچنین موسیقی ما حاضر است. وقتی در تمامی مظاهر فرهنگی ما حاضر است، انگار متریالی ا‌ست که این مظاهر فرهنگی را سامان داده است. به بیان دیگر، باغ عصارۀ فرهنگ ایرانی بوده است. شاید در همۀ فرهنگ‌های جهان، نمونه‌های آغازین باغ‌های شکار‌گاهی بودند.\u003c/p\u003e\u003cp\u003eنیلوفر رضوی: دو نفر از عزیزان سؤال‌هایی پرسیدند.

  • سؤال اول کمی مبهم است: «باغ از نگاه ناظر را، که همان من در باغ مرا می‌خواند هم است بفرمایید خانم دکتر». به نظرم می‌آید که بیشتر نگران برداشت ناظر از باغ‌اند.
  • عزیز دیگری هم فرموده‌اند: «[در عبارت] باغ مرا می‌خواند، شاید بتوان تعبیر کرد که باغ حضور انسان را تمنا دارد و، با ارتباطی که فرمودید، بدون حضور [انسان] این امر امکان ندارد». خودم هم سؤالی داشتم اما مکث می‌کنم تا شما پاسخ این عزیزان را بدهید بعد من سؤالم را عرض کنم.

\u003c/p\u003e\u003cp\u003eلادن اعتضادی: در سؤال اول، گویا می‌خواهند من باغ را از نگاه ناظر تبیین کنم. این مورد را سعی می‌کنم در قالب اسلاید‌هایی که نشان می‌دهم تا حدی روشن کنم، البته نه به‌صورت کاملاً ریزه‌کارانه چون خودش مبحث مجزایی است؛ ولی اینکه ما باغ را چطور می‌بینیم و چطور درک می‌کنیم، تا حدودی، براساس اسلایدها بیان می‌شود. امیدوارم آنجا به سؤالشان پاسخ داده شود. \u003c/p\u003e\u003cp\u003eدربارۀ سؤال دوم، فکر می‌کنم درست درک کردند که باغ تمنای حضور انسان را دارد. باغ تمنای حضور من و من تمنای حضور باغ را دارم.

این همان بحثی است که گفتم فراتر از دیالوگ و مبحثی دربارۀ دو پدیدار است که وقتی با هم درگیر می‌شوند از درون آن فرهنگ‌سازی و مظهر فرهنگی به وجود می‌آید و تمام هنر‌های ایرانی از آنجا فوران می‌کند.

انگار سنتز کل هنرهایی که ما اینجا نام بردیم ــ از معماری گرفته تا موسیقی و … ــ سنتز این‌دیالکتیک می‌شود. آنچه گفتم، براساس برداشت شخصی من است، نه براساس تئوری یا نظریۀ خاصی؛ ولی از مقدمه‌ای که برایتان آوردم به این نتیجه می‌رسیم که این دیالکتیک درگیر شدن متقابل انسان با پدیدار باغ و بعد جوشش سایر مظاهر فرهنگی ما است که بن‌مایۀ همۀ این‌ها باغ و تمنای سرزمین آرمانی و بهشت است. \u003c/p\u003e\u003cp\u003eنیلوفر رضوی: بعضی از دوستان به مسائلی مانند گونۀ تعامل انسان امروزی با باغ، چرا باغ احیا نمی‌شود، رابطۀ بین هنر و فرهنگ و موارد دیگری پرداخته‌اند.

من بیم این را دارم که فرمایش شما بیش از حد منقطع شود؛ به همین علت، از خانم گروسی و خانم وثوقی درخواست می‌کنم موضوعاتی را که از قبیل مفهوم باغ، و کالبد باغ در عصر حاضر است برای جلسۀ آیندۀ شما یادداشت کنند. چون ما هنوز به مبحث باغ در جهان حاضر نرسیدیم و شما دارید با رویکرد پدیدارشناسانه مفهوم باغ را می‌کاوید. اگر عزیزان هم اجازه بدهند، در جلسۀ آینده به این سؤال‌ها پاسخ بدهیم. \u003c/p\u003e\u003cp\u003eلادن اعتضادی: بله خانم دکتر، درست هم این است که ابتدا وضعیت دیروز را بشناسیم تا بتوانیم وضعیت امروز را بیان کنیم؛ بنابراین، جای این موارد در مبحث بعدی است. دربارۀ رابطۀ هنر و فرهنگ هم هردوی ما، تا جایی که می‌شد و در حد کلیات، صحبت کردیم؛ هرچند، جای بسط موضوع فراوان است. \u003c/p\u003e\u003cp\u003e

مفهوم والایی و زیبایی در باغ ایرانی

نیلوفر رضوی: فکر می‌کنم در زمان مرور مصادیق جایی برای صحبت کردن دربارۀ این موضوع باقی بماند.

  • یکی از عزیزان هم مرقوم کرده‌اند که «رابطۀ بین فرهنگ و هنر رابطۀ بین امر والا و امر زیبا است». خودم در قطعیت این گزاره قدری تردید دارم؛ اما پاسخ دقیق و نهایی را به شما واگذار می‌کنم. سؤال من درخصوص بحث احساسی باغ بود.

\u003c/p\u003e\u003cp\u003eلادن اعتضادی: به نظر من ما باید در چارچوبی مشخص، از احساسی شروع کنیم تا در جلسات بعدتر به معنایی برسیم. هر چه بخواهیم عمیق‌تر شویم، باید ابتدا لایه‌های سطحی را باید بدانیم تا بعد بتوانیم به عمق برویم.\u003c/p\u003e\u003cp\u003eنیلوفر رضوی: بله خانم دکتر، به‌خصوص بحثی که شما دربارۀ احساس و احساس‌برانگیزی باغ فرمودید، خودش هم استعداد عمیق شدن دارد. من می‌خواستم در قالب سؤال بپرسم که پاسخ شما در ضبط جلسه ثبت شود.

من فکر می‌کنم ظرایف پدیدارشناسانۀ این جاذبه‌های احساسی، که شما به‌صورت تدریجی در نزدیکی به موضوع ذکر کردید، در ادامۀ مباحثی که طرح می‌کنید آشکار می‌شود.

اما در بحث احساس‌برانگیزی، اگر داریم درمورد چیزی صحبت می‌کنیم که روان‌شناسان با تعبیر «هیجان» یا «عاطفه» از آن نام می‌برند، آیا داریم درمورد عکس‌العملی از انسان به محیط صحبت می‌کنیم که مقدم است بر تعقل و استدلال و منطق؟ یعنی زود‌تر اتفاق می‌افتد، گاهی عمیق‌تر است و به‌طور دیرینه ضامن بقای انسان بوده؟ آیا این نظریه را مطرح می‌کنیم که «باغ در سطح کنش‌های بسیار بنیادین هم بر احوال ما اثر می‌گذارد»؟

من فکر می‌کنم پاسخ شما به این پرسش من کمی موضوع را دربارۀ تمنای حضور که دوستان گفتند هم باز می‌کند. چون، همیشه این صحبت میان ما بود که در میان انواع مداخلات انسان در محیط، باغ و باغ‌سازی نوعی از مداخله است که مراقبت دائم می‌طلبد؛ پس، به خودی خود، یا به فرمایش شما فی‌حد‌الذاته، اساساً نشانۀ حضور است. به‌محض اینکه حضور را از باغ قطع کنیم، اصلاً دوام نمی‌آورد.

شما هر مرتع یا زمین کشاورزی دیگری را ممکن است یک سال رها کنید؛ اما، باغ اساساً بضاعت رهاشدگی ندارد، همین که رها شود ناپدید و نابود می‌شود. بحث احساس، پیش از آنکه وارد معنا شویم، جای عمیق شدن دارد. \u003c/p\u003e\u003cp\u003e

لادن اعتضادی: بله، بسیار. در اینجا [اشاره به اسلاید ۶] که سعی کردم جاذبه‌ها را خیلی کلی و اولیه، دسته‌بندی کنم، هرکدام از این موارد خودش لایه‌های متعددی دارد که از سطح به عمق می‌رود. بُعد حسی و بصری خود چندین لایه دارد. احساس‌برانگیزی و اموشنال [emotional] بودن خودش لایه‌بندی و هرکدام جای بحث‌های جدی دارد. بحث حسی و بصری را در حوزۀ دانش ادراک، و احساسی و اموشنال را در چندین حوزه، هم فلسفی و هم روان‌شناختی، می‌توانیم دنبال کنیم و بعد، در حوزۀ معنا و عرفان و امثالهم وارد شویم.

هرکدام از این‌ها لایه‌های خود را دارد و لایه‌لایه بودنشان خیلی مهم است. بحث حسی و بصری تا احساسی ــ که شامل برانگیختگی، شعف، شور، ذوق و … می‌شود ــ کاملاً به همان ارتباط دوجانبۀ باغ و انسان مربوط است. اینکه باغ چه نوع حس شعف و ایموشنی را ایجاد می‌کند موضوع بحث است. مثلاً آیا باغ حسی مشابه دیدن موج‌های عظیم و غول‌آسای دریا است که علاوه‌بر زیبایی نوعی حس هراس و ابهت در دل ایجاد می‌کند؟ آیا این دو با هم یکی است؟ این‌ها جای بحث دارد.

\u003c/p\u003e\u003cp\u003eنمی‌دانم چطور زیبایی را از والایی جدا کردند. غایت زیبایی والایی ا‌ست یا غایت والایی زیبایی ا‌ست؛ یعنی، والایی در قلۀ خود چیزی جز زیبایی نیست. پس، این دو را نمی شود از هم‌ جدا کرد.\u003c/p\u003e\u003cp\u003eنیلوفر رضوی: خانم دکتر فکر می‌کنم به گفتۀ ادموند بروک [Edmund Burke]، نظریه‌پرداز فلسفۀ سیاسی، که بیوتی [Beauty] و سابلایم [Sublime] را از هم جدا می‌کند ارجاع داده‌اند.\u003c/p\u003e\u003cdiv class=\”ltr\” \u003e\u003cp\u003e[The Beautiful is that which is well-formed and aesthetically pleasing, whereas the Sublime is that which has the power to compel and destroy us]\u003c/p\u003e\u003c/div\u003e\u003cp\u003e

لادن اعتضادی: ببینید باید متوجه باشیم که والایی را در چه معنایی به‌کار می‌بریم. اگر در معنای «جلال و جبروت» به کار می‌بریم، بله؛ این دو، همان‌طور که در مسیری تکاملی با هم تعامل دارند از هم جدا هستند. توجیه جذاب و روشن آن در هستی‌شناسی شرقی، به‌خصوص شرق دور، قابل پیگیری است. دوستانی که به این فرهنگ آشنایند می‌دانند که من به چه اشاره می‌کنم و حالا جای باز کردن موضوع نیست. در دنیای علم‌گرا‌ی تجزیه‌گرا، بیوتی و سابلایم به‌طور منفک از هم تعریف شده است.

اما در همان جهان هم وقتی به عمق مباحثی که دربارۀ این دو مفهوم صحبت می‌کند می‌رسیم می‌بینیم با هم تعامل دارند و بدون هم معنی ندارند؛ و همان بحث قدیمی را پیش می‌کشد که «اگر تاریکی نبود، روشنی را نمی‌فهمیدیم و [بالعکس]»، هرکدام از این دو مفهوم هم عاملی برای شناخت دیگری‌اند. اما، یک بحث هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی ایرانی هم در فرهنگ ما ایرانی‎ها هست که در اسلام تبلور پیدا می‌کند.

زیبایی، در معنای کمال‌یافته، از بیوتی جدا می‌شود؛ یعنی، از وجه جمالی و همین‌طور از وجه جلالی جدا می‌شود. در واقع، ترکیبی از این دو است که یگانه و واحد است و دوالیته را به یگانگی می‌رساند. اگر بخواهیم وارد این مباحث شویم، خیلی پیچیده می‌شود. اگر شما هم موافق باشید، می‌خواهیم حداقل در بُعد حسی و بصری و نهایتاً احساسی و احساس‌برانگیزی باغ ایرانی را تبیین و تحلیل پدیدارشناسانه کنیم. بحث‌های فلسفی و معرفت‌شناختی را به اواخر صحبت‌هایی که راجع‌به باغ در هر فرهنگی خواهیم داشت موکول کنیم.\u003c/p\u003e\u003cp\u003e

نیلوفر رضوی: کاملاً موافقم. پرداختن به بحث‌های حسی و هیجانی خط ارتباط میان باغ و عموم مردم را روشن می‌کند که فکر می‌کنم نباید نقطۀ ازدست‌رفته‌ای‌ باشد. ارتباط باغ با فرزانگان سطح دیگری از بحث است که خیلی از فرمایش‌های دوستان به آن سطح برمی‌گردد.

جناب کیکاووس امینی مطلبی را در بخش پیام نوشته‌اند و برای آنکه مبادا از یاد برود، خدمتتان عرض می‌کنم؛ اما داوری بر اینکه الآن وقت پاسخ دادن به پرسش ایشان است یا نه را به خود شما می‌سپارم. فرموده‌اند: «آیا تنوعات مصداقی باغ، در اشکال و مقیاس‌های مختلف، دارای دلالت مشترکی ا‌ست که بتوان با کلان‌مفهوم مینو از آن یاد کرد؟ کلان‌مفهوم مینو به‌عنوان بینشی بنیادی در فرهنگ ایرانی ــ که با آرزوها، جهان‌نگری‌ها و تبیین وظیفۀ انسان ــ در گیتی مرتبط است؟» فکر می‌کنم این پرسش بی‌ربط با مباحثی نیست که شما قصد دارید امروز مطرح کنید؛ بنابراین، مطلب را خواندم تا شما هرجا صلاح دانستید ارجاع بفرمایید.\u003c/p\u003e\u003cp\u003eلادن اعتضادی: سلام عرض می‌کنم. آقای مهندس امینی از سال‌بالایی‌های خودمان‌اند، اهل تحقیق و تدبرند و در کلاب‌هاوس معمار ملی بحث‌های خیلی جالبی را مدیریت می‌کنند.

بله جناب امینی، همان است. وقتی، خیلی ساده و به زبانی که عامۀ مردم بفهمند، می‌گویم باغ ایرانی تعین خواست و آرزویی‌ از سرزمینی آرمانی است، یعنی سرزمینی آرمانی در خیال ایرانی نقش بسته که زمینه‌هایش را می‌شود پیگیری کرد. این سرزمین آرمانی همان «جهان مینویی» یا «کهن‌مینو»، که داستانی ریشه‌دار و قدیمی در فرهنگ کهن ایرانی است، که شما اشاره کردید؛ غیر از این هم نمی‌تواند باشد.

حضار توجه کنند که سختی کار ما در این است که داریم راجع‌به ایران و فرهنگ ایران که بسیار کهن است، و ریشه‌های آن را باید از میان خاکستر‌های انبوه و انباشتۀ زمان‌های دور بیرون کشید و مورد بررسی قرار داد، صحبت می‌کنیم.

به زبان دیگر، آنچه من به زبان ساده‌ گفتم ــ یعنی، سرزمین آرمانی، باغ ایرانی و اینکه می‌گویم ایرانی باغ می‌سازد، خیال آن سرزمین را متعین می‌کند و در عالم ماده بازپردازی‌اش می‌کند ــ همانی است که شما بیان کردید آقای مهندس امینی. اگر به صحبت خانم دکتر رضوی برگردیم، این هنر در فرهنگ‌های شرقی، ازجمله هنر باغ‌سازی در فرهنگ ایرانی، جوری که در هنر بعد از دوران سنت مطرح شد ری‌پرزنتیشن [representation] نیست. آن‌طور که یونانی‌ها می‌گفتند محاکات [mimesis] هم نیست؛ بلکه، بازپردازی حقیقتی بنیادین است که ناشی از شناخت است.

اینکه ما چیزی را در طبیعت ملموس ببینیم و آن را بازنمایی ‌کنیم یا در طبیعت و هستی محسوس آن را تجربه و بعد در ذهنمان پردازش و بازنمایی کنیم نیست؛ بلکه، ناشی از شناخت است. آنچه بازپرداختن حقیقت است حاصل ذهن تحلیلی [analytic] نیست، بلکه حاصل ذهن معرفت‌شناختی [epistemological mind] است. خانم دکتر امیدوارم حرف‌ها خیلی پیچیده نشده باشد.\u003c/p\u003e\u003cp\u003eنیلوفر رضوی: تقریباً یک ساعت و سیزده دقیقه از جلسه گذشته و من فکر می‌کنم ما تا دو ساعت زمان داریم. پس از آن اگر شما اجازه بفرمایید مابقی گفت‌و‌گو را بگذاریم برای جلسات بعد.\u003c/p\u003e\u003cp\u003e

لادن اعتضادی: بله، حرف خیلی زیاد است و من هم فکر می‌کنم کسل کننده شود؛ در همان دو ساعت جلسه را تمام می‌کنیم.\u003c/p\u003e\u003cp\u003eاز کهن‌ترین باغ‌هایی که در تمام فرهنگ‌ها می‌شود بررسی کرد باغ‌های شکارگاهی است. این باغ‌ها ریشه در خصلت شکارگری انسان در دورۀ شکارگری داشته است.

پس از این دورۀ خاص هم نوعی از محیط‌های تفرجی محسوب می‌شده که ردپایش را در آن فرهنگ کهن ایرانی داریم. به‌طور مثال، اسطوره‌ها و داستان‌ها و افسانه‌هایش را در شاهنامه و واقعیت تاریخی‌اش را طاق‌بستان که بر دیوارش نقش شکارگاهی حجاری شده می‌بینیم. اینجا [اشاره به تصویر اسلاید ۷] محیط و شکارگاهی طبیعی بوده که انسان در آن دست برده و، با خلاقیتی هنری، کاری در حد معماری منظر کرده و این فضا را به باغی شکارگاهی تبدیل کرده است.

این محیط از انواع و گونه‌های باغ ایرانی است. اگر بخواهیم باز هم راجع‌به این باغ‌های شکار صحبت کنیم، اینکه این باغ‌ها چه‌ کسانی را و چگونه فرامی‌خواندند خودش دامنۀ بحث گسترده‌ای است دارد که باید وقت دیگری دربارۀ آن صحبت کرد.

\u003c/p\u003e\u003cp\u003e[اشاره به تصویر اسلاید ۷] این کاشی، که در کنار پله‌ای نصب شده است، اخیراً به دست من رسید.

یکی از دوستانم از کالیفرنیا به یکی از کشورهای آمریکای مرکزی سفر کرده است. آنجا در شهر، پلکانی هست که روی آن کاشی‌هایی از کشورها و فرهنگ‌های مختلف، از جمله این نمونه، نصب شده و، به‌صورت نوشتار، توضیح داده‌اند که این کاشی متعلق‌به ایران است. این‌ تصویر درست وقتی به دستم رسید که من دارم راجع‌به باغ فکر می‌کنم. این شاهزاده یا پادشاهی که سوار بر اسب است و باز یا شاهینی که روی انگشتش نشسته به سنت «شاهین‌پرانی»، که سنتی ایرانی است، برمی‌گردد. افزون بر آن، گل‌هایی که نقش بسته و بنای کوشک‌مانندی که اینجا هست نشان از این دارد که این باغ هم می‌تواند باغی شکارگاهی باشد که سواره درون آن حرکت می‌کنند.

نشستن شاهین روی شانه یا دست کسی نشانۀ این است که آن فرد به شکار می‌رود. کوشکی، برای اقامت کوتاه، ساخته و پرداخته شده و همین‌طور، ایوانی برای نشستن و ایوانی حجاری‌شده را می‌بینیم. بیش از آنکه بخواهم رابطۀ حسی‌، هیجانی، عاطفی یا رابطۀ دیالکتیکی باغ شکارگاهی را با انسان بگویم می‌خواهم به قدمت رابطۀ انسان ایرانی با باغ، به‌حدی که تظاهراتش در هنر ایرانی هست، اشاره کنم.

باغ شکارگاهی در دوران قرون‌وسطا در اروپا فراوان بوده است و تا قرن نوزدهم هم ردپای پارک‌های شکارگاهی اشراف انگلیسی و فرانسوی را داریم و در فیلم‌ها می‌بینیم؛ اما، اینکه این فضاها با انسان، با زیست، درک و اندیشۀ او آن‌قدر عجین باشند که حضورشان در تصاویر، نقوش و هنرها تداوم تاریخی داشته باشد نمی‌بینیم، نقش‌ها و تصاویری به‌صورت مقطعی دارند اما تداوم ندارند.

باغ ایرانی و سنت باغ‌های شکارگاهی

در باغ ایرانی تداوم تاریخی داریم و به همان دلیل می‌گوییم باغ ایرانی یکی از سه سنت باغ‌سازی در جهان است؛ چون، هم تداوم تاریخی داشته و هم گسترۀ جغرافیایی وسیعی را در بر گرفته است. از نمونه‌های آن، همین باغ‌های شکارگاهی ا‌ست که به زمان‌های بسیار کهن تعلق دارد؛ ولی، می‌بینیم که این سنت تا همین اواخر هم وجود داشته است. اصلاً گام اولیۀ باغ‌هایی که پادشاهان قاجار در شمیرانات می‌سازند، باغ‌های شکارگاهی بوده است؛ من خودم شاهدم که محمد‌رضاشاه پهلوی هم شکارگاه داشت و گردنۀ قوچک از شکارگاه‌های سلطنتی زمان او بود.

البته، در دورۀ پهلوی، خیلی مدرن شده بودند و باغ شکارگاهی نمی‌ساختند. آن تجهیزاتی که تا دورۀ قاجار برای باغ‌های شکارگاهی داشتیم عوض شده بود. با ماشین‌های مخصوص و با لندرور و سلاح‌های مخصوصی شکار می‌رفتند ولی محدودۀ سلطنتی تابلوی «شکارگاه سلطنتی» داشت.

بخشی از نواحی شمشک، گاجره، گردنۀ قوچک و اطراف تهران، در واقع همان شکارگاه‌های قاجار، به شکارگاه‌های پهلوی تبدیل شده بود. این سنت، که از انسان‌های نخستین ایران شروع شده و به سلسله‌های پادشاهی متأخر رسیده بود، قدمت بسیار زیاد و تأثیر حضور مهمی دارد. تداوم، قدمت و حضور باغ در تمامی لحظه‌ها و در حوزه‌های مختلف زندگی ما ــ نه فقط در حوزۀ تشریفات درباری، و باغ‌های اربابی که معیشت کشاورزی ایران را سامان می‌دادند ــ بلکه در حوزۀ شکار و تفرج حاصل از آن مهم است. شاهدمثال ما همین نقوش‌اند که می‌توانیم از طریق آن به دوره‌های تاریخی باغ‌های شکارگاهی پی ببریم.\u003c/p\u003e\u003cp\u003e[اشاره به اسلاید ۹] گزاره‌ای که مطالعۀ باغ ایرانی از آن آغاز شد این بود که «باغ ایرانی پاسخی برای محیط بیابانی بوده است».

باغ ایرانی و پاسخ به محیط بیابانی

خیلی وقت‌ها برخی از ما به اشتباه می‌گوییم: «برای مقابله با محیط کویری». باید دقت کنیم که وقتی در حوزۀ آکادمیک و دانشگاهی کار می‌کنیم، واژگان و اصطلاحات را درست به کار ببریم. ما در کویر هیچ‌گونه امکان رویش نداریم؛ ولی در بیابان داریم. در سرزمین‌هایی که آبادی‌هایمان در آن‌ پراکنده‌اند، غالباً باغ‌ها منشأ پیدایش آبادی‌ها بوده‌اند یا اگر آبادی‌ای از پیش وجود داشته عامل توسعۀ آن بودند.

پس، باغ نقش زیستی مهمی در سرزمین ایران دارد و فقط برانگیزانندۀ هیجانات زیباشناسانه نیست: یا عامل ایجاد آبادی ا‌ست، یا عامل توسعۀ آن. این‌ها در حاشیۀ کویر، در محیطی که ما به آن‌ بیابان می‌گوییم، شکل می‌گیرند. در تفسیر پدیدارشناسی بیابان از چارچوب حوزۀ زبان‌شناسی می‌گذریم.

ما در جواب «بیابان»، «خیابان» را داریم. [اشاره به تصویر سمت راست اسلاید ۹] ما در اینجا، خیابان را در میان تماماً بیابان داریم. به هرحال، در ریشه‌شناسی این واژه خیلی بحث و تردید هست؛ ولی مشخص است که «ابان» انتهای آن با «ابان» بیابان یکی است: این با آب تعریف شده و دیگری بدون آب.

باغ را همیشه در جایگاه پاسخی اکوسیستمی برای اکوسیستم بیابانی فرض کردند؛ ولی به این رسیده‌ایم که باغ ایرانی فقط پدیدۀ محدود زمانی و مکانی نیست، بلکه، مظهر فرهنگی ا‌ست؛ در زمان و مکان بسط پیدا کرده و از حوزۀ دستاورد تمدنی فراتر رفته است.

باز هم تأکید می‌کنم که مظهر فرهنگی با دستاورد تمدنی خیلی فرق می‌کند و می‌شود مثال‌هایش را بعداً طرح کرد. وقتی می‌شود مظهر فرهنگی، خاستگاهش چنین موضوعی ا‌ست؛ اما، به همان علت، پایش را از این خاستگاه را فراتر می‌گذارد. هرجایی که فرهنگ ایران حضور داشته باشد، باغ ایرانی حضور دارد، همان‌طور که زبان ایرانی حاضر شده است.

ما در خاک ایران اقلیم‌های گوناگون داریم و باغ ایرانی فقط در موقعیت بیابان‌های حاشیۀ کویر پدید نیامده است. باغ‌های متعددی در مناطق کوهپایه‌ای و کوهستانی و باغ‌های معروفی در جنگل‌های مازندران داریم.

چطور می‌توانیم بگوییم که باغ براساس تضاد اکولوژیکی شکل گرفته است؟

اینجا است که باغ دیگر فراتر از دستاورد تمدنی است. چون باغ ایرانی مظهر فرهنگی است بسط پیدا می‌کند و هرجا که فرهنگ ایرانی حضور داشته باشد حضور پیدا می‌کند؛ چنانکه، در اقلیم مدیترانه‌ای اسپانیا یا در آب‌وهوای گرم و شرجی شبه‌قارۀ هند حضور پیدا می‌کند. ب

اغ ایرانی دیگر پدیدۀ اقلیمی نیست و همان پدیدۀ فرهنگی ا‌ست؛ اما، چون بستر غالب برای باغ ایرانی بیابان بوده و هست، این تفسیر اشتباه وجود دارد.\u003c/p\u003e\u003cp\u003eن

خیال باغ ایرانی و نقش آن در شکل‌گیری باغ

یلوفر رضوی: آقای حمید گرامی درخواست داشتند که دربارۀ خیال باغ ایرانی بیشتر صحبت کنید. من نمی‌دانم خیال هم از مقولاتی است که قرار است به بعد از مبحث معنا موکول شود یا خیر.\u003c/p\u003e\u003cp\u003eلادن اعتضادی: خیال باغ ایرانی بحث مفصلی است.

بنابراین، اینجا فقط اشاره می‌کنم که آن خیال بن‌مایۀ پیدایش باغ ایرانی بوده است؛ یعنی، خیال است که متعین می‌شود و ایرانی‌ها باغ‌سازی می‌کنند. به بیان دیگر، باغ‌سازی تعین آن خیال است. خیال همان سرزمین آرمانی است.

ان‌شاءالله در فرصت‌های آینده راجع‌به خیال باغ ایرانی صحبت می‌کنیم.\u003c/p\u003e\u003cp\u003eنیلوفر رضوی: خانم صدقی‌پور، از همکاران عزیزمان در دانشگاه، در مورد تصویر کاشی (اسلاید ۶) پرسیده‌اند که «آیا این همان کاشی مربوط به پلکان معروف سلرون در شهر سائوپائولو، اثر هنرمند اهل شیلیایی ا‌ست؟» و خانم وثوقی گفته‌اند که «فکر می‌کنم کاشی مربوط به دورۀ قاجاریه است». \u003c/p\u003e\u003cp\u003e

لادن اعتضادی: آن‌طور که دوست من گفتند، در توضیح آن تنها نوشته‌اند «یک کاشی ایرانی». به نظرم در سائوپائولو است اما باید بررسی کنم.\u003c/p\u003e\u003cp\u003eاندکی جلو‌تر رویم به بحث‌های بصری و مسئلۀ باغ مرا می‌خواند بپردازیم. [اشاره به تصویر گوشۀ سمت راست اسلاید ۹] این فقط تصویر است.

وقتی شما با واقعیت این فضا روبه‌رو می‌شوید و در آن قرار می‌گیرید، طراحی آن شما را فرامی‌خواند. اگر فقط به طراحی باغ ــ با پرسپکتیو تک‌نقطه‌ای که ایجاد کرده، بنای شاخصی که در انتها واقع شده، و عناصر و جزئیاتی که شامل خاک و گل و گل‌کاری، نهر آب و آبشار‌های متعددی است که به شما جهت حرکت می‌دهد و مسیر تماشایی را در مقابلتان گسترده ــ توجه کنید شما را فرا می‌خواند.

اول، شما را به درون خودش می‌کشد و به بعد در متنهی‌الیه درونش جذب می‌کند. آنچه گفتم، کاملاً حسی، بصری و براساس ترفندهای پرسپکتیو است. به بیان بهتر، باغ به لطایف‌الحیلی ما را به خود می‌خواند و این به خود خواندن انواعی دارد. در این تصویر، پرسپکتیو و این عمارت است که ما را به خود می‌کشد. وقتی داخل باغ می‌شوید، یکی از ویژگی‌های ارتباط انسان با محیط، که در وهلۀ اول زمینۀ ادراک را فراهم می‌آورد، حواس پنچ‌گانه است.

این پنج حس ــ حتی حس لامسه ــ به‌شدت در باغ ایرانی فعال می‌شود. وقتی رطوبتی را روی دستتان حس می‌کنید حس لامسه‌تان برانگیخته می‌شود. کف پایتان اگر بر محیطی که خاک، سنگ‌ریزه یا علف دارد قرار می‌گیرد لامسه برانگیخته می‌شود، همین‌طور چشایی‌تان به‌نحو دیگر، و همین‌طور بویایی و بینایی‌تان شدیدتر. تمام حواس برانگیخته می‌شود و مدام انسان را به عمق خودش می‌کشد.

سیاه‌چاله اصطلاح خوبی نیست چون جنبۀ بیوتی باغ را از بین می‌برد؛ ولی، واقعاً جاذبه‌اش قوی است و انسان را در خودش غرق می‌کند. این باغ را، با همۀ تفصیلات زیباشناختی و عناصری که فضایش را خلق کرده است، ‌ببینید. به‌گفتۀ خانم دکتر رضوی، اگر حضور انسان در آن نباشد، حیاتش پایان می‌یابد.

نقش درخت سرو به عنوان نماد باغ ایرانی

این [اشاره به درخت سرو تصویر سمت چپ] یادآور باغ است. این درخت را ما به‌همراه آقای دکتر حمیدرضا جیحانی در راه نطنز، گمانم در کنار مجموعۀ باغ‌هایی که در مسیر سفر زمستانی شاه‌عباس از کویر به خراسان (مثل باغ تاج‌الملک در نطنز) دیدیم. \u003c/p\u003e\u003cp\u003eسروی به این زیبایی نماد باغ ایرانی ا‌ست و یک ایرانی، حتی اگر نسل جوان باشد، تا آن را می‌بیند باغ در ذهنش زنده می‌شود. گاهی‌اوقات باخودم می‌گویم چقدر خو‌شبخت بودم که خداوند به من عنایت کرد و از آخرین نسلی‌ام که زندگی در باغ را تجربه کرده‌ام.

ناظر و خوانش باغ ایرانی در فصول مختلف

اگر از باغ حرف می‌زنم صرفاً مطالعاتم نیست و تجربه‌اش را داشته‌ام؛ گرچه تمام تجربۀ زندگی من در باغ از نوزادی تا ده سالگی‌ بود. پس از آن، به همان دلایلی که اربابان باغ‌ها را رها کردند و باغ‌ها از حضورها محروم شدند و حضور خودشان از میان ما رفت، من هم فقط تجربۀ باغ را در خاطره‌ام دارم. ولی فکر می‌کنم آن خاطرۀ جمعی ایرانی وقتی درخت را می‌بیند باغ ــ حتی بسیار تار و مبهم ــ در ذهنش تداعی می‌شود.\u003c/p\u003e\u003cp\u003eیکی از حضار سؤالی درخصوص «باغ از نگاه ناظر» پرسیده بودند. ناظر کجاست؟ آیا درخت‌ها در زمستان این محیط‌ بیابانی [اشاره به تصویر بالا در سمت راست اسلاید ۱۱] درخت‌های خشکی‌اند که باید آن‌ها را برید و آتش زد؟

این‌ها درخت پسته‌اند، در بهار شکوفا می‌شوند و خودشان باغی می‌شوند که شما را فرا می‌خوانند. ولی، اگر در پاییز اینجا بروید، محیط چیزی جز بیابان را تداعی نمی‌کند و آنچه در انتهای دیدتان هست به‌شدت شما را فرامی‌خواند.

اصلاً آدم اینجا کنجکاو می‌شود تا برود و ببیند چه چیزی آنجا هست، این درختان کجایند و چه چیزی را در پشت‌ سرشان و در خودشان چه چیز دارند. \u003c/p\u003e\u003cp\u003e[تصویر بالا سمت چپ اسلاید ۱۱] نمونه‌ای در بیابان‌های جنوب خراسان است و پایین آن تصویر باغ شازدۀ ماهان در بستر بیابانی است. بستر بیابانی استعداد رویش دارد، این خارها با آب باران می‌رویند. اگر شما آب قنات را در همین بستر بیابانی جاری کنید باغ و مزرعه به‌وجود می‌آید.

توجه کنید که باغ با زراعت معنی پیدا می‌کند. یکی از دلایلی که به رها شدن باغ‌سازی در ایران منجر شد اصلاحات ارضی و به‌هم‌ریختن نظام زراعی در این زمین‌ها بود. اربابان که دیگر نقشی در مدیریت این نظام زراعی نداشتند باغ را رها کردند.

نقش باغ نقش مکانی برای مدیریت سرزمینی است که ایرانی‌ها آن را آبادی می‌نامند. اگر این مدیریت سلب شود، دیگر به حضور مدیر نیاز نیست و به‌جز هزینه و دردسر سودی ندارد و رهایش می‌کند. درحالی‌که، پیش از آن، این بستر کشاورزی خیال باغ را زنده می‌کرد و خیال باغ ارباب را فرامی‌خواند؛ یعنی، مرتب ذهن او را وامی‌داشت که باید باغی بسازد. اصلاً ساختن باغ نوعی فراخواندن انسان است، او را می‌‌خواند تا باغ را بسازد.\u003c/p\u003e\u003cp\u003eناظر از دوردست این [اشاره به تصویر بالا، سمت چپ، اسلاید ۱۱] و از نزدیک این [اشاره به تصویر پایین، سمت راست، اسلاید ۱۱] را می‌بیند. چه را می‌بیند؟ سردر باغ سبز را که یکی از اصطلاح‌های ما است.

چرا می‌گویند در باغ سبز؟ چون باغ سبز از پشت در جلوه‌ای نهانی، کرشمه و عشوۀ زیباشناسانه‌ای دارد که می‌خواهد شما از این در عبور کنید. اگر نیرنگی در کار باشد، پشت آن در چیزی نیست و فقط در باغ سبز را نشانتان می‌دهند.

در باغ سبز نشانه‌ای از جلوه‌ای است که چیزی را فراتر از آنچه می‌بینید در پس خود پنهان کرده‌ است. باغ از نگاه ناظر سکانس‌های مختلفی دارد و باید دید که در کدام سکانس قرار گرفته‌اید و از نظر مکانی و زمانی کجا هستید تا بتوانیم باغ را از نگاه ناظر تعریف کنیم.\u003c/p\u003e\u003cp\u003eدرخصوص بیابان و آبادانی؛ بیابان، خلاف کویر، استعداد آباد شدن دارد و ما این استعداد را مرهون قنات هستیم.

اگر، هرازگاهی، در مسیر راهی کاروانسرایی ساخته می‌شود قطعاً در جایی است که آب باشد. اگر آنجا آب باشد، آبادی قبل از کاروانسرا در آنجا پدید آمده است. آن آبادی شامل مزرعه و باغ هست. اینجا [اشاره به تصویر پایین، گوشۀ راست، اسلاید ۱۲] بیابان با نهال‌کاری به باغ تبدیل می‌شود. پس سرزمین ایران، همین بستر بیابانی، مرا می‌خواند تا باغ را بسازم.

این برداشت من است که باغ از درون این سرزمین مرا می‌خواند و می‌گوید: «بیا و من را عیان کن». یعنی سرزمینمان به ما می‌گوید: «آنچه در خیالت هست و آرمانی را که داری می‌توانی در این شرایط سخت متعین کنی، فقط بیا»، ما هم به سراغش رفتیم. یاد این مصرع معروف شیخ بهایی افتادم: «خنده‌های زیر لب جلوه‌های پنهانی» [از دیوان اشعار شیخ بهایی، غزل ۲۵]. واقعاً وقتی که باغ را از دوردست یا از نزدیک و با در بسته‌اش می‌بینیم یاد یاری می‌افتیم که خنده‌های زیر لب و جلوه‌های پنهانی دارد.

موضوع خیلی عاشقانه شد و این همان‌جا است که بحث احساس پیش می‌آید. همۀ فرهنگ ‌ما خنده‌های زیر لب است، اصلاً فرهنگ ‌ما فرهنگ عریان و عیانی نیست که شما درآن‌واحد همه‌‌چیز را ببینید و حس کنید و درک کنید، باید صاحب بینش باشید تا ببینید. فکر می‌کنم حضار با این موافق باشند که فرهنگمان فرهنگ شرقی است و همه‌چیز از پشت پردۀ نیمه‌شفافی خودش را به ما نشان می‌دهد.

امنیت باغ ایرانی و نقش حصار و دیوار

\u003c/p\u003e\u003cp\u003eاین درهای ورودی باغ‌ها را با گیت‌های ورودی پارک‌های اروپای قرن هجده و نوزده حتی قبل یا بعد از آن مقایسه کنید. [اشاره به تصویر اسلاید ۱۴] خیلی‌ها فکر می‌کنند این ‌همه جرز و مصالح برای تأمین امنیت اینجا ساخته شده و به همین دلیل نرده و مشبک نیست، نه! اینجا امنیت به‌طور عالی برقرار است؛ چون جامعۀ اینجا با هم هم‌زیستی دارند.

ارباب و رعیت ــ خلاف تصوری که در جامعۀ امروزی ما اشاعه داده شد ــ در هم‌زیستی با هم آبادی را سامان می‌دادند. رعیت اجازه داشت که به‌راحتی از در باغ عبور کند، برود و بیاید و در پر دامن خود چند کیلو میوه هم بریزد و اصلاً مسئله‌ای نبود. این حصار باغ برای تأمین امنیت در برابر هجوم گروه یاغیان بود، یاغیانی که در وقت قحطی در آن حوالی پیدا می‌شدند.

شاید نمونه‌اش را در کتاب کلیدر دیده باشید که زندگی چطور به جان‌محمد، که شخصیتی واقعی است، فشار می‌آورد و چگونه یاغی می‌شود. پیش از اینکه آقای دولت‌آبادی این کتاب را بنویسند، پرستار ما که هم‌ولایتی جان‌محمد بود، برایمان عاشقانه‌ها و یاغی‌گری‌های افرادی مثل او را تعریف می‌کرد. واقعیت این است که نسل قبل از من کاملاً تجربۀ حضور این یاغی‌ها را تجربه کرده‌‌اند. علت دیگر وجود این حصارها اکوسیستمی است که در داخل باغ داریم.

 

این اکوسیستم بسیار لطیف و شکننده است؛ اما، محیط پیرامون بیابانی و خشن است و زمستان‌ها بادهای سرد و تابستان‌ها بادهای داغ و شن‌دار دارد. به همین علت، باغ دیوار، در و حتی ــ برای برقراری امنیت در برابر یاغی‌ها ــ برج دیده‌بانی هم دارد؛ اما در رابطه با خود آبادی هیچ‌وقت ناامن نیست. این محیط لطیف پشت پرده‌ای حفاظت شده که محیط بیرون برایش محیط خشنی است.

اشارۀ خانم دکتر رضوی به لطافت باغ برمی‌گشت؛ از این رو، باغ در حوزۀ بیوتی می‌گنجد تا در حوزۀ سابلایم. علت اینکه عمر باغ کم است و اگر حضور انسان نباشد حضور باغ هم از بین می‌رود، لطیف بودن آن است. لطیف بودن هم خیلی مادی و محسوس است و هم خیلی معنوی و عرفانی ا‌ست و می‌شود درباره‌اش در حوزۀ معرفت‌شناسی بسیار حرف زد.\u003c/p\u003e\u003cp\u003e[اشاره به تصویر اسلاید ۱۴] وقتی که این سردرها باز می‌شود شما این درخت را می‌بینید که نشان می‌دهد باغ پشت این در است. این دیوار و این درخت را می‌بینید؟ این دو درخت که مقابل سردر، بیرون از باغ، کاشته شده معرف جلو‌خان است. غالب باغ‌های ما جلوخان دارند و جلوخان‌ها به‌صور متفاوتی طراحی می‌شوند. از زیباترین و پرداخته‌ترین‌ جلوخان‌ها متعلق به باغ شازدۀ ماهان است.

نمونه‌ای از ساده‌ترین و روستایی‌ترین‌شان را هم اینجا می‌بینید که با دوتا درخت تعریف شده است. این درخت پشت دیوار، همان بی‌وفا نگار من و خنده‌های زیر لب است. \u003c/p\u003e\u003cp\u003e[اشاره به تصویر اسلاید ۱۵] باغ مرا می‌خواند، حتی اگر غبار گذشت زمان آن را پیر و فرسوده کرده باشد. حتی اگر درحال نزع و رو به‌ ویرانی نهاده باشد، هنوز آثار حیات در آن هست.

این محور اصلی و استخوان‌بندی طراحی باغ، حتی فرم و فضای باغ را نشان می‌دهد و حالت خوانش و مثل آهن‌ربا جاذبه دارد. تا این درگاه باز می‌شود شما به آن کشیده می‌شوید و تمام مسیر پانصدمتری آن را تا انتها می‌روید و با مخروبه‌ای روبه‌رو می‌شوید. \u003c/p\u003e\u003cp\u003e[اشاره به تصویر اسلاید ۱۶] اینجا هم جلوۀ بسیار فاخر و شکوهمندی دارد؛ اما، جوری نیست که از شکوهمندی‌اش بترسید و از ورود به آن ابایی داشته باشید، بلکه، کاملاً پذیرا است.

خلاقیت‌های معمارانه‌اش، و گشودگی‌هایی که به‌قصد اشراف و نظاره بر محیط اطراف طراحی شده جاذبه‌ای ایجاد می‌کند که پذیرای شما است. این درخت‌ها همان عشوه‌های پنهانی‌اند و بعد هم جلوخان آن که گفتیم غالب باغ‌های ما از صورت‌های مختلف آن بهره‌مندند.

ما هنوز داریم در حوزۀ حسی و بعد احساسی صحبت می‌کنیم.\u003c/p\u003e\u003cp\u003e[اشاره به تصویر اسلاید ۱۷] اینجا را هم ببینید: خیابان باغ، عنصر اصلی و ساختاردهندۀ باغ ایرانی، با این درختانی که سوزنی‌برگ‌اند و علی‌رغم بی‌آبی زنده مانده‌اند، کرت‌هایی که به بیابان و بنایی که به آوار تبدیل شده است.

همان‌طور که گفتیم باغ در قالی‌مان، کاشی‌مان و … حضور دارد در معماری‌مان هم هست. نه اینکه درونش عمیق شویم و نقوش گچ‌بری‌اش یا کاشی‌کاری‌ها را ببینیم، بلکه، خود فرم معماری به ما می‌گوید که مختص باغ است، این فرم با باغ معنی دارد. اینجا است که حضور باغ را در همۀ مظاهر فرهنگی می‌بینیم. \u003c/p\u003e\u003cp\u003eدرخصوص بحث شناخت که خانم دکتر رضوی مطرح کردند یکی از تعاریف هنر در دوران مدرن ری‌پرزنتیشن و ری‌پرزنتیتیو بودن ا‌ست؛ اما باغ ایرانی ری‌پرزنتیشن طبیعت نیست. باغ ایرانی براساس شناختی که از ماهیت‌ها داریم شکل می‌گیرد.

ماهیت آب و جریان آن که راسته‌ای مستقیم می‌تواند برای آن بهترین مسیر باشد فضایی خلق می‌کند که با آب تعریف شده و به آن خیابان می‌گوییم. خیابان، براساس شناخت دیرینه‌ای، در خیال باغ ایرانی ما و تعین آن حاضر است. وقتی چنین فضایی می‌بینیم اولاً باغ است و ثانیاً ما را می‌خواند. زیرا با او آشناییم و رفیق هستیم. \u003c/p\u003e\u003cp\u003eباغ از هرجایی که ممکن باشد شما را می‌خواند: از در ورودی‌اش، از [اشاره به تصویر اسلاید ۱۹] داخل کوشک و نظارۀ باغ از ایوان‌های آن، روی عمارت سردر، روی برج، یا کوشک‌های مطبق؛ هرجا که دریچه‌ای به این فضای آشنا و شناخته‌شده باز شود، به رسم دوستی و رفاقت، شما را به خود می‌خواند و شما هم او را می‌خوانید و در آغوش می‌گیرید.

فضاهایی درون باغ طراحی می‌شود و دریچه‌ای را به آن باز می‌کند که آشنا و شناخته شده است: شناخت اولیه و حسی تا شناخت احساسی، شناخت عاطفی، و شناخت باطنی که لایه‌های عمیق‌تری‌اند. [اشاره به اجزای تصویر اسلاید ۲۰] همۀ این‌ها، از منظر بصری گرفته تا لایه‌های عمیق‌تر، حاصل شناختی است که به‌صورت آشنایی جلوه‌گری و ما را به خودش جذب می‌کند.\u003c/p\u003e\u003cp\u003eنیلوفر رضوی: یکی از عزیزان معتقدند که: «نوع مداخلۀ انسان در هنگام ایجاد باغ گویی تراشیدن پیکر باغ است از محیط» و ارجاع می‌دهند به آن جملۀ معروف مجسمه‌ساز که گفته است: «سنگ را می‌بینم که فرشته‌ای در آن اسیر شده، آن‌قدر می‌تراشم که فرشته آزاد شود» و بعد، با تلمیح به این جمله گفته‌اند که «واقعاً باغ ایرانی از دل محیط تراشیده می‌شود». نمی‌دانم فرصت باز کردن چنین تعبیری در انتهای جلسه هست یا نه. \u003c/p\u003e\u003cp\u003eلادن اعتضادی: من این تراشیدن از طبیعت را بیشتر برای مجتمع‌های زیستی‌مان بیشتر می‌پذیرم؛ مثلاً آبادی ‌هایی که سکونتگاه‌های روستایی دارد یا سکونتگاه‌های شهری که بناهای معماری را در خودش جای داده است. باغ را تراشیدن طبیعت که از آن زاده شود نمی‌بینم، بلکه، رویش می‌بینم. باغ چیزی‌ است که بذر آن در طبیعت موجود است و رویانده می‌شود. \u003c/p\u003e\u003cp\u003eنیلوفر رضوی: تعبیری نزدیک به این در کتاب کریستوف ژیرو، استاد دانشگاه یوتی‌اچ زوریخ، هم هست. ان‌شاءلله در نوبت آینده در این مورد صحبت بکنیم. دوست دیگری پرسیده‌اند: «در استان‌های شمالی که بارش و جمع‌آوری آب کنترل‌شده نبوده، باز هم باغ‌سازی در انحصار اربابان بوده است؟» \u003c/p\u003e\u003cp\u003eلادن اعتضادی: کوتاه عرض کنم که ازقضا آنجا هم بحث کنترل آب جدی است. وقتی شاه‌عباس باغ عباس‌آباد را در بهشهر می‌سازد اصلاً مبنای کار کنترل آب است. در واقع، بندی ایجاد می‌کند و این بند در مقابل عمارت باغ دریاچه‌ای را ایجاد می‌کند که منظر اصلی باغ را تشکیل می‌دهد و کوشکی، هرچند کوچک و در حد یک آلاچیق در آن می‌سازد.

هدف اصلی شاه‌عباس کنترل و تنظیم آب برای آبیاری مزارع است. باغ‌های اربابی و حکومتی داریم که من درباره‌شان خیلی کار نکرده‌ام اما، تا جایی که من اطلاع دارم، وقتی باغ اربابی می‌شود کار اصلی تنظیم و تقسیم آب است.

درست است که در استان‌های شمالی بارش هست اما کنترل و تنظیم آب از وظایفی ا‌ست که به نوع خودش، متفاوت با محیط‌های بیابانی، در آنجا هم مقرر بوده است. من خیلی نمی‌شناسم و باید به‌تفصیل تحقیق کرد اما مطمئنم که همه‌جا بحث تنظیم و تقسیم آب مطرح بوده است.\u003c/p\u003e\u003cp\u003eنیلوفر رضوی: در تکمیل فرمایش شما، من فکر می‌کنم که بحث فقط تقسیم و تنظیم آب نیست، بلکه سلامت منابع آبی، حتی در مناطقی که فراوانی آب دارند، هم مسئله است و زیرساخت‌های جدی می‌خواهد. ما در مناطق شمالی، هنوز در عصر حاضر هم، مسئلۀ مدیریت و کنترل سلامت منابع آبی و آلوده نشدن، چه منابع طبیعی و چه آن‌هایی که انسان‌ساز مدیریت شده‌اند، را داریم.\u003c/p\u003e\u003cp\u003eلادن اعتضادی: اتفاقاً چون در شمال آب‌ها بیشتر عیان است این موضوع بیشتر هم هست. در مناطق بیابانی آب‌ها در قنات و زیر زمین پنهان‌اند و امکان آلوده‌شدنشان کمتر است. اما در مناطق شمالی بحث آلودگی بسیار جدی است. \u003c/p\u003e\u003cp\u003e[این متن به دست محمدمهدی وثوقی با ویراستاری ترنم برقی پیاده شده است.]\u003c/p\u003e

//—–//

موضوع نشست:
در جلسه نخست باغ‌خوانی، مفهوم باغ ایرانی از دیدگاه فرهنگی، هنری و زیستی بررسی شد و اهمیت باغ به عنوان پدیدۀ فراتر از فضای سبز و باغداری بیان گردید.

مقدمه:
دکتر نیلوفر رضوی نشست را با اشاره به استقبال گرم دانشجویان و علاقه‌مندان به موضوع باغ ایرانی آغاز کرد. وی یادآور شد که باغ ایرانی موضوعی است که علاوه بر زیبایی‌های بصری، ریشه در فرهنگ، تاریخ و زیست ایرانی دارد و می‌تواند از منظرهای مختلفی از جمله پدیدارشناسی فرهنگی تحلیل شود.

مهم‌ترین مباحث مطرح‌شده:

باغ ایرانی فراتر از باغ‌داری صرف، مظهر فرهنگی و هنری است و به صورت یک کهن‌الگوی جمعی در ناخودآگاه ایرانیان حضور دارد.

رابطه انسان و باغ رابطه‌ای دوطرفه و دیالکتیکی است؛ باغ انسان را می‌خواند و انسان نیز باغ را می‌خواند، به این معنا که باغ از انسان تمنا دارد و مراقبت و حضور او را طلب می‌کند.

باغ ایرانی بازنمایاننده سرزمین آرمانی و مفهوم بهشت است، اما این مفهوم صرفاً ظاهری و سطحی نیست بلکه ریشه در معرفت‌شناسی و هستی‌شناسی فرهنگ ایرانی دارد.

باغ ایرانی لایه‌های حسی، احساسی و معنوی دارد که در هنر، شعر، موسیقی و معماری ایرانی نمود یافته است.

باغ ایرانی از دل طبیعت و محیط زیستی ایران به ویژه مناطق بیابانی شکل گرفته است، اما به دلیل ماهیت فرهنگی آن، در اقلیم‌ها و مناطق مختلف ایران و حتی فراتر از آن حضور دارد.

اهمیت مراقبت و حضور انسان در باغ ایرانی بسیار برجسته است، چرا که باغ بدون این حضور لطیف و شکننده، دوام نمی‌آورد.

سنت باغ‌های شکارگاهی به عنوان یکی از کهن‌ترین گونه‌های باغ ایرانی نیز مورد توجه قرار گرفت که نشان‌دهنده تداوم تاریخی و تعامل انسان با طبیعت است.

نشست‌های «باغ‌خوانی» با هدف بررسی علمی و گفت‌وگو محور درباره موضوع باغ و باغ‌سازی، در آینده ادامه خواهد داشت.

پرسش‌ها و پاسخ‌ها:
در پایان جلسه، پرسش‌هایی درباره مفهوم باغ از دید ناظر، تعامل انسان معاصر با باغ، اهمیت آب و کنترل منابع آبی در مناطق مختلف ایران و نقش خیال در شکل‌گیری باغ ایرانی مطرح شد که دکتر اعتضادی به آن‌ها پاسخ دادند و بیان کردند برخی مباحث به جلسات آینده موکول خواهد شد.

نتیجه‌گیری:
نشست اول سلسله نشست‌های باغ‌خوانی، با تأکید بر اهمیت باغ ایرانی به عنوان پدیدۀ فرهنگی-هنری و زیستی، بستری برای بررسی عمیق‌تر رابطه انسان و طبیعت فراهم کرد و قول ادامه این بحث‌ها در جلسات آینده داده شد.

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *